کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد - رودکی

بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد

هم بی‌تو چراغ عالم افروز مباد

 

با وصل تو کس چو من بد آموز مباد

روزی که ترا نبینم آن روز مباد

 

"رودکی"

 

(سلیقه خوب شما)

برای قلبم چه طرحی بریزم - نزار قبانی

برای قلبم
چه طرحی بریزم
تا عاشقت نباشد؟
لبانم را
چه بیاموزم
که تو را نبوسد
و طاقتم را
که دندان بر جگر بگذارد؟
به شعرم چه بگویم
که منتظرم باشد
تا بعد؟
و حال آنکه
روزی که تو را نبینم
بی نهایت است.

"نزار قبانی"

 

برگرفته از کانال: باران دل

@baran_e_del

تو را پنهان می‌خواستم - رضا کاظمی

تو را پنهان می‌خواستم

نگاهَ‌ت را در رگ‌ رگِ جانم پنهان کردم؛

اما از چشمانم به بیرون راه کشید

نام‌َت را پنهان‌تر

آن‌که با دل نگفتم

اما بادها از خاک‌ها و خاک‌ریزها گذشتند

و بذر نام تو را بر گستره‌ی تمامِ زمین پاشیدند

تو را پنهان می‌خواستم

اما حالا سبز شده‌ای همه‌جا

چشمانم را می‌بندم

کودکانِ هرجا که بگویی

نام آشنای تو را

خنده خنده بر طبل‌ها می‌کوبند

تو را پنهان می‌خواستم

اما این‌گونه که...

حالا چه‌گونه پنهان‌َت کنم؟!

 

 

"رضا کاظمی"

 

برگرفته از کانال: باران دل

@baran_e_del

دلم شبیه تلگراف خانه ای دور افتاده - روشنک آرامش

دلم شبیه تلگراف خانه ای دور افتاده

مدام در انتظار ضربه های پیام تو

سیم های رابطه را چک می کند

مبادا جایی قطع شود

مبادا کلمه ای از قلم بیفتد

چشم هایم را در تاریکی جا گذاشته ام

نزدیک تَر بیا

می خواهم چشم هایت را با بریل بخوانم

با صدایت پیمان دوستت دارم ببندم

با دست هایم آغوشت را دوره کنم

و سر در گریبانت

آن قدر عطرت را نفس بکشم

تا تمام شود این دلتنگی!


"روشنک آرامش"


دست های تو - رسول یونان

دست های تو

یادگاری هایی شگفت انگیزند

از سکونت ماه بر خاک

وقتی زندگی تاریک می شود

به دست های تو فکر می کنم

وقتی کارها گره می خورند

درها باز نمی شوند

به دست های تو فکر می کنم

 دست های تو

بال هایی منند

برای فرار از زمین در روز مبادا

به دست های سفید تو فکر می کنم!

 

"رسول یونان"

 

برگرفته از کانال شعر استاتیرا

@aastatira

چگونه با تو از چمدان سخن بگویم - گروس عبدالملکیان

چگونه با تو از چمدان سخن بگویم؟!
در را که باز کنم
دو فنجان کنار هم نشانده ای
وعطر چای
مرا میبرد
به دست های تو
به ساعت چهار
به آن فکر کوچک
که برخیزی و
دلتنگی ات را در قوری گل سرخ دم کنی...
در را باز می کنم
عطرها مرده اند
بر میز کاغذی است که بر آن نوشته ای:
"
چگونه با تو از چمدان سخن بگویم؟"

"گروس عبدالملکیان"


برگرفته از کانال شعر استاتیرا

@aastatira

معنای زنده بودن من - فریدون مشیری

معنای زنده بودن من،
با تو بودن است ...
نزدیک ، دور
سیر ، گرسنه
رها ، اسیر
دلتنگ ، شاد
آن لحظه ای که بی‌ تو سر آید
مرا مباد!

"فریدون مشیری"

من با تو از تمام درهای بسته - نادر ابراهیمی

...

من با تو از تمام درهای بسته که روزی باز خواهد شد _ شکوفه‌های نارنج،

من با تو از شوکت نسیم سخن گفتم.

هلیا، ژرف ترین پاک روبی‌ها پیمانی ست با باد.

بگذار باد بروبَد.

بگذار که رستنی‌ها به دست خویش برویند.

از تمام دروازه‌ها، آن را باز بگذار که دروازه بانی ندارد و یکطرفه است به سوی درون.

از تمام خنده‌ها، آن را بستای که جانشین گریستن شده است.

 

"نادر ابراهیمی"

 

از کتاب: بار دیگر شهری که دوست می داشتم


ساقیا سایه ابر است - حافظ

ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی

من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی

 

"حافظ"


متن کامل شعر در ادامه مطلب

 

ادامه مطلب ...

گره بزن آرزوهایت را - روشنک آرامش

گره بزن

آرزوهایت را

به تار موهایم

نسیم گره گشایی در راه است!


"روشنک آرامش"



برگرفته از کانال شعر خانم روشنک آرامش

@aastatira


خورشید اگر گم شود - عاشق اصفهانی

خورشید اگر گم شود از عرصه عالم

من دست تو گیرم به لب بام برآرم.

 

"عاشق اصفهانی"

من که جز همنفسی با تو - فاضل نظری

من که جز همنفسی با تو ندارم هوسی
با وجود تو چرا دل بسپارم به کسی

 

"فاضل نظری"


در سیمای تو - دیهور انتهورا

در سیمای تو
روشنایی عجیبی ‌ست
که درختان نارنج را بارور می‌کند
و صدایت، دریایی لاجوردی ست
که هنوز
در گوشم می‌خواند

عطرت، سنجاقکها را مست میکند
تا سرخوشانه روی برکه ها به پرواز درآیند
آه ! ماهرخ ، چه میخواستم بنویسم!
پای تو که به ذهنم باز می شود
به فراموشی عمیق فرو می روم.

"دیهور انتهورا"

می خواهم بگویم دوستت دارم - دیهور انتهورا

می خواهم بگویم دوستت دارم
جمله ای که هیچوقت کهنه نمی شود
مانند زیباییِ لبخندت
مانند رنگ چشمانت

که هیچوقت از مد نمی افتد
می خواهم بگویم دوستت دارم
لحظه به لحظه

حافظه‌ام یاری نمی‌کند
نمی‌دانم چرا
نمی‌دانم از کِی
اما خیلی وقت است
این دوستت دارم ها
روی ذهنم انباشته شده.

"دیهور انتهورا"

دوست داشتنت - نزار قبانی

دوست داشتنت را
از سالی به سال دیگر
جابه‌جا می‌کنم
انگار دانش‌آموز مشق‌اش را
در دفتری تازه پاکنویس می‌کند

جابه‌جا می‌کنم ...
صدایت
عطرت
نامه‌هایت
و شماره‌ی تلفن
و صندوق پستی ات را

می آویزمشان به کمد سال جدید
و ...
اقامت دائمی در قلبم
را به تو می دهم...

"نزار قبانی"