گم شده ای
راس ساعت دو صفر و دو صفر دقیقه
که پیدا شوی شاید...
نگرانی ام از نیمه شب است و سرما
و تابلوهایی که نکند با باد چرخیده
باشند!
پیاده رو ها را به کفش هایت مبتلا
نکن
بگذار پا نخورده بماند این برف
و به راه های بهتری فکر کن
مثلا
همین جا توی آغوش من هم*
می شود گم شوی
راس هر ساعتی که دلت خواست
که پیدا شوی شاید.
"مهدیه لطیفی"
20 دی ماه 1389
از کتاب: برف روی خط استوا / نشر فصل پنجم / چاپ اول، 1391 / صفحه: 30
منبع: وبلاگ خانم مهدیه لطیفی
---------------------------------------------------------------------
* پی نوشت:
این مصرع در کتاب، بدین صورت است:
«همین جا توی پیراهن من هم»
یعنی به جای "آغوش" از "پیراهن"
استفاده شده!
نمیدونم آیا این تغییر به سلیقه شاعر تغییر بوده و یا فیلترهای وزارت ارشاد ...!؟
در هر حال بنظر بنده شعر با همان "آغوش" زیباتر بوده.
میبینم که خفتهای
خدا میآید و میگوید:
داری چکار میکنی؟
بهش میخندم و میگویم:
دیدی باز نفهمیدی که ما دو نفریم؟
به نگاهت راضیام
به صدات
به بودنت
آنقدر راضیام
که تکههای خوشبختیام را
پیدا میکنم؛
یک سنجاق سر
یک دگمه
یک آینه
یک پنجره
و یک مرد
که در آغوش تو
خواب تو را میبیند...
"عباس معروفی"
بعد از تو ما مثل بنفشه ها زندگی کردیم
ناچار بودیم
به درخت ها فکر کنیم
و زندگی کنار پنجره بود
کنار آستین کتم
زندگی در یک قدمی بود
به خاطر تو خشمم را در بهار پنهان کردم
دستم را به نرده ها گرفتم
و از هیاهو دست کشیدم
زانو زدم
و سرم را چون دهان عطری باز کردم.
"غلامرضا بروسان"
از کتاب: در آبها دری باز شد / نشر مروارید / چاپ اول، پاییز 1392 / صفحه 25
برون کن از سرم فکر جدایی
من از افلاکیانم یاریام ده
بگردان تا شوم من هم سمایی
بزن مطرب به آهنگ دل ما
بده ما را نشان آشنایی
بزن مطرب گذر ده زین بیابان
دگر راهی نمانده بر رهایی
بزن مطرب برقصان تا برقصم
به ساز و چنگ و تار دلربایی
بزن مطرب هوایی دیگرم ده
نگردد بارِ دیگر، دل هوایی
از این ترسم که دل آواره گردد
بگوشش نارسد از تو صدایی
دل تاریک ما را ره نشان ده
رسد ز آن ره به نور روشنایی
"رضا بهرامی" (صدف)
+ دست خط شاعر در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
مرگ
تنها دری است
که تا به تو فکر می کنم باز می شود
هر بار بدم می آید از خانه ای که در آن نیستی
و بعد به هر دری می زنم عزرائیل پشتش است
و بعد
طناب یعنی اتفاقی که نمی افتد را
به کدام سقف بیاویزم
و تیغ
یعنی این تویی که هنوز در رگ هایم جریان داری
مرگ
چیزی شبیه دست های من است
که حتی با ده انگشت نمی توانند
یک ذره از گرمی دست های تو را نگه دارند
و چیزی شبیه صدایم
که هربار دوستت دارم
تارهای صوتی ام را عنکبوت ها تنیده اند
و چه انتظار بزرگی است
این که بدانی
پشت هر «دوستت دارم» چقدر دوستت دارم.
...
"لیلا کردبچه"
از کتاب: حرفی بزرگتر از دهان پنجره
نشر فصل پنجم / چاپ سوم 1392 / صفحه 64
--------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
نسخه قدیمی تر این شعر را می توانید در ادامه مطلب بخوانید.
بنظر می رسد که خانم کردبچه برای چاپ شعر در کتاب، آن را ویرایش کرده و بنظرم این ویرایش کاملا مثبت و رو به جلو بوده است..
به عنوان مثال: توجه کنید به استفاده از "سقف" به جای "درخت" در این بخش از شعر:
«طناب یعنی اتفاقی که نمی افتد را
به کدام سقف بیاویزم»
و سایر تغییرات که بنظرم ساختار شعر را محکم تر و پخته تر کرده است.
برای این تغییرات به جا و این پختگی باید به خانم کردبچه آفرین و تبریک گفت.
این یعنی حرکت رو به جلو...
در کل، شعر جدید کوتاه تر شده و بخش های پایانی حذف شده. در واقع کمی از سیاهی شعر هم کم شده است.
قلمت ماندگار خانم کردبچه عزیز
ادامه مطلب ...
چشمهایت را می بوسم
می دانم
هیچ کس
هیچ گاه
در هیچ لحظه ای از آفرینش
آنچه را که من
در گرگ و میش نگاه تو دیدم
نخواهد دید
چشم هایت را می بوسم
و زیر بارانی از واژه های تکراری
تازه می شوم
بعدها
کسی دفتر شعرم را پاره می کند
نام تو
همه جغرافیای رنج مرا طی می کند
و تو جاودانه می شوی
بیهوده در انتظار منشین
هرگز برای رفتنت
مرثیه نخواهم گفت...
"نیلوفر لاری پور"
از کتاب: اگر تا هفت بشماری...
نشر فصل پنجم / چاپ اول، بهار 1393
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
"خیام"
+ 28 اردیبهشت ماه در تقویم ایرانی به نام بزرگداشت حکیم عمر خیام نامگذاری شده است. روز ملی خیام نیشابوری (شاعر، فیلسوف، ریاضی دان و ستاره شناس برجسته ایرانی) بر تمام پارسی گویان جهان گرامی باد.
لواسان، روستای برگ جهان، ارتفاعات سرسیاه غار - 26 اردیبهشت 1393
دانلود عکس در سایز 1600x1200 ، 460k
دوست داشتن آدم ها را می توان
از توجه آنها فهمید
وگرنه
حرف را که
همه می توانند بزنند ...
"پائولو کوئیلو"
------------------------------------------------------------
+ پائولو کوئیلو (Paulo Coelho)، زاده ۲۴ اوت ۱۹۴۷، نویسنده معاصر برزیلی.
به دکمه ها، به لباس ها
و تو را در تاریکی جستجو می کنم
یکی یکی رویاهایم را به خاطر می آورم
احساس می کنم با زندگی کنار آمده ام
به خاطر تو می خواهم در سرمای زیادی بایستم
سرم را از هر کجای مرگ که باشد
بیرون می آورم
و به تو خیره می شوم
"زنده یاد غلامرضا بروسان"
کتاب: در آبها دری باز شد / نشر مروارید / چاپ اول، پاییز 1392
تو را به خدا
سوگند می دهند
اما برای من
تو آن همیشه ای
که خدا را به تو
سوگند می د هم.
"قیصر امین پور"
معشوقه ی
خواجه ای بوده ام شاید
روزگاری در بلخ یا قونیه
و یا تمام
دلخوشی تاجری
در ونیز .
سوز صدای
خنیاگر پیری بوده ام شاید
در بزم
پادشاهان جوان
و یا تمام رویای یک سرباز رومی
در چکاچک
شمشیرها ی جنگ
به گمانم
بازرگانی
از همه ی
بندر ها و خلیج ها و
بار اندازها
عبورم داده
در سینه اش زمانی
به گمانم
چوپانی
برای همه ی
بره های معصومش
در دره های
دور
یادم را نی
زده روزی
شک دارم
که مر ا تنها
تو زاده باشی مادر
معشوق مرا
روزی
راهزنان به
غارت برده اند
معشوق مرا
روزی، دریایی در خود غرق کرده
است
معشوق مرا
روزی چکاچک شمشیر ها ... با آخرین
مکتوب
عاشقانه ی من در جیبش.
بی گمان یک
بار سر زا رفته ام
بی گمان یک
بار گرگی مرا دریده است
بی گمان
یکبار به رودخانه پرتاب شده ام
بی گمان
یکباردر زمین لرزه ای ...
با اولین
نطفه ی یک انسان در تنم
یقین که
اینهمه
دلتنگی نمی تواند
فقط مال همین عصر باشد
مال همین
غروب چهارشنبه ی دی ماه
شرق، ایران، ارومیه
و رویا
"رویا شاه حسین زاده"
ناگهان چقدر زود دیر می شود !...
حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
پیش از انکه با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو نا گزیر می شود
ای...
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
"قیصر امین پور"
کناره های دلم
ازدحام کرده ای
و من چشمه ای
که باید از تو بگذرم.
"پرویز صادقی"
کتاب 63 ترانه را از نمایشگاه کتاب امسال خریدم . (انتشارات نگاه)
کتابی که به گفتهی شاعر، قرار بوده در 63 سالگی او چاپ شود و به این دلیل عنوانش را گذاشته «63 ترانهی عاشقانه»، اما در 62 سالگی او به چاپ رسیده است. (چاپ اول: تابستان 1392)
با اینکه ارادت و علاقه خاصی به استاد دارم، باید بگم:
متاسفانه هیچ شعری که در حد و اندازه های نام استاد شمس لنگرودی باشد، در این کتاب ندیدم!
اشعار در سطح متوسط به پایین هستند. (در قیاس با آثار قبلی شاعر)
شاید روزهای آینده با نگاه خوش بینانه تری، یک بار دیگه کتاب رو خونده، و چند شعر برای اینجا گزینش کنم.
هزار سال هم بگذرد
نگاهت،
غافلگیرم می کند
تو در هر لحظه
هزار اتفاقی
پاداش تمام صبوری هایم
تویی که گاهی فاصله این بوسه
تا آن دیدارت،
آنقدر زیاد است
که من باز هم دست و پایم را گم کنم
و خیال کنم که اولین بار است
و این تمام زیبایی عشق است
بودنت برای من،
معجزه نیست
اما این که گاهی
به موازات خواستنم،
آغوش می گشایی
و حضور من در حافظه ی عاشقانه ات؛
جان می گیرد
اعجاز واپسین است.
همیشه یک گام فاصله
یا هاله ای از غرور و ابهام؛
یا حتی دیوارهایی که برداشتنی نیست
کاری می کند
که تو در هر لحظه
هزار اتفاق باشی
مگر می شود
تو را دید
و به معجزه، ایمان نداشت!؟
"نیلوفر لاری پور"
از کتاب: اگر تا هفت بشماری...
نشر فصل پنجم / چاپ اول بهار 1393
درباره شاعر:
نیلوفر لاری پور، شاعر، ترانه سرا و روزنامه نگار، متولد 27 مرداد ماه 1349 ، لیسانس ادبیات. کار ادبی خود را از سال 1368 با نویسندگی در گروه کودک رادیو شروع کرد و سپس زیر نظر اساتیدی چون ساعد باقری، مرحوم حسن حسینی، محمدرضا عبدالملکیان و سهیل محمودی سرودن شعر را ادامه داد. ترانه های ایشان با صدای بیژن خاوری، زنده یاد ناصر عبداللهی، شادمهر عقیلی، علی لهراسبی و ... اجرا شده است.
خانم لاری پور این روزها، نویسندگان برنامه پربیننده تلویزیونی رادیو هفت را سرپرستی میکند.
نیلوفر لاری پور که پیش از این مجموعه ترانه های خود را به نام های «چهل بسم الله» ، «آلزایمر»، «زیبای اساطیری» و «خاکستری تر از همیشه» به چاپ رسانده بود این بار برای اولین بار مجموعه اشعار سپید خود را توسط انتشارات فصل پنجم منتشر کرده است.
وبلاگ شاعر:
http://niloufar-laripour.persianblog.ir/
چیزی در تو
مرا به دلدادگی می برد
آن سان که گل ها
با کمند عطرها
پروانه ها را به دام می کشند
چیزی در تو
مرا به احساس عاشقانه می برد
آن سان که برکه ها
ترانۀ رنگین کمان ها را
با لحن لالائی
برای ماه می خوانند
چیزی در تو
مرا به جاهائی می برد
که هرگز نرفته ام
به سلام اوّلین گل سرخ
به حضور سبز دستانت
به آغوش اوّلین شب عشق
که پر از نازُ نیازُ بوسه است
چیزی در تو
دنیا را خالی می کند
تا تو تنها اوی من باشی !
"پرویر صادقی"
http://parvizsadeghi.blogfa.com/
وقتی که تو نیستی
من حُزن هزار آسمانِ بی اردیبهشت را
گریه می کنم
فنجانی قهوه در سایه های پسین،
عاشق شدن در دی ماه
مردن به وقتِ شهریور
وقتی که تو نیستی
هزار کودک گمشده در نهان من
لای لای مادرانه تو را می طلبند.
...
"سید علی صالحی"
برگرفته از کتاب: گزینه اشعار سیدعلی صالحی / نشر مروارید / چاپ هشتم، 1392
+ دیروز نمایشگاه کتاب بودم. غرفه نشر مروارید، سعادتی نصیب بنده شد تا ضمن گفتگویی کوتاه با استاد صالحی، کتاب فوق رو با امضای ایشان به یادگار داشته باشم.
+ آقای کامران رسول زاده هم در غرفه نشر مروارید بودند. از کامران عزیز هم یک کتاب با امضا گرفتم.
کتاب جدید کامران به نام: «کوتاه بیا، عمرم به نیامدن قد نمی دهد» را می توانید از نشر مروارید تهیه نمایید.
بهار...
از نامه های عاشقانه ی من و تو
شکل می گیرد...
*
«دوستت دارم»
و پایان سطر نقطه ای نمی گذارم.
"نزار قبانی"
باید برای تک
تک آن نغمه ها سر دهم
دیگر عاشقان
تو را به چشم دیگر می طلبند اما،
تنها آرزوی
من آرایش موهای توست.
"پابلو نرودا"
داد این مردم خسته به جوابی نرسید
همه جا شکل گناه است در آیینه ی روز
باور ساده ام حتی به سرابی نرسید
داغ ها پشت سر هم ، رو به تقدیر زمان
دل بسوزاند و بجز فکر خرابی نرسید
آه… از این همه تکرار، دلم مرد چرا
زین همه زیستنم لحظه ی نابی نرسید.
"هادی جعفری"
+ تولدت مبارک هادی عزیز