کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

دستانم، تاب دوری ات را ندارند

دستانم،

تاب دوری ات را ندارند

به هر شاخه گلی می آویزند

تا عِطر نفس های تو را وام بگیرند...

قدم هایم،

یارای مقاومت ندارند

به هر بوم و برزنی کشیده می شوند

تا ردی از تو یابند....

چشمانم،

دو دو می زنند، تا مگر

میان چهره ی دلبرکان سیمین بر،

نام و نشانی از تو یابند....

افسوس! چه دیر فهمیدم

قرن هاست که از اینجا

کوچیـــده ای!...

 

از: زهره طغیانی


وبلاگ شاعر:

http://eshgeabadi90.blogfa.com/

یلدای عشقت

در شب یلدای عشقت شب نشین باده ام

خسته از دلتنگی‌ات با جام ها جان داده ام

نیستی هر لحظه اما با منی در شعر من

با خیالت مست در آغوش غم افتاده ام!

 

از: مینا معمارطلوعی

یلدای ۱۳۹۱

  http://www.payab14.blogfa.com

خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد

خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد
ناز معشوق دل‌آزار خریدن دارد

فارغ از گله و گرگ است شبانی عاشق
چشم سبز تو چه دشتیست! دویدن دارد

شاخه ای از سردیوار به بیرون جسته
بوسه ات میوه ی سرخسیست که چیدن دارد

عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی
قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد

وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن
عاشقی بی سر و پا عزم رسیدن دارد

عمق تو دره ی ژرفیست مرا می خواند
کسی از بین خودم قصد پریدن دارد

اول قصه ی هر عشق کمی تکراریست
آخرِ قصه ی فرهاد شنیدن دارد

از: کاظم بهمنی

کتاب: پیشآمد

آموزه های اوشو - 5

با افراد به عنوان وسیله رفتار نکن، آنها سر منزل خودشان اند. به آنها وصل شو، در عشق، در عزت، هرگز آنها را در تملک نگیر و هرگز در تملکشان قرار نگیر! به آنان وابسته مباش و دیگران را به خود وابسته نکن.

 

"اوشو"

سر بگذار بر درد بازوان من

سر بگذار بر درد بازوان من،

دست نگاهم را بگیر،

مرا دچار حادثهای کن که با عشق نسبت دارد،

من عجیب از روزگار رنجیده ام !

 

از: نیکی فیروزکوهی

کفش، ابتکار پرسه های من بود

کفش، ابتکار پرسه های من بود !
و چتر، ابداع  بی سامانی هایم !
هندسه، شطرنج سکوت من بود!
و رنگ، تعبیر دل تنگی هایم !

 

از: حسین پناهی

اولین بار، اولین یار

اولین بار اولین یار
اولین دل دل دیدار
اولین تب اولین شب
سرفه های خشک سیگار
زنگ آخر زنگ غیبت
وقت خوب سینما بود

زنگ نور و زنگ سایه
امتحان بوسه ها بود
اولین بار اولین بار
آخرین فرصت ما بود
بهترین جای ترانه
بهترین جای صدا بود

اولین بار اولین یار


کشف طعم بوسه ی تو
مثل کشف یخ و آتش
کشف بی مرگی و ایثار
کشف گستاخی آرش
اولین دروغ ساده

اولین شک بی اراده
وحشت سر رفتن از عشق
گریه های سر نداده
اولین بار اولین یار


اولین نامه ی کوتاه
درشبی ساکت و سیاه
خطی از دلواپسی ها

از من و تو تاخود ماه
اولین بغض حسادت
کنج دنج شب عادت
بستری از درد و هذیان
تا ضیافت تا عیادت
اولین بار اولین بار
آخرین فرصت ما بود
بهترین جای ترانه

بهترین جای صدا بود
اولین بار اولین یار


کشف طعم بوسه ی تو
مثل کشف یخ و آتش
کشف بی‌مرگی و ایثار
کشف گستاخی آرش
اولین دروغ ساده
اولین شک بی اراده
وحشت سر رفتن از عشق
گریه های سر نداده

اولین بار اولین یار
اولین بار اولین بار

...

 

از: شهیار قنبری


+ دانلود ترانه زیبای «اولین بار» با صدای شهیار قنبری

شاعر و آهنگ ساز: شهیار قنبری

تنظیم: عبدی یمینی


++ این ترانه زیبا تقدیم به دوستی که آهنگهای شهیار قنبری رو درخواست کرده بودند. روزهای آینده باز هم از شهیار گرانقدر و دوست داشتنی، شعر و ترانه خواهم گذاشت.

آموزه های اوشو - 4

من مخالف ازدواج نیستم، من موافق عشق هستم

اگر عشق به ازدواج تبدیل شود خوب است

ولی امیدوار نباش که ازدواج بتواند عشق بیاورد

این غیر ممکن است

عشق میتواند به ازدواج تبدیل شود

باید بسیار هشیارانه عمل کنی

تا بتوانی عشق را به ازدواج بدل کنی

ولی مردم معمولاً با ازدواج کردن

عشقشان را نابود میسازند!

 

"اوشو"

تو به دست‌های من فکر کن

تو به دست‌های من فکر کن
من به تنت
هرجا که باشم
دست‌هام گُر می‌گیرد
شعله‌ور می‌شود

تو به چشم‌های من فکر کن
من به راه رفتنت
هرجای این دنیا باشی
می‌آیی
نارنجی من
سراسیمه و خندان می‌آیی

تو به خورشید فکر کن
من به ماه
زمانی می‌رسد که هر دو در یک آسمان ایستاده‌اند
روبروی هم

به شبی فکر کن
که نه ماه دارد ، نه خورشید
تو را دارد.


"عباس معروفی"

نام‌ تو

اینجذبةعاشقینگر تا چند است

نامِ تو شنیدمو دلمخرسند است

از نامِ تو شاد میشود دل، آری،

نامِ تو و نامیکهبدانمانند است

 

از: شفیعی کدکنی

 

شادی داشتنت

شادی داشتنت
شادی بغل کردن سازی ست
که درست نمی شناسمش
درست می نوازمش
نت به نت
نفس در نفس

تو از همه جا شروع می شوی
و من هربار بداهه می نوازمت
از هر جای تنت
سبز آبی کبود من
لم بده، رها کن خودت را
آب شو در آغوشم
مثل عطر یاس فراگیرم شو
بگذار یادت بگیرم.

 

"عباس معروفی"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://meykhaneykhamoosh.blogfa.com/

تو را ببینم، چه‌قدر کار دارم

تو را ببینم؛

می‌بوسم

نوازشت می‌کنم

برایِ تو خواب تعریف می‌کنم

 

تو را ببینم،

بغل می‌کنم

تمام رویاهایم را می‌بینم

و به تمام آرزوهایم می‌رسم

 

تو را ببینم

خوب می‌شوم، آقا می‌شوم

به تو سلام می‌دهم

نماز می‌خوانم

وَ تو را شکر می‌کنم

 

تو را ببینم خیلی دوستت دارم

آخ! تو را ببینم،

چه‌قدر کار دارم.

 

"افشین صالحی"


از کتاب: کتاب کاش جایی بود که نبود


آموزه های اوشو - 3

تلاش نکن که زندگی را بفهمی

زندگی را زندگی کن!

تلاش نکن که عشق را بفهمی

عاشق شو ..!

 

"اوشو"

به من تکیه کن!

این دختر دریا!
ای خواهر پونه کوهی!
ای شناگر! ای تنت پاک تر از آب چشمه ها
ای پرنده!ای که خونت سرخ تر از سرخ
با تو زمین به بر می نشیند
با هر نفست
چشم هایت با هر اشک رودی می زایند
و دست هایت، دانه ها را بارور می کنند
تو قلب زمین را
تو، دل آب را می شناسی
سینه هایت را چونان فیروزگان
چون جواهری پرداخت کن
تا آنها بزرگ شوند و زمین را در بر گیرند
در میان بازوان من آرام گیر
که تاریکی بمیرد، که سبزه بخندد
که عشق بر ید
در میا بازوان من آرام گیر
به من تکیه کن!


از: پابلو نرودا

من سال‌هاست به دوست داشتن تو آرامم

آرامم!
دارم به‌خیالِ تو راه می‌روم
به‌حالِ تو قدم می‌زنم

آرامم!...
دارم برایِ تو چای می‌ریزم
کم رنگ وُ
استکان باریک
پر رنگ وُ
شکسته قلم

آرامم!
دارم برایِ تو خواب می‌بینم
خوابی خوب
خوابی خوش
خوابی پر از چشم‌هایِ قشنگِ تو!
صدایِ جانَ‌م گفتنِ تووُ
برایِ تو مُردنِ،
من!

آرامم،
به‌خوابی پراز خیلی دوستت دارم!
پر از کجا بودی
پر از سلام، دلم برایِ تو تنگ شده است
دارم برایِ تو خواب می‌بینم


آرامم!
کنارِ تو حرف می‌زنم
چای می‌ریزم
تنَ‌ت را بو می‌کنم وُ
لبت را می‌بوسم
دستت را می‌گیرم و به‌سمتِ پاییز قدم می‌زنم وُ
دل، به‌دریا می‌زنم

وَ به تو سلام می‌کنم
سلام علاقه‌یِ خوبم
علاقه‌ جانِ من
من به خیالِ تو
آرامم.

می‌دانی؛
من سال‌هاست به دوست داشتنِ تو آرامم.

از: افشین صالحی

 



وبلاگ آقای افشین صالحی

http://havaliye-aram.blogfa.com/

آموزه های اوشو - 2

عشق نخستین گام به سوی خداست

و تسلیم آخرین گام ....

و این دو گام کل سفر است.

 

"اوشو"

ما عشق را درنمی‌یابیم ری‌را

حداقل می‌دانم
اول انسانم
بعد هم اندکی شاعر ...!

رسمی معمولی‌ست
آورده‌اند که شِبْلی
خود را به بهایی فروخت،
و من در پیِ میزانِ آن بهاء
خود را به تبسمِ یک فرشته فروختم


تو که می‌فهمی ری‌را
ما عشق را درنمی‌یابیم
همچون گُل... که عطرِ خویش را.

از: سید علی صالحی

مجموعه: آخرین عاشقانه‌های ری‌را / نامه دوم

 

 متن کامل شعر در ادامه مطلب

  

ادامه مطلب ...

قلب ها از زخم ها کوچکترند

هرگز نمی توان
گُل زخم های خاطره ای را ز قلب کَند
که در این سیاه قرن
بی قلب زیستن
آسان تر است ز بی زخم زیستن
قرنی که قلب هر انسان
چندیدن هزار بار
کوچکتر است
از زخم های مزمن و رنجی که می کشد.

از: نصرت رحمانی

 

+ با تشکر از خانم سمانه برای ارسال این شعر زیبا

آموزه های اوشو - 1

کسی که بتواند به غریبه ای سلام کند، به یک درخت هم می تواند سلام کند. می تواند برای پرنده ها آواز بخواند. آنها هر روز آواز می خوانند و تو حتی به روی خود هم نیاورده ای که باید روزی چهچهه ی آنها را پاسخ دهی.


"اوشو"


 

زندگی نامه اوشو:

«راجنیش چاندرا موهان جین» متخلص به «اوشو»، از عرفای هندی و اساتید باطنی ‏است که بین سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۹۰ می‌زیست. اشو با اخذ مدرک فوق لیسانس در رشتهٔ فلسفه از دانشگاه "سوگار"، تحصیلات خود را به پایان رساند و چندین سال در دانشگاه "جبل پور" به تدریس فلسفه پرداخت. وی از سال ۱۹۶۳ میلادی با سفر به سراسر هندوستان به ایراد خطابه‌هایی در زمینه‌های معنوی و عوالم روحانی پرداخت. اشو در سال ۱۹۷۴ کمون خود در شهر پونا، هندوستان، را بنیان نهاد که مورد استقبال شدیدی خصوصاً از جانب رهجویان معنویت گرای غربی قرار گرفت.

اشو در سال ۱۹۸۱ جهت معالجه به ایالات متحده رفت و در آنجا به مدت پنج سال اقامت گزید. پیروان اشو به عنوان سانیاسین شناخته می‌شوند. در مدت چهار ماه اراضی کوهپایه‌های ایالت اورگون را خریداری و شهری بنا نهادند که به راجنیش پورام مشهور شد. پس از احداث این مرکز توجه زیادی در سراسر امریکا نسبت به اشو و تعالیمش جلب شد اما در همین حال عده‌ای نیز او را فردی منحط، فاسد الاخلاق و زیر سوال برندهٔ ارزشها می‌دانستند و همین امر مشکلاتی را برای وی بوجود آورد. از پیامدهای این مخالفت‌ها برخورد قانونی دولت امریکا با اشو در سال در سال ۱۹۸۶ بود که با اتهام نقض قانون مهاجرت ایالات متحده امریکا دستگیر و به دادگاه کشانده شد. در پی این رخدادها، اشو مجبور به ترک خاک آمریکا و بازگشت به هند شد و در ۱۹ ژانویه ۱۹۹۰ درگذشت.

جهان چیزی از تو به دل نگرفته

هر جای تن‌اش که دست می‌گذارم
از تو نمی‌رنجد
جهان چیزی از تو به دل نگرفته
جز من که سر می‌بَرم در سینه‌ام
وَ هرشب حرفم را گردن می‌زنم
تا ناگفته‌هایم به گردنِ تو نباشد
بگذار خودم به خودم بَد کرده باشم
حرفی نیست
به اندازه‌ی چند دقیقه‌ی آهنگی که دوست می‌داشتی
پا به پای صدای واژه‌ها
سرم را از چشمانم خالی می‌کنم
تا صبح دیگر حرفی نیست
مگر تن‌اش
دست که می‌کشم
چیزی از تو
در سرم زبان باز کند.

"سید محمد مرکبیان"

------------------------------------------------------------


دفتر عشق:

دلم واسه درست کردن یه آدم برفی
خیلی تنگ شده...
یه آدم بدون درد!


با تشکر از خانم شادی

http://www.estatiraaaa.blogfa.com/