کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

تنهایی

تنهایی

چیزهای زیادی

به انسان می‌آموزد

اما تو نرو...

بگذار من نادان بمانم!

 

"ناظم حکمت"

----------------------------------------------------------------


دفتر عشق:

در من ابری نهفته است که به آفتاب می خندد. چترت را فراموش کن اگر به سوی من می آیی. فراموش کن اگر از آسمان غمی داری .با من اینجا آرامش بی کران بارانی است که از چشمان تو سال هاست می بارد.

"منبع: نت"

با چه رنگی نوازشت کنم؟

نمی‌شود لباس‌هام را
همینجور که تنم است
بپوشانم به تن تو؟
و لباس‌هات را
همینجور که تنت است
بپوشم به تنم؟
می‌شود جوری توی لباس‌ها گیر بیفتیم
که برای بیرون آمدن
چاره‌ای جز عشقبازی نباشد؟
نمی‌شود از هر طرف بچرخم
لب‌های تو برابرم باشد؟
می‌شود از هر طرف بیایی
با چشم‌هام ببوسمت؟
...


"عباس معروفی"

 

(متن کامل شعر در ادامه مطلب)

ادامه مطلب ...

ماه

چه تنهایی بیکرانی ست در این طلا

ماه شب ها، دیگر آن ماه نیست که آدم نخستین دید.
قرن های شب زنده داران
ماه را سرشار شراب های کهن کرده است.
نگاهش کن
آینه ی توست!

 

"خورخه لوئیس بورخس"

 

حکمت وداع

کم‌کم تفاوت ظریف میان نگه‌داشتن یک دست

و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت.

این‌که عشق تکیه‌کردن نیست
و رفاقت، اطمینان خاطر.

و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند
و هدیه‌ها، عهد و پیمان معنی نمی‌دهند.

و شکست‌هایت را خواهی پذیرفت
سرت را بالا خواهی گرفت با چشم‌های باز
با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه

و یاد می‌گیری که همه‌ی راه‌هایت را هم‌امروز بسازی
که خاک فردا برای خیال‌ها مطمئن نیست
و آینده امکانی برای سقوط به میانه‌ی نزاع در خود دارد

کم کم یاد می‌گیری
که حتی نور خورشید می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری.

بعد باغ خود را می‌کاری و روحت را زینت می‌دهی
به جای این‌که منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

و یاد می‌گیری که می‌توانی تحمل کنی...
که محکم هستی...
که خیلی می‌ارزی.

و می‌آموزی و می‌آموزی

با هر خداحافظی
یاد می‌گیری.

 

"خورخه لوئیس بورخس"

 

اگر بتوانم یک‌بار دیگر زندگی کنم

اگر بتوانم یک‌بار دیگر زندگی کنم

می‌کوشم بیشتر اشتباه کنم
نمی‌کوشم بی‌نقص باشم.
راحت‌تر خواهم بود
سرشارتر خواهم بود از آن‌چه حالا هستم
در واقع، چیزهای کوچک را جدی‌تر می‌گیرم
کمتر بهداشتی خواهم زیست
بیشتر ریسک‌ می‌کنم
بیشتر به سفر می‌روم
غروب‌های بیشتری را تماشا می‌کنم
از کوه‌های بیشتری صعود خواهم کرد
در رودخانه‌های بیشتری شنا خواهم کرد
جاهایی را خواهم دید که هرگز در آن‌ها نبوده‌ام
بیشتر بستنی خواهم خورد، کمتر لوبیا
مشکلات واقعی بیشتری خواهم داشت و دشواری‌های تخیلی کمتری
من از کسانی بودم
که در هر دقیقه‌ی عمرشان
زندگی محتاط و حاصلخیزی داشتند
بی‌شک لحظات خوشی بود اما
اگر می‌توانستم برگردم
می‌کوشیدم فقط لحظات خوش داشته باشم

اگر نمی‌دانی که زندگی را چه می‌سازد
این دم را از دست مده!

از کسانی بودم که هرگز به جایی نمی‌روند
بدون دماسنج
بدون بطری آب گرم
بدون چتر و چتر نجات

اگر بتوانم دوباره زندگی کنم- سبک سفر خواهم کرد
اگر بتوانم دوباره زندگی کنم - می‌کوشم پابرهنه کار کنم
از آغاز بهار تا پایان پاییز
بیشتر دوچرخه‌سواری می‌کنم
طلوع‌های بیشتری را خواهم دید و با بچه‌های بیشتری بازی خواهم کرد
اگر آنقدر عمر داشته باشم
-
اما حالا هشتادو پنج ساله‌ام
و می‌دانم رو به موتم-.

 

"خورخه لوئیس بورخس"



+ خورخه لوئیس بورخس  (۱۸۹۹- ۱۹۸۶) نویسنده، شاعر و ادیب آرژانتینی.

 

آب

آب را گل نکنیم:

در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب.
یا که در بیشه دور، سیره‌یی پر می‌شوید.
یا در آبادی، کوزه‌یی پر می‌گردد.

آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.

زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نکنیم:
روی زیبا دو برابر شده است.

چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالادست، چه صفایی دارند!
چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!
من ندیدم دهشان،
بی‌گمان پای چپرهاشان جا پای خداست.
ماهتاب آن‌جا، می‌کند روشن پهنای کلام.
بی‌گمان در ده بالادست، چینه‌ها کوتاه است.
مردمش می‌دانند، که شقاق چه گلی است.
بی‌گمان آن‌جا آبی، آبی است.
غنچه‌یی می‌شکفد، اهل ده باخبرند.
چه دهی باید باشد!
کوچه باغش پر موسیقی باد!
مردمان سر رود، آب را می‌فهمند.
گل نکردندش، ما نیز
آب را گل نکنیم.

 

از: سهراب سپهری

دفتر: حجم سبز

باور نمی کردم که عشق زبانی ادیبانه دارد

باور نمی کردم که عشق

زبانی ادیبانه دارد.
نمی دانستم ادب
عشق را اتو می کند
مثل پیرهنی که تو
تنم کردی
دگمه هام را بستی
تا به دیدار خودت بیایم.


"عباس معروفی"

--------------------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

فاصله را تو یادم می دهی...!!!

وقتی با لبخند دور می شوی

فاصله یعنی تو ...!

"منبع: نت"

قوی نیستم، اگر شعری می‌نویسم

قوی نیستم، اگر شعری می‌نویسم
باد قوی نیست، اگر لباس‌های روی بند را تکان می‌دهد.

غروب ساعت غمگینی است
نمی‌تواند حتا گلدانی را بیندازد
و غم کمی جابه‌جا شود.

در خانه نشسته‌ام
زانوهایم را در آغوش گرفته‌ام
تا تنهایی‌ام کمتر شود
تنهایی‌ام
کمد پر از لباس
اتاقی که درش قفل نمی‌شود
تنهایی‌ام حلزونی است
که خانه‌اش را با سنگ کُشته‌اند.

 

"الهام اسلامی"

اشک های تو شانه ام را خیس می کند

اشک های تو

شانه ام را خیس می کند

و زخم سال های پیش را می سوزاند

در تو کدام رودخانه می گرید

و ماهی در آستین کدام رود

در تو

روشنایی عجیبی

که درختان سیب را بارور می کند

و دریایی که هنوز

در گوش دکمه های تو می خواند

زیبایی تو

همیشه چیزی را از قلم می اندازد

 

"غلامرضا بروسان"

از روی پلک شب

شب سرشاری بود.
رود از پای صنوبرها، تا فراترها رفت.
دره مهتاب اندود، و چنان روشن کوه، که خدا پیدا بود.

در بلندی‌ها، ما
دورها گم، سطح‌ها شسته، و نگاه از همه شب نازک‌تر.
دست‌هایت، ساقه سبز پیامی را می‌داد به من
و سفالینه‌ انس، با نفس‌هایت آهسته ترک می‌خورد
و تپش‌هامان می‌ریخت به سنگ.
از شرابی دیرین، شن تابستان در رگ‌ها
و لعاب مهتاب، روی رفتارت.
تو شگرف، تو رها، و برازنده خاک.

فرصت سبز حیات، به هوای خنک کوهستان می‌پیوست.
سایه‌ها برمی‌گشت.
و هنوز، در سر راه نسیم.
پونه‌هایی که تکان می‌خورد.
جذبه‌هایی که به هم می‌خورد.


از: سهراب سپهری

دفتر: حجم سبز

می‌دانی تنم نبودنت را گریه می‌کند؟

می‌دانی که آخرین بار
به فاصله‌ی نفسم در رؤیا بودی
و حالا به وضوحِ بهشت
در دست‌های من؟

یادم باشد به رسم مردمان مغلوب
تاریخ فتح تو را بنویسم
که دیگر جنگی در نگیرد

می‌دانی تنم نبودنت را
گریه می‌کند؟

پیکرت را نمی‌نویسم
می‌تراشم با دست
و آنقدر صیقلش می‌دهم
که چیزی بندش نشود

اگر نباشی
آنقدر نفس نمی‌کشم
که بگویم
آتش در نبود هوا
نیست می‌ شود

دم صبح خواب دیدم
داشتی از درخت چیزی می‌خریدی
که تنم کنم
و من در آب
منتظر بودم لباسم را بیاوری 


"عباس معروفی"

-------------------------------------------------------------


دفتر عشق:

برای یک بار
فقط برای یک بار
مرا در اندوه مبهم یک دروغ شناور کن!
آرام سر به گوش من بگذار
و بگو دوستت دارم!

"منبع: نت"

گاهی می خندم، گاهی گریه می کنم

گاهی می خندم

گاهی گریه می کنم

گریه اما بیشتر اتفاق می افتد

به هر حال آدم

یکی از لباس هایش را بیشتر دوست دارد.

 

"زنده یاد الهام اسلامی"
(1362-1390)



الهام اسلامی و غلامرضا بروسان

با من حرف بزن...

با من حرف بزن
مثل یک پیراهن نارنجی با روز
مثل وقتی که ابر
صرف شستن یک سنگ می کند.
مثل وقتی که صرف همین شعر می شود
با من حرف بزن
مثل یک بازی در وسط تابستان
و به چیزی فکر نکن
و به چیزی فکر نکن
می دانم
زمین گرد است
و جاذبه
در پای درختان سیب بیشتر است.

"زنده یاد غلامرضا بروسان"

 

گلزار

باز آمدم از چشمه خواب، کوزه تر در دستم.

مرغانی می خواندند.

نیلوفر وا می شد.

کوزه تر بشکستم،

در بستم

و در ایوان تماشای تو بنشستم.

 

از: سهراب سپهری

دفتر: شرق اندوه

لمس تن تو شهوت است و گناه

لمس تن تو
شهوت است و گناه
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد
داغیِ لبت، جهنم من است
حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند
هم آغوشی با تو ، هم خوابگیِ چرک آلودی ست
حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد
فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است
حتی اگر تو مریم باشی و من روح القدس
خاتون من!
حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم،
یک بوسه
ـ یک نگاه حتی -
حرامم باد !
اگر تو عاشق من نباشی

"عباس آب برین"

---------------------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

دستم را اگر نگرفته بودی

چگونه می آموختم

در غیبت خورشید هم

می شود خندید ؟!

صدایت که ببارد

یک قطره ماه هم

در کاسه ی آبم بیفتد

کافی ست

من نور می شوم...

"منبع: نت"

کاش کسی جایی منتظرم بود

چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم

تمبر و پاکت هم هست

و یک عالمه حرف

کاش کسی جایی منتظرم بود...

 

 "ساره دستاران"

چند دقیقه دیگر وقت داری

چند دقیقه دیگر وقت داری
تا به من نگاه کنی
به من، به چشمانم،
و به قلبی که برای تو می تپد
این شب و این باران
و تو
چند دقیقه دیگر وقت داری
تا به من نگاه کنی
پیش از آن که کاملا ً تمام شوم ...


"آنتوان دوسنت اگزوپری"

--------------------------------------------------


دفتر عشق:

از تــــو چه پنهان ،
گاهی آنقدر خواستنی می شوی
که شروع می کنم
به شمارش تــک تــک ثانیه ها
برای یک بار دیگر رسیدن ،
به تـــــــــــو

منبع: نت

گردش سایه ها

انجیر کهن سر زندگی اش را می گسترد.
زمین باران را صدا می زند.
گردش ماهی آب را می شیارد.
باد می گذرد. چلچله می چرخد. و نگاه من گم می شود.
ماهی زنجیری آب است ، و من زنجیری رنج.
نگاهت خاک شدنی ، لبخندت پلاسیدنیست.
سایه را بر تو افکندم تا بت من شوی.


نزدیک تو می آیم ، بوی بیابان می شنوم: به تو می رسم ، تنها می شوم.

کنار تو تنهاتر شدم . از تو تا اوج تو ، زندگی من گسترده است .

از من تا من ، تو گسترده ای.
با تو برخوردم، به راز پرستش پیوستم.
از تو براه افتادم ، به جلوه رنج رسیدم.
و با این همه ای شفاف !
مرا راهی از تو بدر نیست.


زمین باران را صدا می زند ، من تو را.

پیکرت زنجیری دستانم می سازم،
تا زمان را زندانی کنم.
باد می دود ، و خاکستر تلاشم را می برد .
چلچله می چرخد. گردش ماهی آب را می شیارد. فواره می جهد :
لحظه من پر می شود.

 

از: سهراب سپهری

دفتر: آوار آفتاب

همه‌ی کلمات معنای تو را می‌دهند

همه‌ی کلمات
معنای تو را می‌دهند
مثل گل‌ها همه
که بوی تو را پراکنده‌اند .
سکوت کرده‌ام
که فراموشت کنم
اما مدام
مثل زنبوری سرگردان ،
رانده از کندویش
دور گلم می‌گردم .

"شهاب مقربین"


از کتاب: سوت زدن در تاریکی

----------------------------------------------------------------

 


درباره شاعر:

شهاب مقربین متولد سال ۱۳۳۳، شهر اصفهان است. وی سرودن شعر را از دهه پنجاه آغاز کرد. از شهاب مقربین تاکنون هفت مجموعه شعر چاپ شده و یک مجموعه به نام «رویاهای کاغذی‌ام» نیز در دست چاپ دارد. کتاب «رویاهای کاغذی ام» در برگیرندهٔ گزیدهٔ شعرهای اوست. کتاب «کنار جادهٔ بنفش، کودکی ام را دیدم» جایزهٔ شعر کارنامه را از آن خود کرد. بسیاری از شعرهای او تا کنون به زبان های انگلیسی، سوئدی، کردی و ترکی ترجمه شده است.


+ وبسایت شهاب مقربین

و تو انگار کن که هرگز نبوده‌ای

و تو انگار کن که هرگز نبوده‌ای
و من هرگز به نبودن تو
بودن را
چنین حقیر نینگاشته‌ام.

با سرانگشت
لب‌هام را ببوس
بگذار بین پرستش و عشقبازی
آونگ شوم
در خاطره‌ی بشر
چون زنگ کلیسا
در بلندای هستی.

من به گریه التماس می‌‌کنم
یا گریه به من؟

و تو انگار کن از آغاز بوده‌ای
مثل خدا
و مرا آفریده‌ای
مثل نگاهت
یا خنده‌هات


"عباس معروفی"

------------------------------------------------------------


دفتر عشق:

این چشم های توست

که هر بار می خواهد

شعری تازه

از رویاهای من بدزدد

این بار اعتراف تازه ایی برایت آوردم

نام من

جای چشم های تو را

زیر تمام شعر هایم تصاحب کرده است!

"منبع: نت"