میدانم
حالا سالهاست که دیگر هیچ نامهای به مقصد نمیرسد
حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری
آن همه صبوری
من دیدم از همان سرِ صبحِ آسوده
هی بوی بال کبوتر و
نایِ تازهی نعنای نورسیده میآید
پس بگو قرار بود که تو بیایی و ... من نمیدانستم!
دردت به جانِ بیقرارِ پُر گریهام
پس این همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟
حالا که آمدی
حرفِ ما بسیار،
وقتِ ما اندک،
آسمان هم که بارانیست ...!
به خدا وقت صحبت از رفتنِ دوباره و
دوری از دیدگانِ دریا نیست!
سربهسرم میگذاری ... ها؟
میدانم که میمانی
پس لااقل باران را بهانه کُن
دارد باران میآید.
مگر میشود نیامده باز
به جانبِ آن همه بینشانیِ دریا برگردی؟
پس تکلیف طاقت این همه علاقه چه میشود؟!
تو که تا ساعت این صحبتِ ناتمام
تمامم نمیکنی، ها!؟
باشد، گریه نمیکنم
گاهی اوقات هر کسی حتی
از احتمالِ شوقی شبیهِ همین حالای من هم به گریه میافتد.
چه عیبی دارد!
اصلا چه فرقی دارد
هنوز باد میآید، باران میآید
هنوز هم میدانم هیچ نامهای به مقصد نمیرسد
حالا کم نیستند، اهلِ هوای علاقه و احتمال
که فرقِ میان فاصله را تا گفتگوی گریه میفهمند
فقط وقتشان اندک و حرفشان بسیار و
آسمان هم که بارانیست ...!
...
حالا بیا برویم
برویم پای هر پنجره
روی هر دیوار و
بر سنگ هر دامنه
خطی از خوابِ دوستتدارمِ تنهایی را
برای مردمان ساده بنویسیم
مردمان سادهی بینصیبِ من
هوای تازه میخواهند!
ترانهی روشن، تبسم بیسبب و
اندکی حقیقتِ نزدیک به زندگی.
یادت هست؟
گفتی نشانی میهن من همین گندمِ سبز
همین گهوارهی بنفش
همین بوسهی مایل به طعمِ ترانه است؟
ها ریرا ...!
من به خانه برمیگردم،
هنوز هم یک دیدار ساده میتواند
سرآغازِ پرسهای غریب در کوچهْباغِ باران باشد.
از: سید علی صالحی
از دفتر: نشانیها / نشانی اول
----------------------------------------------------------
(متن کامل این شعر زیبا را در ادامه مطلب بخوانید)
ادامه مطلب ......
بشنو، بانوی من!
برای آن که لحظه هایی سرشار از خلوص و
احساس و عاطفه داشته باشی، باید که چیزهایی را از کودکی با خودت آورده باشی؛ و گهگاه، کاملاً سبکسرانه و بازیگوشانه رفتار
کرده باشی.
انسانی که یادهای تلخ و شیرینی را ، از
کودکی ، در قلب و روح خود نگه ندارد و نداند که در
برخی لحظه ها واقعاً باید کودکانه به زندگی نگاه کند ، شقی و بی ترحم
خواهد شد...
حبیب من!
هرگز از کودکی خویش آن قدر فاصله مگیر که صدای
فریادهای شادمانه اش را نشنوی، یا صدای گریه های مملو از گرسنگی و تشنگی اش را...
اینک دست های مهربانت را به من بسپار تا به یاد آنها بیاورم که چگونه باید زلف
عروسک ها را نوازش کرد...
از: نادر ابراهیمی
از کتاب: چهل نامه کوتاه به همسرم
نامه بیست و نهم
-----------------------------------------------------
(متن کامل نامه 29 در ادامه مطلب)
رو به روی دریا ایستاده باشی
و خاطره یک خیابان خفه ات کند.
"مجتبی صنعتی"
----------------------------------------------------------
+ دانلود ترانه ماندگار "زردها بیهوده قرمز نشدند" با صدای فرهاد
امروز بالاخره موفق شدم این فایل رو آپلود کنم
مربوط به پست «زردها بیهوده قرمز نشدند» ، 16 اردیبهشت
ادامه مطلب ...
دلم گرفته تر از پیله کرم ابریشم کوچکیست
که به تاری آویزان
است
بر تک درخت تنهایی...
نور می خواهد،
دستان گرم تو را
تا بشکافد ازدحام دهشتزای بی کسی را
بال پروازم را بگشا...
از: زهره طغیانی
اولین بار
که بخواهم بگویم دوستت دارم خیلی سخت است
تب می کنم، عرق می کنم، می لرزم
جان می دهم هزار بار
می میرم و زنده می شوم پیش چشم های تو
تا بگویم دوستت دارم
اولین بار که بخواهم بگویم دوستت دارم
خیلی سخت است
اما آخرین بار آن از همیشه سخت تر است
و امروز می خواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم
و بـعد راهم را بگیرم و بروم
چون تازه فهمیدم
تو هرگز دوستم نداشتی !
"شل سیلور استاین"
شب است و دلتنگ توام ...
باید منتظر صبح بمانم
صبح شود برای ابرها تعریف خواهم کرد
دیشب بر من چه گذشت
راستی تو این را هم نمی دانی
ابرهای اینجا برای سازهای ناهماهنگ دل من می رقصند
من از خود فارغ می شوم
نگاه می کنم... نگاه می کنم
آرزو های تکراری
ای کاش بر روی آنها خانه ایی داشتم
از آن به تو نگاه می کردم و تنها به تو
تنها به تو ...
"شاعر: ناشناس"
همین چند روز پیش
فکر می کردم
می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم
از همین چند روز پیش
هیچ کس، شبیه تو نیست!
"کامران رسول زاده"
از کتاب: «فکر کنم باران دیشب مرا شسته, امروز توام»
دانه می دهم گنجشک های صبحگاهی را
پشت پنجره ام
از خرده شعرهایی که شب
از دست های تو
می ریزد بر بی خوابی ها
و بالش لبریز از امیدم
از: سید علی صالحی
دیگر نتوانستم آن را پاک کنم، نشد.
سه نکته را در قالب سه درس آموختم:
درس اول:
بیهوده عشق را روی کاغذ اسیر نکن و به صلابه نکش که اسیرت می کند و به صلابه
ات می کشد...
درس دوم:
چون عشق را در گوشه ای نوشتی سعی بر پاک کردن آن مکن که نمی توانی.
پس اسیریات مبارک...
درس سوم:
چون که اسیر شدی و به قفس افتادی نمیر، بمان و دنیا را از درون قفس تماشا کن.
دنیا از دید یک زندانی ابدی تماشاییست...
از: سید علی صالحی
سراغ گریههای شبانهام را از تو می گیرم
از تو که روزی صلابتم را به نرمی خریدی
از تو که احساس در من نهادی
از تو که در من مهربانی دمیدی
سراغ شبهای گمشده در تنهایی را
با فریاد در کوچههای شب
از تو می خواهم
از تو که بی کران
و بی نشان
و بی انتهایی،
من از صبح می ترسم
چرا که از شبهای غرق شده در تو
رهایم می کند،
من دل را به سکوت سپردهام
من با سکوت زندهام ...
"شاعر: ناشناس"
-------------------------------------------------------
دفتر عشق:
تو بی رحمانه به بند رخت آویزانی
با یک گیره ی محکم
حالا هرچقدر می خواهد باد بیاید
من آن روبرو می نشینم و
عاشقانه تر از همه ی روزهای بارانی نگاهت می کنم ...!
منبع: وبلاگ هذیان های نخ نما
با چشم هایت حرف دارم
می خواهم
ناگفته های بسیاری را برایت بگویم
از بهار،
از بغض های
نبودنت،
از نامه های
چشمانم...که همیشه بی جواب ماند
باور نمی
کنی!؟
تمام این
روزها
با لبخندت
آفتابی بود
اما
دلتنگی آغوشت...
رهایم نمی کند،
به راستی...
عشق بزرگترین
آرامش جهان است.
از: سید علی صالحی
همگان به جستجوی
خانه میگردند،
من کوچهی
خلوتی را میخواهم
بی انتها
برای رفتن
بی واژه
برای سرودن
...
و یادهای
سالی غریب
که از درخت
گفتن
هزار بوسهی
پاسخ میطلبید!
بگذریم ...
ریرا!
از گوشهی
چشم نگاهی کن:
دو قناریِ
خسته بر سیمِ تلگراف
دوردستِ بیرویایِ
مرا مینگرند،
درست مثل
منند
تبعید ترانهای
ناخوانا
که زمزمهاش ...
سرآغاز رفتن
به شیراز است!
اگر فکر میکنی
دروغ میگویم
همین امشب از
فال سربستهی چراغ
یا آهسته از
خود حضرت حافظ ... بپرس
از: سید علی صالحی
مجموعه: آخرین عاشقانههای ریرا / نامه هفتم
تو آخرین سرزمینی
باقی مانده در جغرافیای آزادی
!
تو آخرین وطنی هستی که از ترس و گرسنگی ایمنم می کند !
و میهن های دیگر مثل کاریکاتورند
شبیه انیمیشن های والت دیسنی
و یا پلیسی اند
مثل نگاشته های آگاتا کریستی.
تو واپسین خوشه
و واپسین ماه
واپسین کبوتر،
واپسین ابر
و واپسین مرکبی هستی که به آن پیوسته ام
پیش از هجوم تاتار
!
*
تو واپسین شکوفه ای هستی که بوییده ام
پیش از پایانِ دورانِ گل
و واپسین کتابی که خوانده ام
پیش از کتابسوزان،
آخرین واژه ای که نوشته ام
پیش از رسیدن زائرانِ سپیده
و واپسین عشقی که به زنی ابراز داشته ام
پیش از انقضای زنانگی
!
واژه ای هستی که با ذره بین ها
در لغت نامه ها به دنبالش می گردم
"نزار قبانی"
ترجمه: یدالله گودرزی
+ با تشکر از شهاب عزیز برای ارسال این شعر زیبا
تنهایی
در اتوبوس چهل و چهار نفر است
تنهایی در
قطار
هزار نفر.
به تو فکر میکنم
در چشمهای
بسته آفتاب بیشتری هست
به تو فکر میکنم
و هر روز
به تعداد
تمام دندانهایم سیگار میکشم.
ما چون
بارانی هستیم
که همدیگر را
خیس میکنیم.
"غلامرضا بروسان"
ساده زندگی کردم
اما مرگم مشکوک به نظر خواهد رسید
پیدایم می کنید
با ناخن هایم، با موهایم و استخوان دلم
که گودالی تاریک را روشن کرده است.
"غلامرضا بروسان"
نشانی نیست.
موطن آدمی تنها در قلب کسانی است که
دوستش می دارند.
"مارگوت بیکل"
ترجمه: احمد شاملو
جویای راه خویش باش
از این سان
که منم
در تکاپوی
انسان شدن
در میان راه
دیدار می
کنیم
حقیقت را
آزادی را
خود را
در میان راه
می بالد و به
بار می نشیند
دوستی یی که
توانمان می دهد
تا برای
دیگران
مأمنی باشیم و
یاوری
این است راه
ما
راه تو
و من
"مارگوت بیکل"
ترجمه: احمد شاملو
این عادلانه نیست،
گاهی در شعرهام مجبورم
زیبایی ِ تو را
در آغوش بیگانه ای تصور کنم،
افسوس که تو همچنان زیبایی،
حتی وقتی
سهم من نیستی ...
"کامران رسول زاده"
آغوش
ترکیب پیچیده ای ست
از من و خیال تو
که هر شب
مثل سایه
روی دیوار خانه می افتد...
"کامران رسول زاده"
از کتاب: «فکر کنم باران دیشب مرا شسته, امروز توام»
قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
گرده روشنی مرده برفی . همه کارش آشوب
بر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرار
زردها بیهوده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
گرده روشنی مرده برفی . همه کارش آشوب
بر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرار
من دلم سخت گرفته است از این
میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک
من دلم سخت گرفته است از این
میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته . انداخته است
چند تن خواب آلود . چند تن ناهموار
چند تن نا هشیار که به جان هم نشناخته . انداخته است
چند تن خواب آلود . مشتی ناهموار
چند تن نا هشیار . چند تن خواب آلود
"نیما یوشیج"
----------------------------------------------------------
+ دانلود ترانه ماندگار "زردها بیهوده قرمز نشدند" با صدای فرهاد
آهنگ ساز: فرهاد، تنظیم: آندریانیک، نام آلبوم: برف
(زنده یاد فرهاد این آلبوم را سال 1376 در ایالات متحده آمریکا ضبط و منتشر کرد)
این ترانه بنظرم یکی از زیباترین کارهای فرهاد هست.