کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

دسته گل تازه به آب افتاده - علی صفری

صبر کن دسته گل تازه به آب افتاده!
زندگی پشت سرت از تب و تاب افتاده

عاشقی با تو فقط دردسری زیبا بود
بی تو از صورت این عشق نقاب افتاده

تا تو بودی نفسم وام از این عشق گرفت
بعد تو کار به میدان حساب افتاده

قسمتم نیستی ای سینی میناکاری
که منم کاسه ی از رنگ و لعاب افتاده

در پی ات می دوم و کودکی ام کفش به دست
و تو آن دسته گل تازه به آب افتاده...

"علی صفری"

کاکتوسیم در ذهن بعضی آدم‌ها - نرگس صرافیان

کاکتوسیم در ذهن بعضی آدم‌ها. خیالشان جمع است که دوام‌ آورنده‌ایم و مدارا کننده‌ایم و ادامه دهنده... خیالشان جمع است که دلخور نمی‌شویم و گلایه نمی‌کنیم. خیالشان جمع است که به این زودی‌ها نمی‌رویم و اگر رفتیم، بر می‌گردیم... نمی‌بینندمان و نمی‌شنوندمان و برای دلخوشی‌مان کاری نمی‌کنند و در ذهنشان ما همان‌جا بدون هیچ نیازی ایستاده‌ایم و فرق داریم با همه‌ای که متوقعند و گلایه می‌کنند و به دل می‌گیرند و مراعات می‌خواهندو ما ناگهان و در عین مدارا، از درون تهی می‌شویم و شانه خالی می کنیم و بر می‌گردند و می‌بینند که نیستیمو تازه می‌فهمند ما هم غمگین می‌شدیم و ما هم دلمان می‌گرفت و ما هم نیازمند توجه بودیم، خیلی بیشتر از چیزی که فکر می‌کردند...
"نرگس صرافیان"‌

شب ز نور ماه - مولانا

شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید

من شبم تو ماه من بر آسمان بی‌ من مرو

"مولانا"

از اهل زمانه عار - ابوسعید ابوالخیر

از اهل زمانه عار می باید داشت

وز صحبتشان کنار می باید داشت

از پیش کسی کار کسی نگشاید

امید به کردگار می باید داشت

"ابوسعید ابوالخیر"

(رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران)

منبع: وبسایت گنجور

 تصویر مفهومی:  تنیده در دنیای پیچیده

گاهی باید رها کرد - نرگس صرافیان

گاهی باید رها کرد همه چیز را و گریستآدمی بعد از گریه، در آرام‌ترین و امیدوارترین حالت ممکن قرار می‌گیرد.
درست مانند آسمان، که بی‌قرار و بغض‌آلوده و ابری‌ست و برف که می‌بارد؛ به طرز شگفت‌آوری آرام می‌گیرد. بغضِ آسمان که تمام شد، خورشید می‌تابد و برف‌ها آب می‌شوند و صلح و آرامش، به آسمان و طبیعت باز می‌گردد.
بغض را باید مانند پرنده‌ای در آسمان‌ چشم‌ها پرواز داد. باید اشک ریخت، باید دردها را از دریچه‌ی چشم‌ها بیرون انداخت.
باید مانند روز اول آرام شد.
"نرگس صرافیان"

چقدر می‌خواهمت تو را - نرگس صرافیان

مرور کردم و دیدم؛ چه بزنگاه‌هایی که سر نرسیدی و حمایتم نکردی و از چه مخمصه‌هایی که نجاتم ندادی! بی‌انصافی‌ست بخواهم فراموش کنم حضور شگفت‌انگیز تو را.
همه مثل من خوش‌اقبال نیستند که کسی مثل تو دوستشان داشته‌باشد.
گاهی دست‌های تو انگار دست‌های خداست که از آستین زمینیِ تو بیرون زده، گاهی حس می‌کنم، خدا دارد با چشم‌های تو مرا می‌بیند و با حضور و لبخندهای تو در آغوشم می‌گیرد.
چقدر می‌خواهمت تو را که مهربان‌ترین و عزیزترینی برای من، چقدر خوشبختم که می‌شناسمت و چقدر خوشبختم که می‌شناسی‌ام...
"نرگس صرافیان"

از بس که برآورد غمت آه از من - مولانا

از بس که برآورد غمت آه از من

ترسم که شود به کام بدخواه از من

دردا که ز هجران تو ای جان جهان

خون شد دلم و دلت نه آگاه از من

"مولانا"

حاشا که مرا جز تو - خاقانی

حاشا که مرا جز تو در دیده کسی باشد

یا جز غم عشق تو در دل هوسی باشد

"خاقانی"

متن کامل شعر در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

عطر تو - مهسا اکبری

عطر تو
عطر سیب ممنوعه ‌ایست
کـه حوا چید
چشیدمت و از پا افتادم
سقوط، تنبیه قشنگی ست
اگر گناهم تـو باشی ...

"مهسا اکبری"

شوق دیدار تو - شهره روحبانی

هر بامداد که به زندگی نزدیک می‌شوم

دلم به عشق تو بیدار می‌شود

و دوباره جوانه می‌زند ساقه‌های کهن.

محبوب من

دست‌های تو، قله‌های کوهی استوار است

و قامت‌ات، درخت تنومندی که

من میان‌ شاخه‌هایش زندگی می‌کنم

دلم به شوق دیدار تو بیدار می‌شود هر بامداد

و هر شب با رویای با شکوه آغوش مردانه‌ات

به خواب می‌روم.

آرام جانم، بمان برایم...

"شهره روحبانی"

https://t.me/alinefromme

آن دوست که من دارم - سعدی

آن دوست که من دارم وان یار که من دانم

شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم

بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را

بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم

 "سعدی"

متن کامل شعر در ادامه مطلب  

ادامه مطلب ...