ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ
ﻣﻦ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
نمی دانم
ﭼﺮﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ
ﺭﻓﺘﻦ، ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺳﺖ
ﻧﻪ ﺁﻣﺪﻥ...!
"ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺍﺳﻔﻨﺪﯾﺎﺭﯼ"
---------------------------------------
دفتر عشق:
تو..
ماه را دوست داری
من..
ماههاست که تو را ...
"ناشناس"
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
نیست بر لوح
دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
"حافظ"
ﻫﺮ ﺷﺐ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺑﺮ ﺑﺎﻟﺶ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ
ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ
ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ
ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ
ﺗﻮ
ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺍﺗﻔﺎﻕ
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﯽ
ﻭ ﻣﻦ
ﻫﺮ ﺷﺐ
ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ
ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ...
"ﺳﺎﺭﺍ ﺷﺎﻫﺪﯼ"
-----------------------------------------------
دفتر عشق:
کاش..
از میان همهی رویاهایی
که برایت بافتهام..
آمدن را بپوشی...
"ناشناس"
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار، که کِشت
ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل
تو پسِ پرده چه دانی که، که خوب است و که زشت.
"حافظ"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
از مرز خوابم می گذشتم،
سایه
تاریک یک نیلوفر
روی
همه این ویرانه فرو افتاده بود.
کدامین
باد بی پروا
دانه
این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟
در
پس درهای شیشه ای رویاها،
در
مرداب بی ته آیینه ها،
هر
جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم
یک
نیلوفر روییده بود.
گویی
او لحظه لحظه در تهی من می ریخت
و
من در صدای شکفتن او
لحظه
لحظه خودم را می مردم.
بام
ایوان فرو می ریزد
و
ساقه نیلوفر برگرد همه ستون ها می پیچد.
کدامین
باد بی پروا
دانه
این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
نیلوفر
رویید،
ساقه
اش از ته خواب شفافم سر کشید.
من
به رویا بودم،
سیلاب
بیداری رسید.
چشمانم
را در ویرانه خوابم گشودم:
نیلوفر
به همه زندگی ام پیچیده بود.
در
رگ هایش ، من بودم که میدویدم.
هستی
اش در من ریشه داشت،
همه
من بود.
کدامین
باد بی پروا
دانه
این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
"سهراب سپهری"
از مجموعه: زندگی خوابها
تو
راز
فصل ها را می دانی
وقتی
پائیز؛
آهنگ
رنگ رنگ موهایت.
تابستان؛
التهاب
سرخ لبانت.
زمستان؛
سپیدی
شانه های برفی ات.
و
بهار؛
قرار
با اطلسی ها
در مردمک چشمان توست...
"رسول رضایوف"
از کتاب: ملودی سرخ / انتشارات هزاره ققنوس / بهار 94
هنوز
صدای جیرینگ جیرینگ النگوهایت
از حافظه ی کوچه
پاک نشده بود و خاک کوچه
دامن چیندارت را نگرفته بود
که چرخان چرخان
پرت شدی توی خاطره ها..
عمو، فقط زنجیر مرا بافت
و معلوم نشد
تو را
پشت کدام کوه انداخت
که هیچ فریادی از من
پژواکت را به گوشم نمی رساند
اما من
خسته نمی شوم..
اگر تمام زنجیرها را هم
به پایم ببندند
نامت را فریاد می زنم...
"محسن حسینخانی"
از مجموعه در دست چاپ: زمین گرفتگی
چه فرقی می کند
"دوستت دارم" هایت
را
قبلا
به پای کسی ریخته باشی
یا نه
وقتی این تفنگ
با آخرین تیرش هم مرا
خواهد کشت!
"حسین غلامی خواه"
کبریت های سوخته هم،
روزی درخت های شادابی
بوده اند
مثل ما،
که روزگاری می خندیدیم
قبل از اینکه عشق
روشنمان کند!
"بهار منصوری"
تاریکم و شب از دل من می جوشد
- تکرار به تکرار خودش می کوشد -
تکراری ام آن قدر که حالا دیگر
پیراهنم از حفظ مرا می پوشد !
"جلیل صفر بیگی"
قول دادم به کسی غیرِ
تو عادت نکنم
از غم انگیزی این عشق
شکایت نکنم
من به دنبال تو با
عقربه ها می چرخم
عشق یعنی گله از حرکت
ساعت نکنم
عشق یعنی که تو از آنِ
کسی باشی و من
عاشقت باشم و احساس
حماقت نکنم !
چه غمی بیشتر از اینکه
تو جایی باشی
بشود دور و برت باشم و
جرات نکنم!
عشق تو از ته دل، عمر
مرا نفرین کرد...
بی تو یک روز نیامد که
دعایت نکنم !
بی تو باران بزند خیس
ترین رهگذرم
تا به صد خاطره با چتر
خیانت نکنم
بی تو با خاطره ات هم
سر دعوا دارم...
قول دادم به کسی غیر تو
عادت نکنم !
"علی صفری"
عکس سال 1402
علی صفری، متولد 19 آبان 1360
safariali61@yahoo.com
ﺗﺎ ﺁﻏﻮﺵ "ﺗـﻮ"
ﯾﮏ "ﺭﻭﯾـــــــــﺎ"------------------------------------------------------
دفتر عشق:
این همه
زیبایی که تقصیر تو نیست،
اما تقصیر
توست
که
سهم من از این همه زیبایی،
خیالیست
که هرشب
از
موهات میبافم...
"ناشناس"
من چیزى
از عشق مان
به کسى نگفته ام !
آنها تو را هنگامى که
در اشک هاى چشمم
تن مى شسته اى دیده
اند ...
"نزار
قبانی"
ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺘﻨﺖ
ﻧﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﺍﺷﺘﯿﺎﻗﯽ ﺑﻪ ﺻﺒﺢ ﺩﺍﺭﺩ
ﻧﻪ ﺧﻠﻮﺕ ﺷﺐ
ﻣﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﻣﺎﻩ ﻭ ﺳﺘﺎﺭﻩ ...
ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺁﺭﺍﻡ
ﺍﯾﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﺗﯿﺮﻩ ﻭ ﺗﺎﺭﻫﺎﯼ ﻋﻨﻜﺒﻮﺕ ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻛﻢ ﺍﺳﺖ
ﺑﺮﻧﮕﺮﺩ...!
"ﺳﺎﺭﺍ ﺷﺎﻫﺪﯼ"
-------------------------------------------
وبلاگ شاعر:
http://www.sarashahedi.blogsky.com/
--------------------------------------------------
دفتر عشق:
دلم شور می زند..
نکند این شب ها
کسی هم تو را آرزو کند..
نکند دعایش مستجاب شود..!
"ناشناس"
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ
ﻟﺐ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ
ﮐﻪ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺩﯼ ﺍﺯ ﻋﺴﻞ
ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺐ ﺯﻧﺪﻩ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ...
"حافظ ایمانی"
ﺗـــﻮ
ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ..
ﭼﺮﺍ نمی آیی ﻣﺮﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ
ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ
ﻧﮕﺎﻩ،
ﺭﻭﯾﺪﺍﺩ ﮐﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ..!
"حافظ ایمانی"
--------------------------------------------------------
دفتر عشق:
به بودن ها، دیر عادت کن
و به نبودن ها، زود
آدم ها، نبودن را بهتر بلدند!
"ناشناس"
خود
ممکن آن نیست که بردارم دل
آن
به که به سودای تو بسپارم دل
گر
من به غم عشق تو نسپارم دل
دل
را چه کنم بهر چه میدارم دل.
"مولانا"