تو آخرین سرزمینی
باقی مانده در جغرافیای آزادی
!
تو آخرین وطنی هستی که از ترس و گرسنگی ایمنم می کند !
و میهن های دیگر مثل کاریکاتورند
شبیه انیمیشن های والت دیسنی
و یا پلیسی اند
مثل نگاشته های آگاتا کریستی.
تو واپسین خوشه
و واپسین ماه
واپسین کبوتر،
واپسین ابر
و واپسین مرکبی هستی که به آن پیوسته ام
پیش از هجوم تاتار
!
*
تو واپسین شکوفه ای هستی که بوییده ام
پیش از پایانِ دورانِ گل
و واپسین کتابی که خوانده ام
پیش از کتابسوزان،
آخرین واژه ای که نوشته ام
پیش از رسیدن زائرانِ سپیده
و واپسین عشقی که به زنی ابراز داشته ام
پیش از انقضای زنانگی
!
واژه ای هستی که با ذره بین ها
در لغت نامه ها به دنبالش می گردم
"نزار قبانی"
ترجمه: یدالله گودرزی
+ با تشکر از شهاب عزیز برای ارسال این شعر زیبا
تو آخرین وطنی هستی که از ترس و گرسنگی ایمنم می کند...
سلام
من خیلی وقته که شما رو ادد کردم تو وبلاگم
وبلاگ زیبایی دارید من اشعار نزار قبانی رو
خیلی دوستدارم
به من هم سر بزنید ممنون
قشنگ و دلنشین بود
سلام,از خوندن شعرهایی که انتخاب کردى لذت بردم و لحظه هاى خوبى رو گذروندم, اشعار نزار قبانى بینهایت زیباست عاشقانه و لطیف و شاید به جرات بشه گفت هیچکس مثل اون در اشعارش زن و عشق رو ستایش نکرده,باز هم ممنون از حسن سلیقه شما
چه شعرِ زیبایی ...
محبوب من!
در من باغی گسترده است
پر از خیال های عاشقانه ای
که دست تو می کارد
و در نسیم چشمانت
رؤیاها را گل می دهند
در من ...
ازدحام گنجشک هائی ست
که شاخه های عطر تو را
از نفس های دلم می چینند
و در مزارع دوردستِ خواب و بیداری
تو را آشیانه می کنند
و من
از نجوای دستانت
"عاشقانه" می چینم!
"پرویز صادقی"