کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

فقط پنج دقیقه

اجازه بده پنج دقیقه

فقط پنج دقیقه

سرم را روی شانه‌ات بگذارم

چشم‌ها را ببندم و

زمین از نو آرام شود.

 

"سعاد الصباح"

 

من ز فکر تو به خود نیز نمی‌پردازم

من ز فکر تو

به خود نیز نمی‌پردازم

نازنینا

تو دل از من

به که پرداخته‌ای؟

 

"سعدی"

از باد صبا دلم چو بوی تو گرفت

از باد صبا دلم چو بوی تو گرفت

بگذاشت مرا و جستجوی تو گرفت

اکنون ز منش هیچ نمی‌آید یاد

بوی تو گرفته بود خوی تو گرفت.

 

"ابوسعید ابوالخیر"


از نبودنت حالم خوب نیست

چرا فلسفه ببافم؟
ساده بگویم:

از نبودنت حالم خوب نیست..!

 

"نگین رزاقی"



موهایم را کوتاه کرده ام

موهایم را کوتاه کرده ام؛

می‌دانی؟

زیبا ترم کرده است:

گونه های رنگ پریده

موی آشفته

و چشمانی که دیگر برای تو نخواهند گریست.

 

نگران چه هستی؟

دنیا به آخر نرسیده است عزیزم.

پس از من

باز هم به زمستان های تازه ای

که از راه می رسند عادت خواهی کرد.

به لبخند همسایه ات،

موشی که در دیوار خانه ات لانه کرده،

پس از من

به عطر تمام زنانی

که همبسترت می شوند عادت خواهی کرد.

کافی است برف ببارد

و تو

چتری در دست داشته باشی.

 

ما هر دو

از دو فصل دور به هم رسیده بودیم

نه شوق علف های تازه از پاهای برهنه ی من رفت

نه ابرهای سیاه از آسمان تاریک تو.

نشنیدن آوازت

زیباترم کرده است این روزها...

 

"شکریه عرفانی"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del

مرا ببخش که دوستت دارم

...

دوستت دارم

با خاطره ای که هرگز به خاطرم نیست

با قدم هایی که هنوز

قدم های تندِ نخستین دیدار است

با بوسه ای که هنوز

نخستین بوسه است

و دست هایی که کودکانه

جای شعر و نوازش را اشتباه می گیرند...

 

مرا ببخش که گریزانم

که از تمام عکس ها به آینه فرار کرده ام

مرا ببخش که نمی توانم کاری کنم تا فراموشم نکنی!

 

مرا ببخش که دوست دارم از تمام دوستت دارم هایمان

تنها لبخند تو را نگه دارم

و سال ها با ترانه ی نخستین مهمانی ات برقصم!

 

بگذار زمان هر چقدر می خواهد

به تنهایی من اضافه کند

تو مرا تنها به اندازه ی کوتاه ترین شعرم

زیبا به خاطر بسپار!

 

"مهسا چراغعلی"

 

از کتاب "جنگل گریان"


مرا با رنگین ترین پیراهنم به یاد بیاور

گذشته ام را به باد داده ام

تا اندوهم را نشناسی

مرا با رنگین ترین پیراهنم به یاد بیاور ای عشق

من تمام فصل های سال‌ام

که در حیاط خانه ی تو رنگ به رنگ می شوم

تو لحظه به لحظه در من زندگی کرده ای

چگونه فراموشت کنم

وقتی هرگز تو را به خاطر نسپرده ام!؟

 

تو در من جریان داری

دشت چگونه رودی را که از دلش عبور می کند

به یاد می آورد؟

نوری که به پنجره می تابد تویی

صدای گنجشک های باغ نام توست

و ماهی قرمزی که در سینه من تکان می خورد

یعنی دوستت دارم!

...

 

"مهسا چراغعلی"

 

از کتاب "جنگل گریان"


نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی

نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی

چه شود کز دلم امروز گره بگشایی

ور تو آیی نشود چارهٔ تنهایی من

که من از خوبش روم چون‌ تو ز در بازآیی

 

"قاآنی"

 

 برگرفته از کانال:

@baran_e_del

--------------------------------

+ میرزا حبیب الله شیرازی متخلص به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن، از شعرای نامدار عهد قاجار است

در بیداری خواب دیدم

در بیداری خواب دیدم

آمده ای

می خندی

مهربانی ات نور می پاشد

به دل تاریک و خسته ی من ...

تو را که آسمان

استعاره ای از پشت پلک های توست

چه نیازی ست

به کبوتر بال و پر شکسته ای چون من ...

 

"دنیا غلامی"


چشمانت از سرزمینی دلخواه باز آمده اند

چشمانت از سرزمینی دلخواه باز آمده اند

جایی که هرگز کسی در آن ندانست یک نگاه چیست

و نه زیبایی چشم ها را شناخت، نه زیبایی سنگ ها

همچنان که زیبایی قطره های آب را، این مروارید های نهان.

 سنگ های عریان و بی پیکر،


ای تندیس من

آفتابی که کور می کند تو را به جای آیینه می گزیند.

آرزوی ناجنبای من آخرین پشتیبان توست

و من بر تو پیروز می شوم بی پیکاری، ای تصویر من

گسیخته از ناتوانی ام و گرفتار در بند تو. *


"پل الوار"

ترجمه: جواد فرید

 

از کتاب: با نیروی عشق (مجموعه اشعار)

---------------------------------------

 

*: در کتاب چنین آمده است: ... و گرفتار در بندهایم.


نرودا

پیشانی تو

پیشانی تو را

به گاه تنهایی با خود می کشم

همچون درفشی گم گشته

در کوچه های سرد

در اتاق های تاریک

فریاد کشان از تیره بختی

 

نمی خواهم رها کنم

دستان روشن و پیچیده ات را

دستانت را که زاده شده اند

در آینه ی بسته ی دستان من.

 

آنچه مانده کامل است

آنچه مانده هنوز

بیهوده تر است از زندگی

 

زمین را زیر سایه ات بکَن

 

سفره ای آب کنار سینه ها

چونان سنگی

در آن غرق باید شد.

 

"پل الوار"

ترجمه: جواد فرید

 

از کتاب: با نیروی عشق (مجموعه اشعار)


مرا ادامه بده

مرا ادامه بده

تا این جاده به آخر برسد

بگذار مِه روی گیسوان من بنشیند

روی لب های تو

روی خاطرات ما

حتی اگر همین فردا

آلزایمر بگیریم

امروز را زندگی کردیم

ای کاش سفر انتهای جهان بود

تا کسی در من مدام نگران نباشد

که باید برگردیم.

آیا روزی دوباره به امروز باز خواهیم گشت؟

چرا همیشه تو را باور می کنم

وقتی هنوز

دروغ های دیروزت را از یاد نبرده ام!

"نیلوفر لاری پور"

از کتاب: بی من فروغ نخوان / نام شعر: مه


مرغ عشق

تو تمام منی
من تمام اندوه سالخورده زنان سرزمینم
که از سر ناچاری
ردپای عشقشان را در فال‌ها دنبال می‌کنند
شاید روزی برگردد
شاید دوباره مرا بخواهد
شاید مرغ عشق‌ها
و قهوه‌ها
و تاروت‌ها
یک بار راست بگویند

ولی هیچ مردی
هیچ وقت به آغاز قصه برنگشت
به لبخندم اعتماد نکن
زخمی با من است
که با هیچ دروغی درمان نمی‌شود
تا روزی که هنوز
زنان غمگینی هستند
که با صدای زنگ تلفن
بغض می‌کنند.

"نیلوفر لاری پور"

از کتاب: بی من فروغ نخوان



ناشکیبا

به همین دلخوشم

که هنوز دلواپسی هایم را بلدی

وقتی دلم می گیرد

بی آن که بگویم پنجره را باز می کنی

وقتی باران می بارد

در لیوان خودت برایم چای می ریزی و

پرده را کنار می زنی

برای دست هایم نگرانی

وقتی می لرزد و سکوت می کند و

نگاهت را با بی قراری ام هماهنگ می کنی.

من همین را در تو می پرستم

که اگر بخواهم عکس روی دیوار را بر می داری

حتی اگر لبخند سحرانگیزت را قاب گرفته باشد.

تو خوب می دانی

جز من کسی نباید اسیر جادویت باشد

به من فرصت بده

تا در کنار تو ناشکیباترین عاشق جهان باشم.

 

"نیلوفر لاری پور"

از کتاب: بی من فروغ نخوان


برایم شعر بفرست

برایم شعر بفرست 

حتی شعرهایی که عاشقان دیگرت

برای تو می گویند.....

می خواهم بدانم

دیگران که دچار تو میشوند

تا کجای شعر پیش میروند

تا کجای عشق

تا کجای جاده ای که من

در انتهای آن ایستاده ام!


"افشین یداللهی"


برگرفته از کانال:

@baran_e_del

ای در میان جان‌ها

ای در میان جان‌ها، از ما کنار تا کی؟

مستان شراب نوشند، ما در خمار تا کی؟

ما کشتگان عشقیم، بر خاک ره فتاده

ما را چنین گذاری، در رهگذار تا کی؟

 

"شاه نعمت الله ولی"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del


مشکل دنیا

مشکل دنیا این است که

آدمهای باهوش پر از شک هستند 

در حالی که آدمهای احمق پر از اعتماد به نفس

 

"چارلز بوکوفسکی"

مراقب ظرفیت طرف مقابلت باش

وقتی توی لیوان بیش از حد آب بریزی که سر ریز بشه...

اونی که مقصره، لیوان نیست 

مقصر تویی...!!

که بیش از ظرفیتش بهش آب دادی

پس مراقب ظرفیت طرف مقابلت باش

تا لبریزش نکنی.

گاهی دلت می خواهد از دید بعضی آدم ها پنهان بمانی

گاهی دلت می خواهد از دید بعضی آدم ها پنهان بمانی. آدم هایی که مدام توی زندگیت سرک می کشند و با ژست صمیمیت داشته هایت را می شمرند، احساساتت را خط کشی می کنند، اشتباهاتت را سرزنش می کنند، به چیزهایی که خود ندارند حسادت می کنند، دست می گذارند روی نقطه ضعف هایت و آن را بزرگ و بزرگتر می کنند و هر کاری که لازم باشد می کنند تا تو را کوچک و بی رنگ و کدر نشان دهند.

فریب ظاهرشان را نخور، این آدم ها "آینه" نیستند، "شیشه خرده" اند!


"پریسا زابلی پور"


تا بر لب تو زمزمه ی عاشقانه هاست

تا بر لب تو زمزمه ی عاشقانه هاست
با من هوای غرق شدن در ترانه هاست

عاشق شدن چه حال غریبی ست،خوب من!
لرزیدنِ نگاه و دل و دست و شانه هاست!

 

" یدالله گودرزی"

 

منبع:

http://hamghafiebabaran.ir/


+ با تشکر از خانم صندوقی برای ارسال شعر