دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وآنجا به نیک نامی پیراهنی دریدن
گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن
گه سر عشقبازی از بلبلان شنیدن
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی
یا رب به یادش آور درویش پروریدن
"حافظ"
می خواهم درخت باشم
و می خواهم پرنده ای باشم
که بر من آشیانه می سازد
می خواهم خاک باشم
جایی که درخت در آن ریشه می دواند
همانجا که پرنده بر آن زندگی می کند
می خواهم باد باشم
و زمین و درخت و پرنده را
جاودانه نوازش کنم
و زیر درخت انسانی باشم
که در رویاها وجود دارد...!
"ناشناس"
چشم از پی آن دارم تا روی تو میبینم
دل را همه میل جان با سوی تو میبینم
تا جان بودم در تن رو از تو نگردانم
زیرا که حیات جان با روی تو میبینم.
"عطار نیشابوری"
متن کامل شعر در ادامه مطلب:
ادامه مطلب ...