به تو فکر می کنم و
بی اختیار لبخند می زنم
تو منظره ی همان دشتی
که بارها سرتاسر رویاهایم را
دیوانه وار در آن دویده ام
پروانه ها
از گلوی تو پرواز می کنند
صدای قلبت
صدای بافتن پیله هاست!
عطرها، دست از سر پیراهنت بر نمی دارند...
شبیه زنی خوشبخت دوستت دارم
شبیه زنی که مقابل آینه
گوشواره هایش را می اندازد و آواز می خواند...
روی سینه ات به خواب رفته ام و
می دانم از جایم که برخیزم
صدای النگوهایم
صدای بال پروانه هاست...
آغوش تو
آدم را پرنده می کند، دشت بزرگ!
آغوش تو
مرا بلند پروازتر می کند...
"مهسا چراغعلی"
از کتاب: جنگل گریان
تو را دوست دارم
و زیبایی ام را به جهان تسلیم می کنم
تا هر لبی که تو را می بوسد
من باشم ...
"مهسا چراغعلی"
از کتاب: جنگل گریان
تو را با یک بوسه
تو را با یک بغل انتظار
تو را با تمام دوست داشتن های زنانه ام
به سپیده دم خورشید می سپارم
تو را
به بوسه های مهتابی ات می سپارمت
تو را باید
به انعکاس صدای سکوت آینه سپرد...
با تو باید
فقط به لهجه ی گل های بهاری حرف زد
که در آستین های مردانه ات
پنهان کرده ای...
و من
تمام آغوشم
انتظار می شود
تا تو بیایی
و عطر صدایت را
از گرمای تمام تن تو
بو بکشم...
"علیرضا اسفندیاری"
از کتاب: جایی حوالی باران
برگرفته از کانال:
@baran_e_del
بگو چگونه بمیرمت
که اینگونه در من نفس می کشی
بگو چگونه وابسته ی بودنت نباشم
که اینگونه زندگی ام را با من قدم می زنی
و خنده ات را بیخ گوشم جا می گذاری
بگو چگونه در تو حبس نباشم
که اینگونه در من جاری هستی
تو بگو چگونه ترسِ از دست دادنت را نداشته باشم
که اینگونه با تو حالم خوب است.
"شیما سبحانی"
برگرفته از کانال:
@baran_e_del
حال ما بیآن مه زیبا مپرس
آنچ رفت از عشق او بر ما مپرس
گوهر اشکم نگر از رشک عشق
وز صفا و موج آن دریا مپرس.
"مولانا"
بین ما
همه چیز تمامشده است
غیر از یک چیز
که من هنوز
"دوستت دارم".
"فاروق مظلومی"
برگرفته از کانال:
@kafetanhay
دلتنگی
پیراهن نیست
که عوضش کنی و
حالت خوب شود !
دلتنگی گاهی
پوست تن آدمی ست ...
"معصومه صابر"
برگرفته از کانال:
@kafetanhay
مثل یک شعر
مرا تنگ در آغوش بگیر
که هوای غزلم
سخت شبیه تن توست...
"ناشناس"
---------------------------------
پ.ن: این شعر برای "کامران رسول زاده" نیست!! قبلا در همین وبلاگ در دفتر عشق یکی از پستهای رسول زاده منتشر شده و زیرش خورده بود"ناشناس". متاسفانه مثل خیلی از موارد به دلیل عدم دقت در وبلاگها و کانالها به نام کامران رسول زاده منتشر شده.
http://n-poems.blogsky.com/1395/01/16/post-2534
دهانم پیله ی پروانه هاست
این حرف های ناگفته
این سکوت طولانی
یک روز شعر بلندی خواهد شد
عشق من!
با انگشت هایم
به تو فکر می کنم
و این خطوط، آغوشند...
پشت این جمله ها
زنی پنهان شده است
که اگر صدایی داشت
حرفی نمی زد
چیزی نمی نوشت
تنها بلند بلند
آواز دوستت دارم سر می داد!
"مهسا چراغعلی"
از کتاب: جنگل گریان
همین که مرا می فهمی وُ اجازه می دهی قلبم بر گودی دستت آرام بگیرد، خوب است. همین که هر از گاهی شانه هایم را به دستانِ نخیِ بادبادکهای بهار می سپاری، خوب است. همین که می گویی "می روم" وُ شبیهِ آمدنت قدم بر می داری، خوب است. همین روزگاری که تو در حاشیه اش، پرُ رنگتر از متنِ زندگی هستی، خوب است. همین که تو انسانی وُ من شبیهِ تو تنها می شوم، مثالِ تو می گریم وُ نزدیکِ تو می خندم، خوب است. همین، همین های کوچکی که جدی تر از اخبار مهمِ روز است، برای دلهُرهی آینه و فردای من، خوب است.
"سیدمحمد مرکبیان"
--------------------------------------------
پیشنهاد موزیک
+ دانلود آهنگ "اخماتو وا کن" از بهنام بانی
عطر صدای تو دلتنگم می کند
انگار پرتقالی را بارها چیده ام
دوباره بچینم
و منتظر باشم
عده ای برای شکستن شاخه هایم بیایند...
صدای تو
پونه ای خشک است
در دستانم
که هر چه بیشتر خُردش می کنم
بیشتر عطرش زندگی را برمی دارد.
...
"رسول پیره"
برگرفته از کانال:
@baran_e_del
---------------------------------------------
پیشنهاد موزیک
+ دانلود آهنگ "چه بخوای، چه نخوای" از بهنام بانی.
چیزهای بسیاری در زندگی چشمگیرند
اما معدودی قلب شما را تسخیر خواهند کرد،
آنها را دنبال کنید.
"ناشناس"
فکر نکنید هر کس که از راه رسید
هر کس که با شما خندید
هر کس که چند صباحی گیر داد و پیگیر شد
می تواند رفیق شما باشد...
رفاقت جریانی ست توی خون آدم
که یکباره می جوشد،
وقت هایی که بداند بودنش لازم است،
همین به موقع بودن،
چگونه بودن؛
می شود اصالتِ یک رفاقت...
"پریسا زابلی پور"
لبخند بزن
به شقایقها
به نیلوفرِ آبی
و نرگسها و قاصدک زیبا
لبخند بزن
به همه گلهای زیبای عالم
که از زمینی سخت میرویند
و جهانت را، زیبا می سازند.
لبخند بزن ...
"ناشناس"
دستم را
به زیبایی تو نزدیک می کنم
و خواب از سرم می پرد
حتما که نباید
فنجان را سر کشید
گاهی قهوه از چشم ها
در جان می چکد.
"یاور مهدی پور"
وقتی دنیایم
مقیاس عجیبی یافت
فهمیدم
عاشق شده ام
اکنون سالهاست در
عکس سه در چهار تو
زندگی می کنم.
"بهمن زارع"
می توانستم گنجشک کوچکی باشم
از دست های هر کسی دانه بخورم
پشت هر پنجره ای بنشینم
و روی هر درختی لانه کنم ...
می توانستم تنهایی ام را از تنم در بیاورم
زیبایی ام را بپوشم
خانه ای داشته باشم ...
می توانستم به شاخه ای بیاندیشم
به چراغی دل ببندم
و ستاره ای را دوست نداشته باشم ...
اما نشد!
تو عشق بودی که آمدی
آسمانی که تو نشانم دادی بال و پرم داد
خورشیدی که بعد از تو درآمد
روز دیگری بود
لبخندها در قاب ها می میرند
پرنده ها در قفس
زندگی در تکرار ...
من اگر تو را نمی شناختم
در خود می مردم!
دیوانگی
نام دیگر زنی ست که دست های کوچکش
آرزوهای بزرگی در سر دارند
می ترسم عزیزم
از فردای مه آلود
از ابرهایی که در چشم هایم پنهان کرده ام
و از بارانی که در پیش است ...
تو کوه بلندی هستی که
سر به هوایی ام را می شناسد!
تو آسمانم را نمی گیری
رویایم را نمی دزدی
در آغوشم می گیری و
از ترس های من نمی ترسی ...
گریه می کنم
و شاخه ها صدایم می زنند
که به لانه بازگردم ...
تو اینجایی
نمی گذاری فراموشت کنم
زیر گوشم زمزمه می کنی:
«ای پرنده ی غمگین، از بلندی نترس
روی همان قله ای که نشسته ای، بمان!
آسمانی در پیش است»
"مهسا چراغعلی"
از کتاب: جنگل گریان
پ.ن: خیلی کتاب خوبیه. محاله چند صفحه رو ورق بزنی و یک شعر خوب نخونی. دست مریزاد خانم چراغعلی
روی دفترهای تابستانی ام
روی میز تحریرم، روی درختان
روی ماسه، روی برف
نام تو را می نویسم
روی همهی برگ های خوانده شده
روی همهی برگ های سفید
روی سنگ، خون، کاغذ یا خاکستر
نام تو را می نویسم
روی تصویرهای طلایی
روی سلاح جنگاوران
روی تاج پادشاهان
نام تو را می نویسم
روی جنگل و کویر
روی آشیانه، روی گل های طاووسی
روی پژواک کودکی ام
نام تو را می نویسم
روی کشتزاران، روی افق
بر بال های پرندگان
بر آسیاب سایه ها
نام تو را می نویسم
بر هر دم سحرگاهی
روی دریا، روی قایق ها
بر کوهسار سرکش
نام تو را می نویسم
روی چراغی که روشن می شود
روی چراغی که خاموش می شود
روی خانه های به هم پیوسته
نام تو را می نویسم
روی شیشهی شگفتی ها
روی لبان هشیار
دست بر فراز سکوت
نام تو را می نویسم
بر پناهگاههای ویران گشته ام
روی فانوس ها دریایی فروریخته ام
روی دیوارهای دلتنگی ام
نام تو را می نویسم
و با تو یک واژه
زندگی ام را دیگربار می آغازم
من زاده شدم
تا تو را بشناسم
تا تو را بنامم ...
"پل الوار"
ترجمه: جواد فرید
گزیده ای از شعر بلند "آزادی"
از کتاب: با نیروی عشق (مجموعه اشعار)