کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

پیراهن قرمز

تمام شعرهای جهان،

لب های قرمز زنان را سروده اند...

راستش را بخواهی

امروز، پیراهن قرمز یقه هفتی خریده ام

کارناوال جنگ براه خواهد افتاد!

و من،

می یابم ات.

 

"لیلا رنجبران"

(از دفتر این شعرها مجوز انتشار ندارند)

 

برگرفته از وبلاگ شاعر:

http://birdperfume.persianblog.ir/


بابا لنگ دراز عزیزم!

بابا لنگ دراز عزیزم!

تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم.

وقتی می فهمی و می دانی ام، چیزی درون دلم فرو می ریزد.

چیزی شبیه غرور.

بابا لنگ دراز عزیزم!

لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم.

بعد از تو هیچ کس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند.

نمی گذارم ...

نمی خواهم ...

بابا لنگ دراز ِ من!

همین که هستی دوستت دارم

حتی سایه ات را که هرگز به آن نمی رسم .

 

"جین وبستر"

(برگرفته از رمان بابا لنگ دراز)



-------------------------------------------

دفتر عشق:

چشمانت را دیگر ندارم
تو رفته ای
کاش خاطره ی نگاهت را هم
با خود می بردی

"ناشناس"


چقدر دلم برایت تنگ شده

یاد تو  ابری کوچک است
که چشم‌های مرا بارانی می‌کند
و نسیمی است
که از میان گیسوانم می‌گذرد
و من

چقدر دلم برایت تنگ شده...

برای صدایت
و نگاهت

که طعم عسل می‌دهد


تو می‌توانی خورشید را روبه‌روی آینه بنشانی
و آسمان را به زانو دربیاوری
تو می‌توانی
گل‌های سرخ را آشفته‌ی نگاه مهربانت کنی
و نسترن‌ها را آواره‌ی کوچه‌ی عاشقی
تو پرنده‌ای مهربانی
که بی‌پروا کوچ می‌کند و
ترانه‌ی رفتن می‌خواند و
زیر باران می‌رقصد
و مِهر مهربانش بر دل هر پروانه‌ای می‌نشیند.

این روزها
تمام دلتنگی‌هایم را
به‌جای تو به آغوش می‌کشم
وقتی که جای تو میان بازوانم خالی ست
و من
چقدر دلم برایت تنگ شده...

"شهره روحبانی"


برگرفته از وبلاگ شاعر:

http://shohrehroohbani.blog.ir

تو باید همان پنجره ی بدون قاب باشی

من را مثل تاریکی
در چمدان کوچک ات جا بده
یا مثل تکه ای از روشنایی
بگذار گلوبندت باشم
من را 
مثل شعری کوتاه
با باغ های میوه و ذره های چرخان نور
در دهانت آب کن
تو  باید
همان پنجره ی بدون قاب باشی
که اصالتش به خورشید می رسد.

"فرناز خان احمدی"

گاهی دلم می خواهد بگریزم

گاهی آنقدر بدم می آید
که حس می کنم باید رفت
باید از این جماعت پُرگو گریخت
واقعا می گویم
گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا
حتی از اسمم، از اشاره، از حروف،
از این جهانِ بی جهت که میا، که مگو، که مپرس!
گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا،
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم،
بعد بی هیچ گذشته ای
به یاد نیارم از کجا آمده، کیستم، اینجا چه می کنم.
بعد بی هیچ امروزی
به یاد نیاورم که فرقی هست، فاصله ای هست، فردایی هست.
گاهی واقعا خیال می کنم
روی دست خدا مانده ام
خسته اش کرده ام.
راهی نیست
باید چمدانم را ببندم
راه بیفتم... بروم.
و می روم
اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم
کجا...؟!
کجا را دارم، کجا بروم؟

"سید علی صالحی"

تو مرا به عصر حجر برمی گردانی

تو مرا به عصر حجر برمی گردانی

زمانی که آدم

چای را

با خنده حوا شیرین می کرد.

 

"احسان پرسا"

 

جز نقش تو در نظر نیامد ما را

جز نقش تو در نظر نیامد ما را

جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت

حقا که به چشم در نیامد ما را


"حافظ"

عطر نارنج!

آخرین بار
که داشتی تنت را
به من شیرفهم می‌کردی
فهمیدم پرواز
دست‌نیافتنی نیست
پرنده‌ام را بغل کردم
و در عطر نارنج‌هات
شناور شدم.

"عباس معروفی"

-----------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

گاهی با دویدن برای رسیدن به کسی،

نفسی برای ماندن در کنار او نخواهی داشت!

پس با کسی بمان

که نصف راه را به سمتت دویده باشد...

"ناشناس"


گناهانم را دوست دارم!

گناهانم را دوست دارم!

بیشتر از تمام کار های خوبی که کرده ام،

می دانی چرا؟

آنها واقعی ترین انتخاب های من هستند.

 

"سید علی صالحی"

سعی‌ کن آنقدر کامل باشی‌

سعی‌ کن آنقدر کامل باشی‌

که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران،

گرفتن خودت از آنها باشد.

 

"پائولو کوئلیو"

 

 

 

قله های بلند

خدا آن روز 

لبخند را به صورتت نقاشی کرد

و تو را به زمین فرستاد

دست هایت 

کم کم بوی پونه و بابونه گرفت

و نفست 

عطر تمام شعرهای جهان را...

تو از سیاره ای به نام "بهشت" آمدی...

هر بار دلت می گیرد

به قله های بلند می روی

تا کمی با خدا درد دل کنی

سبک که شدی 

پرواز می کنی به سوی شهر

شهر، پر می شود 

از عطر شعر و پونه و بابونه و خدا...

خدا پیامبرانی دارد

که کتابشان "عشق" است

و من چیزی جز "عشق"

در کلامت ندیده ام.

 

"محسن حسیخانی"


از مجموعه در دست چاپ: زمین گرفتگی

 

پ.ن: سپاس محسن عزیز. مهرت ماندگار


گل قشنگم ...

تو لیلی نیستی
من اما
مجنون حرف هات می شوم
دیوانه ی دست هات
مبهوت خنده هات
گل قشنگم
شیرین نیستی
ولی من
صخره های شب را
آنقدر می تراشم
تا خورشیدم طلوع کند
و تو
در آغوشم بخندی.

"عباس معروفی"



حسادت

من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت

من به فرد رو به رویی، لحظه ی خندیدنت


من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی
یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت ...

من حسادت می کنم حتی به دست گرم آن،

شال خوشرنگی که می پیچد به دور گردنت


وقتی انگشتان تو در گیسوانت می دود
من به رد مانده از اینجور سامان دادنت ...

اینکه چیزی نیست ، گاهی دل حسادت کرده به

عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت


هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت
من حسادت می کنم حتی به قلب دشمنت

کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه

پلک هایش روی هم می رفت وقت دیدنت.


"الهام نظری"


برگرفته از وبلاگ شاعر: http://elhamnazari.blog.ir

عروسک

هیچ عروسکی
پیر نمی شود
دخترها
مهربان ترین مادرانند

"احسان پرسا"

"


پ.ن: ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر بر تمام دختران سرزمینم مبارک باد.

 

ای دوست قبولم کن و جانم بستان

ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن وز هر دو جهانم بستان

با هر چه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان.

 

"مولانا"

در پی تو

با یک دست تو را لمس می کنم.
و با دست دیگرم
به تو می اندیشم.
 عزیزم!
در پی تو
دستم آنقدر بزرگ می شود
که از مرز می گذرد...

"زنده یاد غلامرضا بروسان"
از کتاب: مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است
----------------------------------------------------------------------

دفتر عشق:
غمگین ترین درد، مرگ نیست،
دلبستگی به کسی است
که بدانی هست اما
اجازه ی بودن در کنارش را نداری...!

"ناشناس"


شیرین ترین اتفاق دنیا

پنجره ها را می بندم
مبادا اتاق
"بوی تنت را به باد بدهد"
و فنجان به دست
به مورچه هایی نگاه می کنم
که دور تا دور پای تو حلقه زده اند
آنها هم مثل من منتظراند
"بخند"
تا شیرین ترین اتفاق دنیا
از گوشه لب هایت بیافتد...

"هانی محمدی"

می‌بوسمت

اگر لازم باشد زنانه فکر می کنم

و چون سوزنی در خیالت فرو می روم

به دکمه های لباست دست می کشم

و زندگی را بیدار می کنم.


می‌بوسمت؛

آنقدر که

دهانم را با دهان تو

اشتباه بگیرند.


"غلامرضا بروسان"

از کتاب: مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است / انتشارات فرهنگ تارا


امان از تو!

من برای دوست داشتنت
مدت هاست آماده ام
اما امان از تو!
امان از زن ها
که همیشه دیر حاضر می شوید.

"شهریار بهروز"

تو ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ

تقدیم به تنها عشق زندگیم:

تو ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ
ﻣﺜﻞ ﮐﻮﻩ؛
ﮐﻮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪﺑﺮﻑ ِ ﻧﻮﮎ ﻗﻠﻪ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ

ﻫﯿﭻ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺁﺏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ

مثل جاده؛

جاده هایی که مسیرشان رو به توست

ﻣﺜﻞ ﻣﻮﻫﺎﺕ؛
ﻣﻮﻫﺎﺕ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ می زنی و ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ.

"ﻣﺤﺴﻦ ﺣﺴﯿﻨﺨﺎﻧﯽ"


از مجموعه در دست چاپ "زمین گرفتگی"