چقدر دوست
داشتن تو خوب است.
دوست داشتن تو
ماهی قرمز هیچ سفره هفت سینی نیست.
دوست داشتن تو
عین ساعت تحویل سال است.
ــ همیشه منتظرش مانده ایم.ــ
دوست داشتن تو
عیدی اول فروردین است.
کاش همیشه عید بود.
کاش همیشه تو را عیدی می گرفتم.
تو را دوست دارم
زمین از چرخیدن می ماند.
و خورشید فراموش می کند که باید غروب کند.
تو را دوست دارم.
سیب ها
همه ی فصل ها به شکوفه می نشینند.
چلچله ها کوچ نمی کنند.
وقتی تو را دوست دارم
دختر کوچک آسمانم هنوز.
"فخری برزنده"
+ ممکنه که تا پایان تعطیلات نباشم.
پیشاپیش سال نو رو به تمام دوستان نازنین و همراهان خوبم تبریک میگم. سبز باشید و همیشه در اوج.
پش از آنکه
واپسین نفس را برآرم
پیش از آنکه
پرده فرو افتد
پیش از
پژمردن آخرین گل
بر آنم که
زندگی کنم
بر آنم که
عشق بورزم
برآنم که
باشم
در این جهان
ظلمانی
در این
روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای
پر از کینه
نزد کسانی که
نیازمند منند
کسانی که
نیازمند ایشانم
تا دریابم ،
شگفتی کنم ، باز شناسم
که می توانم
باشم ، که می خواهم باشم
تا روزها بی
ثمر نماند
ساعت ها جان
یابد
لحظه ها گران
بار شود
هنگامی که می
خندم
هنگامی که می
گریم
هنگامی که لب
فرو می بندم.
"مارگوت بیکل"
مرد اگر بودم
نبودنت را
غروب های زمستان
در قهوه خانه
ی دوری
سیگار می
کشیدم .
نبودنت دود می شد
و می نشست
روی بخار شیشه های قهوه خانه .
بعد تکیه می دادم به صندلی
چشمهایم را
می بستم
و انگشتانم
را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم
تا بیشتر از
یادم بروی
نامرد اگر
بودم
نبودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم
مرد نیستم اما
نامرد هم
نیستم
زنم و نبودنت
پیرهنم شده
است!
"رویا شاه حسین زاده"
-------------------------------------------------------------------------
عکس: تهران، ضلع شمالی پارک چیتگر - پنجشنبه 22 اسفند، ساعت 5 عصر
پ.ن: در یک هوای پاک بارانی-آفتابی، این زیباترین رنگین کمانی بود که به عمرم دیدم. به فاصله نزدیک با طیف کامل رنگها. یک سر رنگین کمان داخل پارک چیتگر بود و سر دیگرش محدوده جنت آباد شمالی.
این همه شعر نوشتم...
آنچه می خواستم نشد.
زمزمه کردم، ورد خواندم، فریاد کشیدم...
نشد آنچه می خواستم.
پاره کردم، آتش زدم، دوباره نوشتم...
نشد!
تو چیز دیگری بودی،
بگو تو را که نوشت
که سرنوشت مرا
کاغذی سیاه کرد!
"شهاب مقربین"
از کتاب: سوت زدن در تاریکی / نشز چشمه / چاپ اول بهار 89
آه که چقدر
سرانگشت خسته بر بخار این شیشه کشیدم
چقدر کوچه را تا باور آسمان و کبوتر
تا خواب سر شاخه در شوق نور
تا صحبت پسین و پروانه پائیدم و تو نیامدی!
باز عابران، همان عابران خسته ی همیشگی بودند
باز خانه، همان خانه و کوچه، همان کوچه و شهر همان شهر ساکت سالیان!...
من اما از همان اول باران بی قرار می دانستم
دیدار دوباره ما میسر است...!
مرا نان و آبی، علاقه عریانی، ترانه خردی، توشه قناعتی بس بود
تا برای همیشه با اندکی شادمانی و شبی از خواب تو سر کنم.
"سید علی صالحی"
خسته شدم
از بس ادای کوه بودن را درآوردم
می خواهم خودم باشم
می خواهم فرو بریزم...!
"شاعر: ناشناس!"
با تشکر از خانم نسترن
http://yadat-hast-migofti.blogfa.com/
چون آمدنم به من نبود روز نخست
وین رفتن بی مراد عزمیست درست
برخیز و میان ببند ای ساقی چُست*
کاندوه جهان به مِی فرو خواهم شست
"خیام"
* چُست: جَلد و چابک (لغت نامه دهخدا)
بخند کودک همسایه ...
من اندوههای زیادی را دیدم که سر پیچ همین خیابان
چشم انتظار بزرگسالی تو هستند.
" رویا شاه حسینزاده "
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
تن بیشه پر از مهتابه امشب
پلنگ کوه ها در خوابه امشب
به هر شاخی دلی سامون گرفته
دل من در تنم بیتابه امشب
"سیاوش کسرایی"
-------------------------------------------------------------
+ دانلود تصنیف زیبای این شعر با صدای استاد شجریان
...
عالیه عزیز!
تاریخ و آثار شعرای بزرگ را بخوان. مسلم خواهد شد که قلب مبدأ همه چیز ها است و هیچ کس مثل آن شعرا نتوانسته است حساسیت به خرج داده باشد. بعد از آلان نظرت را رو به جمعیت پرتاب کن: غالب اشخاص خوش لباس و خوش هیکل را خواهی دید که بد جنس بی محبت و بی وفا هستند. پس به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد. به جایی پا بگذار که زیر پای تو نلغزد.
موج های دریا که در وقت طلوع ماه و خورشید این قدر قشنگ و برازنده است، کی توانسته است به آن اعتماد کند و روی آن بیفتد؟ ولی کوه محکم، اگر چه به ظاهر خشن است، تمام گل ها روی آن قرار گرفته اند.
بیا! بیا! روی قلب من قرار بگیر.
نیما
11 اردیبهشت 1306
منبع: سایت آوای آزاد
www.avayeazad.com
(متن کامل نامه در ادامه مطلب)
ادامه مطلب ...
جارِ شادمانهی
گنجشکان را روشنتر میشنوم،
چرا که تو
اینجایی !
شکوه خورشیدُ
کفکوبیِ برگها،
پنبههای وِلِنگار
ابر،
لَنترانی
جوبارهی فروتن
این همه را
خوشتر از همیشه میبینم،
چرا که تو
اینجایی !
تو آن اشارتِ
روشنی
که آدم را
به برچیدن
سیبِ سَرترین شاخه دعوت کرد !
بهشت را به
نیم نگاه تو فروختم
تا با تو
بر گسترهی
خاموش خاک
بهشتی نو
بیآفرینم!
"یغما گلرویی"
از مجموعه: اینجا ایران است و من تو را دوست می دارم
دفتر اول: من وارث تمام بردهگان جهانم! / ترانه 13
شوق
یعنی تو که
برمی گردی
مدرس
همت
صیاد
من مسیر
دیدنت را
به حافظه ی
شهر ریخته ام
من
اطمینان را
با انتظار
عوض کرده ام
اطمینان
یعنی تو که
برمی گردی
من تفأل زده
ام
من مسیر بغل
کردنت را
پشت در خانه
ات تمرین کرده ام
وقتی خانه
نبودی!
معجزه ها
ساده رخ نمی دهند
اما حتما رخ
می دهند!
تو
رخ می دهی.
"مهدیه لطیفی"
بهمن ماه 1392
ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب
صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب
مانند تو آدمی در آباد و خراب
باشد که در آیینه توان دید و در آب
"سعدی"
دلم می خواست
شبی که می
رفتی
اتفاقِ ساده
ای می افتاد
راه را گم می
کردی
فاخته ای
کوکو می کرد
و کلیدی
زنگار گرفته
از آشیانه ی
خالی دُرناها
به زمین می
افتاد
باران می
گرفت
بیدار می شدم
بیدارت می
کردم
و ادامه ی
این خواب را
تو تعریف می
کردی.
"واهه
آرمن"
--------------------------------------------
درباره شاعر:
واهه آرمِن، شاعر، نویسنده و مترجم، متولد سال 1339شهر مشهد
است. او در جوانی به خاطر یک تصادف اتوموبیل توان راه رفتن خود را از دست داد. این
حادثه باعث شد تمام زندگی خود را وقف ادبیات کند و حاصل این زندگی پربار مجموعههای
شعرها و ترجمههای اوست که با استقبال ادبدوستان ایرانی روبهرو شده است.
اخیراً مجموعه جدید شعرهای او به نام "باران بگیرد، میرویم"
توسط نشر امرود و کتابی از ترجمههای او از اشعار کوتاه از شاعران معاصر ارمنستان
توسط نشر چشمه منتشر شده است. دو مجموعه شعر نخست واهه آرمن با عنوانهای "به
سوی آغاز" و "جیغ" به زبان ارمنی نوشته شده بودند.
هر شب مینشینم پای حساب و کتابم .
چند بار گفتهای دوستم داری .
چند بار دوستم داشته ای .
چند بار بارانی شدهای برای من .
چند بار باریده ای .
چند بار عارف شدی ، عاشق شدی ، شاعر شدی .
چند بار برای نبودنم مردی و زنده شدی .
چند بار از آمدنم ناامید شدی .
چند بار از رفتنم شکستی .
چند بار از دیدنم دوباره بهاری شدی .
هر جور حساب میکنم می بینم هنوز هم من بیشتر دوستت دارم .
می بینم هنوز هم لحظه های بی تو کشنده است .
می بینم صبورانه تحمل میکنم بودن و نبودنهایت را .
می بینم هر شب خواب من از خیال تو در بدر میشود .
هر شب دلم برای لیلی می سوزد .
هر شب خیسی پنجرهها داغی گونههایم را به تن میکشد .
هر جوری حساب میکنم می بینم حساب و کتابمان یکی نمیشود
من و کتابم اینجا منتظر
بیا کمی عاشقی کن، عارفی کن
بیا و دلت رو با دل ما یکی کن
بیا حسابت را تسویه کن .
"نیکی فیروزکوهی"
امشب که حضور یار جان افروزست
بختم به خلاف
دشمنان پیروزست
گو شمع بمیر
و مه فرو شو که مرا
آن شب که تو
در کنار باشی روزست
"سعدی"
من فهمیده ام
وقتی چشمانت را می بندی
به عطر کدام درخت فکر می کنی
فهمیده ام
همه چیز از لحظه ای شروع می شود
که باور کنی بهار...
همه ی آوازهای توست!
بهار
هدیه ی صورتی تو
به گلبرگ کوچکی ست
که از رنگ پیراهنش خسته می شود
و نمی داند چکار کند.
"فرناز خان احمدی"
خستهام
شبیه آن مسافری که
از هزار فرسخ سیاه آمدهست و
بازوان هیچ کس برای در بغل گرفتنش گشوده نیست.
خستهام
شبیه قفل کهنهای که
سالهای سال بی کلید مانده است.
خستهام
شبیه نامۀ بدون مقصدی که
باد کرده روی دست پستچی.
خستهام
شبیه پلّههای بی سر و تهی که...
خشک و خالیی که...
غم گرفتهای که...
چند پلّه خستهتر هنوز...
"سیدعلی میر افضلی"