کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

چه زیباست اندیشیدن به تو

چه زیباست اندیشیدن به تو

در میان اخبار مرگ و پیروزی

در زندان

زمانی که از مرز چهل سالگی می‌گذرم

چه زیباست اندیشیدن به تو

به دستانت روی پارچه آبی

به موهایت نرم و ابریشم گون

چون خاک دلداده‌ام استانبول...

شوق دوست داشتنت

چون من دیگری در درونم...

عطر برگهای شمعدانی بر سرانگشتانم

آرامشی آفتابی

و نیاز تن

چون تاریکی ژرف و گرم

شکافته با خطوط سرخ و روشن...

چه زیباست اندیشیدن به تو

نوشتن در باره تو

به پشت خوابیدن در زندان و به خاطر آوردن تو؛

آنچه را که آن روز در آنجا گفتی

نه خود واژه هایت

بلکه عطر دنیای آن روزهایت ...

چه زیباست اندیشیدن به تو

باید از چوب

_ جعبه ای

_ حلقه ای

چیزی برایت بسازم

و سه متر ابریشم نرم برایت ببافم

آنگاه بالا بپرم

از میله های پنجره آویزان شوم

و آنچه را که برایت می‌نویسم

به آبی زلال آزادی فریاد زنم...

چه زیباست اندیشیدن به تو

در میان اخبار مرگ و پیروزی

زمانی که از مرز چهل سالگی میگذرم ...

 

"ناظم حکمت"

کتاب تو را دوست دارم چون نان و نمک، ترجمه احمد پوری

--------------------

دفتر عشق:

آنی که قرار با تو باشد ما را / مجلس چو بهار با تو باشد ما را

هر چند بسی به گرد سر برگردم / آخر سر و کار با تو باشد ما را

"سنایی"

----------------------



درباره شاعر:

ناظم حکمت 1901-1963، شاعر نوپرداز و نمایشنامه نویس آزادیخواه ترکیه

---------------------

زندگی نامه کامل شاعر در ادامه مطلب:

ادامه مطلب ...

من و تو

رُستنی ها کم نیست، من و تو کم بودیم

خشک و پژمرده و تا رویِ زمین خم بودیم

گفتنی ها کم نیست، من و تو کم گفتیم

مثلِ هذیانِ دمِ مرگ، از آغاز چنین در هم و بر هم گفتیم

دیدنی ها کم نیست، من و تو کم دیدیم

بی سبب از پاییز، جایِ میلادِ اقاقی ها را پرسیدیم

چیدنی ها کم نیست، من و تو کم چیدیم

وقتِ گل دادنِ عشق، رویِ دار قالی

بی سبب حتی پرتابِ گلِ سرخی را ترسیدیم

خواندنی ها کم نیست، من و تو کم خواندیم

من و تو ساده ترین شعرِ سرودن را در معبر باد، با دهانی بسته واماندیم

من و تو کم بودیم

من و تو اما در میدان ها، اینک اندازه ی ما می روییم

ما به اندازه ی ما، می بینیم

ما به اندازه ی ما، می چینیم

ما به اندازه ی ما، می روییم

ما به اندازه ی ما، می گوییم

من و تو... کم نه که باید شبِ بی رحم و گلِ مریم و بیداریِ شبنم باشیم

من و تو... خم نه و در هم نه و کم هم نه که می باید... با هم باشیم

من و تو حق داریم، در شبِ این جنبش، نبضِ آدم باشیم

من و تو حق داریم، که به اندازه ی ما هم شده با هم باشیم

من و تو حق داریم، که به اندازه ی ما هم شده با هم باشیم

گفتنی ها کم نیست...


از: شهیار قنبری


------------------

دفتر عشق:

چون نیست دلم را جز ازو دلجویی / سرگشته شدم گردِ جهان چون گویی

چه غصّه بدین رسد که از ملکِ دو کون / او رادارم وزو ندارم بویی

"عطار"

 

مادر...

مادر، صفا و صمیمیت و صداقت، گلابِ گلبرگ های وجود توست. عشق و ایمان در پیشانی بلند تو، موج می زند. چشمانت چلچراغ محبت است. چشمه های مهربانی از چشم های تو سرچشمه گرفته است. لب هایت پیام آور شادترین، لبخندها و نگاه مهر آشنایت، زلالِ دل نوازترین عاطفه هاست. قلب تو، رود همیشه جاری عشق است. از سایه مهربان دست هایت گل مهر می روید. نسیم، چهره بر گام های تو می ساید.

***

یاس ها عطرشان را از بوی تن تو به عاریت می گیرند. شبنم، گل واژه اشک های توست ای شقایق دشتستان صبوری؛ ای هم آغوش پروانه ها؛ ای صفای گل سرخ؛ ای نرگس عشق؛ ای اقاقیای محبت؛ تو شمیم گل محمدی و رایحه گل نسترنی. مادر، تو از همه گل ها زیباتر و از همه آنها خوش بوتری، در سالروز یاد تو، عطر همه گل های شکفته را نثار وجودت می کنم.

***

سالروز میلاد خجسته فاطمه زهرا (س) سرور بانوان جهان، عطای خداوند سبحان و الگوی بی بدیل تمام جهانیان، بر همه زنان عالم مبارک باد...


"متن از: ناشناس"


----------------------------------

دفتر عشق:

جانا، حدیث حسنت، در داستان نگنجد / رمزی ز راز عشقت، در صد زبان نگنجد

سودای زلف و خالت، در هر خیال ناید / اندیشهٔ وصالت، جز در گمان نگنجد

"عطار"

سفرنامه

سفری بی آغاز

سفری بی پایان

سفری بی مقصد

سفری بی برگشت

سفری تا کابوس

سفری تا رویا

سفری تا بودا

شبنم تاج محل

 

با حریق یادها همسفرم

وقتی دورم به تو نزذیکترم

با حریق یادها همسفرم

وقتی دورم به تو نزذیکترم

 

هق هق پارسیان

تکه نانی در خواب

بوی گندم در مشت

مشت کودک در خاک

کفش مادر در برف

چرخ یک کالسکه

گوشه ی گندم زار

بند رختی پاره

 

...

 

چمدانی بی شکل

جعبه ی یک دوربین

عکس یک بازیگر

جمعه های بی مشق

تلی از ته سیگار

دشنه ای زنگ زده

چشم گاوی در دیس

سفره ای پوسیده

...


از: شهیار قنبری

----------------------------------



دانلود ترانه بسیار زیبای "سفرنامه" با صدای شهیار قنبری


برای خواندن شعر کامل و زندگی نامه شاعر به ادامه مطلب بروید

------------------------------------------------


دفتر عشق:

هر ساعتم اندرون بجوشد خون را / و آگاهی نیست مردم بیرون را

الا مگر آنکه روی لیلی دیدست / داند که چه درد می‌کشد مجنون را؟

"سعدی"

ادامه مطلب ...

ای یار

ای یار

که در گریبانت
دو کبوتر توأمان بی‌تابند
و قلب پاک تو
با لرزش خوش کبوتران
به تنظیم ایقاع و آهنگ جهان برخاسته است


لبانت به طعم خوش صداقت آغشته است

و گرمای مهربان دستت
مرد را مرد می‌کند

و من

ایستاده ام
و به نیمه‌ی کهکشان می‌نگرم


که در آنسویش

تو
عشق تقدیر می‌کنی
و من
کامل می‌شوم
ای زن زن !


"غاده السمان"

ترجمه: استاد عبدالحسین فرزاد

 

----------

 


درباره شاعر:غادة السمان (زادهٔ ۱۹۴۲ در دمشق) نویسنده و ادیب زن اهل سوریه است. وی یکی از بنیان‌گذاران شعر نو در ادبیات عرب به شمار می‌رود.
از این شاعر بیشتر بدانید: ویکی پدیا

خاطره‌ای در درونم است

خاطره‌ای در درونم است

چون سنگی سپید درون چاهی
سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز
برایم شادی است و اندوه.


در چشمانم خیره شود اگر کسی
آن را خواهد دید.
غمگین‌تر از آنی خواهد شد
که داستانی اندوه‌زا شنیده است.


می‌دانم خدایان انسان را
بدل به شیء می‌کنند، بی‌آنکه روح را از او بگیرند.
تو نیز بدل به سنگی شده‌ای در درون من
تا اندوه را جاودانه سازی!



"
آنا آخماتووا"

از مجموعه: شامگاه / ترجمه: احمد پوری"

 

------------

 

دفتر عشق:

 

لب باز مگیر یک زمان از لب جام / تا بستانی کام جهان از لب جام

در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است / این از لب یار خواه و آن از لب جام

 

"حافظ"


---------------



درباره شاعر:

آنّا آخماتووا‏ (۱۸۸۹-۱۹۶۶) شاعر و نویسنده نامدار اهل روسیه و از بنیان‌گذاران مکتب شعری آکمه‌ئیسم (اوج‌گرایی) بود.

از این شاعر بیشتر بدانید: ویکی پدیا


ای شب آرام...

ای شب آرام، ای نور ماه، ای عطر شکوفه ها، امشب به سراغ یار من روید، شاید که او چشمانش را از برای خفتن بر هم نهاده، خواب دلپذیری بیند. کاری کنید که در خواب خوش، مشتاقانه از من یاد کند و سحرگاهان از پی دیدار من، انگشت بر در اتاقم زند. ای عطر شکوفه ها، ای نور ماه، ای شب آرام، مبادا مرا فریب دهید، زیرا صبحگاهان طعم بوسه های او، به من خبر خواهد داد که دیشب به بالینش رفته اید یا نرفته اید.

 

"  از ادبیات ژاپنی، ترجمه ی شجاع الدین شفاء "

 

----------

 

دفتر عشق:

 

چون عهده نمی‌شود کسی فردا را / حالی خوش کن تو این دل شیدا را

می نوش بماهتاب ای ماه که ماه / بسیار بتابد و نیابد ما را

 

"خیام"

چه می شد اگر خدا ...


چه می شد اگر خدا، آن که خورشید را

چون سیب درخشانی در میانه‌ی آسمان جا داد،

آن که رودخانه ها را به رقص در آورد، و کوه ها را بر افراشت،

چه می شد اگر او، حتی به شوخی

مرا و تو را عوض می کرد

مرا کمتر شیفته

تو را زیبا کمتر

 

"نزار قبانی"

 

---------------

 

دفتر عشق:


گر همچو من افتادهٔ این دام شوی / ای بس که خراب باده و جام شوی

ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم / با ما منشین اگر نه بدنام شوی


"حافظ"


----------------



درباره شاعر:
نِزار قَبانی (Nizar Qabbani) ،

 ، 1923-1998 از بزرگ‌ترین شاعران و نویسندگان سوریه و جهان عرب بود.

درباره نزار قبانی بیشتر بدانید. ویکی پدیا

به تو سلام می کنم ...

به تو سلام می کنم کنار تو می نشینم

و در خلوت تو شهر بزرگ من بنا می شود

اگر فریاد مرغ و سایه‌ی علفم

در خلوت تو این حقیقت را باز می یابم

خسته، خسته، از راهکوره های تردید می آیم

چون آینه یی از تو لبریزم

هیچ چیز مرا تسکین نمی دهد

نه ساقه‌ی بازوهایت

نه چشمه های تنت

بی تو خاموشم ، شهری در شبم

تو طلوع می کنی

من گرمایت را از دور می چشم

و شهر من بیدار می شود

با غلغله ها، تردیدها، تلاشها

و غلغله های مردد تلاشهایش

دیگر هیچ چیز نمی خواهد مرا تسکین دهد

دور از تو من شهری در شبم

ای آفتاب

و غروبت مرا می سوزاند

من به دنبال سحری سرگردان می گردم

تو سخن نمی گویی

من نمی شنوم

تو سکوت می کنی

من فریاد می زنم

با منی، با خود نیستم

و بی تو خود را نمی یابم

دیگر هیچ چیز نمی خواهد

نمی تواند تسکینم بدهد

اگر فریاد مرغ و سایه‌ی علفم

این حقیقت را در خلوت تو باز یافته ام

حقیقت بزرگ است

و من کوچکم

با تو بیگانه ام

فریاد مرغ را بشنو

سایه‌ی علف را با سایه ات بیامیز

مرا با خودت آشنا کن

بیگانه‌ی من

مرا با خودت یکی کن

 

"احمد شاملو"


-------------

 

دفتر عشق:

 

ای در سر زلف تو پریشانیها / واندر لب لعلت شکر افشانیها

گفتی ز فراق ما پشیمان گشتی / ای جان چه پشیمان که پشیمانیها

 

"مولانا"

 

-----------------



درباره شاعر:

احمد شاملو شاعر، نویسنده‌، پژوهشگر و مترجم
تولد: ۲۱ آذر ۱۳۰۴ – تهران ، وفات: ۲ مرداد ۱۳۷۹ - کرج


درباره احمد شاملو بیشتر بدانید: سایت جس جو

 

---------------

 

اولین نوشت: سلام به همه خوبان