حوصله کن،
آب های زودگذر،
هیچ فصلی را نخواهند دید
از ریگ های ته جویبار شنیده ام
مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفت و گوی باران
بازداشته اند .
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار اسم تو
بسنده خواهم کرد ...
حالا آرام باش
همه چیز درست خواهد شد...
از: سید علی صالحی
...
دیر زمانی در او نگریستم
چندان
که، چون نظری از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیزی
به هیات او در آمده بود
آنگاه دانستم که مرا دیگر
از او گزیر نیست.
"احمد شاملو"
دفتر: آیدا، درخت خنجر و خاطره / گزیدهای از شبانه 2
-----------------------------------------------------------------------
شعر کامل "شبانه 2" را در ادامه مطلب بخوانید
ادامه مطلب ...
قشنگ یعنی چه؟
قشنگ یعنی
تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق ، تنها
عشق
ترا به گرمی
یک سیب می کند مانوس.
و عشق ، تنها
عشق
مرا به وسعت
اندوه زندگی ها برد ،
مرا رساند به
امکان یک پرنده شدن.
"سهراب سپهری / گزیدهای
از شعر: مسافر"
بگذار تا جهان به زیبایی خود دل ببندد
بهار
در مقدم تو قربانی میشود
تا از قطرات گلویش
شقایقی بروید
...
بی حضور تو
هیچ دفتری گشوده نمیماند
بی گذار تو
معبری را پایان نیست
تو الفبای جهان را دیگر کردهای
پرندگان شوریده در نفست ره گم می کنند
شوریدگان هوایت را دریاب!
نگاه کن
دو پرنده روحم را میبرند
و جهان در عبور پرندگان
شکل تو را میگیرد!
از: شمس لنگرودی
"گزیده ادبیات معاصر - شمس لنگرودی" / انتشارات نیستان / چاپ اول 1380
فردا
با عطری که دوست دارم
به باد بپیچ
می خواهم قرنی را از یاد ببرم...
"روزبه سوهانی"
وقتی تو می خوانی مرا
وقتی تو آوازم می کنی
صدایت
لایه ای از دانه روز برمی دارد
و پرندگان زمستانی
هم آوایت می شوند.
گوش دریا
پر است از زنگ و زنجیر و زنجره
از موج و اوج و حضیض
و من
پرم از تو
وقتی تو آوازم می کنی.
"پابلو نرودا"
یک وقت هایی
باید
رویِ یک تکه
کاغذ بنویسی
تعطیل است
و بچسبانی
پشتِ شیشهیِ افکارت
باید به خودت
استراحت بدهی....
دراز بکشی
دست هایت را
زیر سرت بگذاری
به آسمان
خیره شوی
و بی خیال
سوت بزنی
در دلت بخندی
به تمام افکاری که
پشت شیشهیِ
ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با
خودت بگویی:
بگذار منتظر
بمانند.
"حسین پناهی"
و مهربانی دست زیبایی
را خواهد گرفت .
روزی که کمترین سرود ،
بوسه است !
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست !
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
.
قفل ،
افسانه یی ست !
و قلب ،
برای زندگی بس
است !
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است ،
تا تو به خاطر
آخرین حرف دنبال سخن نگردی
.
روزی که آهنگ هر حرف زندگی ست ،
تا من به
خاطر ِ آخرین شعر رنج ِ جست و جویِ قافیه نبرم .
روزی که هر
لب ترانه یی ست ،
تا کم ترین سرود ، بوسه باشد.
روزی که تو
بیایی، برای همیشه بیایی ،
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
.
روزی که ما
دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم
...
و من آن روز را
انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر ،
نباشم !
"احمد
شاملو"
بی گاهان
به غربت
به زمانی که خود در نرسیده بود
-
چنین زاده شدم در بیشه جانوران و سنگ،
و قلبم
در خلاء
تپیدن آغاز کرد
***
گهواره تکرار را ترک گفتم
در سرزمینی بی پرنده و بی بهار
نخستین سفرم باز آمدن بود ازچشم اندازهای امید فرسای ماسه و خار،
بی آن که با نخستین قدم های نا آزموده نوپائی خویش
به راهی دور رفته باشم
نخستین سفرم
باز آمدن بود
***
دور دست
امیدی نمی آموخت
لرزان
بر پاهای
نو راه
رو در افق سوزان ایستادم
دریافتم که بشارتی نیست
چرا که سرابی در میانه بود
***
دور دست امیدی نمی آموخت
دانستم که بشارتی نیست:
این بی کرانه
زندانی چندان عظیم بود
که روح
از شرم ناتوانی
دراشک
پنهان می شد
"احمد شاملو"
مجموعه: آیدا در آینه
دلم گرفته ،
دلم عجیب
گرفته است.
و هیچ چیز ،
نه این دقایق
خوشبو، که روی شاخه نارنج می شود خاموش ،
نه این صداقت
حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز
مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند.
و فکر می کنم
که این ترنم
موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد
شد.
"سهراب سپهری / گزیدهای از شعر: مسافر"
از جایم بلند شدم،
پنجره را باز کردم
و دیدم زندگی هم هر از گاهی زیباست!
شنیدم که کلاغ دیوار نشین حیاط
چه صدای قشنگی دارد!
فهمیدم که بیهوده به جنونِ مجنون میخندیدم!
فهیدم که عشق،
آسمان روشنی دارد!
رو به روی عکسِ سیاه و سفید تو ایستادم،
دستهایم را به وسعتِ « دوستت می دارم!» باز کردم،
و جهان را در آغوش گرفتم!
"یغما گلرویی / از دفتر: مگر تو با ما بودی"
گاه در بستر خویش، پهلو به پهلوی گریه که میغلتم،
با من از
رفتن، از احتمال
از نیامدن،
از او، از ستاره و سوسو سخن میگوئی.
شانه به شانهی
من
با من از
دقیقهی زادن، از هوا، از هوش،
از هی بخندِ
هفتسالگی سخن میگوئی.
خدایا چقدر
مهربانی کنار دستمان پَرپَر میزد و
آینه نبود تا
تبسم خویش را تماشا کنیم.
از: سید علی صالحی
مجموعه: دیر آمدهای ریرا! باد آمد... "
-----------------------------------------------
منبع: وبسایت رسمی سید علی صالحی
چیزی ارزشمند
چیزی گران
سوزنی شکسته
که بتوانی با آن خار پایت را درآوری
"حسین پناهی"
خورشید را در آغوش گرفتهای
پاهایت را به
بوسههای دریا سپردهای
موهایت را
به دستِ نسیم.
چه خوش
غیرتم من!
"رضا کاظمی"
اگر تو نبودی عشق نبود
همین طور
اصراری برای زندگی
اگر تو نبودی
زمین یک زیر سیگاری گلی بود
جایی
برای خاموش کردن بی حوصلگی ها
اگر تو نبودی
من کاملاً بیکار بودم
هیچ کاری در این دنیا ندارم
جز دوست داشتن تو
"رسول یونان"
گل بتراود غم، تشنه سبویی تو. افتد گل، بویی تو.
این پیچک شوق ، آبش ده، سیرابش کن. آن کودک ترس، قصه بخوان، خوابش کن.
این لاله هوش ، از ساقه بچین. پرپر شد، بشود. چشم خدا تر شد ، بشود.
و خدا از تو نه بالاتر. نی ، تنهاتر ، تنهاتر.
بالاها، پستی ها یکسان بین. پیدا نه، پنهان بین.
بالی نیست، آیت پروازی هست. کس نیست ، رشته آوازی هست.
پژواکی : رویایی پر زد رفت. شلپویی: رازی بود، در زد و رفت.
اندیشه : کاهی بود، در آخور ما کردند. تنهایی: آبشخور ما کردند.
این آب روان ، ما ساده تریم. این سایه، افتاده تریم.
نه تو می پایی، و نه من، دیده تر بگشا. مرگ آمد، در بگشا.
از: سهراب سپهری
مجموعه: شرق اندوه / نام شعر: پاراه"
از لحظه ای که با شب هم بستر شدم
از میان تمامی ستارگان
چشمان تو را
تنها چشمان تو را برگزیدم
و از تمامی رودخانه ها
اشکت را.
از تمامی امواج
یکی
تنها یکی:
موج تفکیک ناپذیر اندام تو را.
گیسوانت
تار به تار
مو به مو از آن من ِ باد
و از تمامی سرزمین ها
تنها قلب وحشی تو، موطنم.
"پابلو نرودا"
--------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
مـی دانـی؟!
مـدت هـاسـت
ایـسـتـاده ام بـر فـراز ِ اتـفـاقـی کـه
نـمـی افـتـد !...
"منبع: نت"
+ بعضی وقتا تو دعوا فقط باید نگاه کنی! سکوت کنی! فحشاشو بده و بهونه هاشو به جون بخری! تموم که شد بغلش کنی و آروم در گوشش بگی: با من نجنگ! من دوستت دارم. ..
تو بگو!
بی هوا چگونه نفس بکشم
تا عطرت را غافل گیر کنم؟
حواس پیراهنت را
به کجا پرت کنم
که دست تنهاییم به آن نرسد؟
وقت را چگونه می شود کشت
وقتی تنها چیزی که دارم
عقربه های گیج این ساعت است
که همیشه دور خودشان می چرخند؟
من از پنجره ای بی بخار می گویم
که اسمت را پاک فراموش کرده
از دری که نگاهش
روی شکل کفش هایت قفل شده
از دیوارهایی
که اطراف جای خالیت
ایستاده خوابیده اند
و از سقفی که از ترس نیامدنت
هرلحظه ممکن است خودش را خراب کند
تو بگو !
در این خانه
بی حضور تو
چگونه نمی شود زنده زنده مرد؟
"حافظ عظیمی"
بدهکار هیچ کس نیستم
جز همین ماه
که از پشت میله ها می گذرد
که می توانست
از اینجا نگذرد و
جایی دیگر
مثلآ در وسط دریایی خیال انگیز
بچسبد به شیشه کابین یک تاجر پول دار
بدهکار هیچ کس نیستم
جز همین ماه
که تو را به یادم می آورد.
"رسول یونان"
بارانی مورب
در نیمروزی آفتابی
هیچ اتفاقی نیافتاده است
تنها تو رفته ای
اما من
قسم می خورم که این باران
بارانی معمولی نیست
حتما جایی دور
دریایی را به باد داده اند.
"رسول یونان"