-
نشانی خانهات کجاست!؟
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 09:46
این صبح، این نسیم، این سفرهی مُهیا شدهی سبز، این من و این تو، همه شاهدند که چگونه دست و دل به هم گره خوردند... یکی شدند و یگانه . تو از آن سو آمدی و او از سوی ما آمد، آمدی و آمدیم . اول فقط یک دلْدل بود. یک هوای نشستن و گفتن . یک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن. یک هنوز باهمِ ساده . رفتیم و نشستیم، خواندیم و گریستیم ....
-
نه فقط از تو اگر دل بکنم میمیرم
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 09:25
نه فقط از تو اگر دل بکنم میمیرم سایهات نیز بیفتد به تنم میمیرم بین جان من و پیراهن من فرقی نیست هر یکی را که برایت بکنم میمیرم برق چشمان تو از دور مرا میگیرد من اگر دست به زلفت بزنم میمیرم بازی ماهی و گربه است نظربازی ما مثل یک تُنگ شبی میشکنم میمیرم روح ِ برخاسته از من، ته این کوچه بایست بیش از این دور شوی از...
-
دوری تو
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 09:09
هر شب فکر می کنم چه کسی فردا صبح با بوسه ای بر پیشانیت به تو «صبح بخیر» خوا اهد گفت ... چه کسی دگمه های پیراهنت را خواهد بست و چه کسی موهایت را که چون نور خورشید دلم را گرم می کند شانه خواهد زد ... و چه کسی آن دو چشم زیبا را خواهد بوسید ... دلم خوش ست به صدقه هایی که برای سلامتیت می گذارم کنار ... و گرنه دوری تو...
-
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1392 10:59
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم حال اگر چه هیچ نذری عهده دار ِ وصل نیست یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم ماجراهایی که با من زیر باران داشتی شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟ ! ساده از «من بی تو می...
-
سر می رود گل از سبد...
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1392 08:09
سر می رود گل از سبد عطر از گل باد از عطر چنان که تصویر از آیینه و زیبایی تو از چشم من. از: عمران صلاحی -------------------------------------------------------------- + تولدت مبارک لیلا ی عزیز
-
کنار تو هیچ چیز آرام نیست
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1392 08:06
کنار تو هیچ چیز آرام نیست این ابرها یک روز پایین می آیند روبه روی پنجره فریاد می زنند این اشک های ریزریز یک روز دریا می شوند و من می نشینم گوشه ی اتاق در خودم غرق می شوم چقدر عاشق بودم و نمی دانستم حرف های تو موریانه های کوچک اند روی دیوارها می نشینند حرف های تو باران تند زمستان اند و من با دامن نارنجی ام یخ می زنم یخ...
-
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 14:52
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند معنی کور شدن را گره ها می فهمند سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا قرن ها بعد در آن...
-
گاه یاد همان چند ستارهی دور که میافتم
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 13:06
گاه یادِ همان چند ستارهی دور که میافتم دور از چشمِ تاریکی میآیم نزدیکِ شما کمی دلم آرام بگیرد خیالم آسوده شود جای بعضی زخمها را فراموش کنم اما هنوز نگفته: ها! باد میآید. با این حال تو خودت قضاوت کن من هنوز هم بدترین آدمها را دوست میدارم. از: سید علی صالحی مجموعه: آخرین عاشقانههای ریرا
-
اینجا هیچکس شبیه تو نیست...
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 08:09
آدمها، من را به یاد تو نمیاندازند اینجا هیچکس شبیه تو نیست... من در شهر و در بین اینهمه آدم همیشه دلتنگام... اما همینکه دور میشوم همینکه به درختی، کوهی، چشمهای برمیخورم، تو را میبینم.. تو را که دشتها، روی دستهایت میخوابند و رودها، ادامهی رگهای تواند... و آب آب ِ وحشی که من را به نوازش ِ عریانیاش...
-
پرنده خارزار
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 09:18
در افسانه ها آمده است که پرنده ای تنها یک بار در عمر خود می خواند و چنان شیرین می خواند که هیچ آفریده ای بر زمین به پای او نمی رسد . از همان دم که از لانه خود بیرون می آید در پی آن می شود که شاخه های پر خاری بیابد و تا آن را نیابد آرام نمی گیرد. آنگاه همچنان که در میان شاخه های وحشی آواز سر می دهد بر درازترین و...
-
طعم لبان تو
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 07:43
از هر لیوانی که آب نوشیدم طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن به جا ماندی به یادم بود فراموشی پس از فراموشی اما چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن گم شدی در خانه مانده بود ما سرانجام توانستیم پاییز را از تقویم جدا کنیم اما طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها حک شده بود لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم...
-
دوست داشتن تو گفتنی نیست
یکشنبه 17 آذرماه سال 1392 12:14
عشق من بارها با نفسهام به نقطه نقطهی تنت گفتهام : دوست داشتن تو گفتنی نیست تماشایی ست دستهام شاهدند . "عباس معروفی" برگرفته از وبلاگ: میخانه خاموش
-
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
یکشنبه 17 آذرماه سال 1392 09:06
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند یاسم و باران که می بارد معطر می شوم در لباس آبی از من بیشتر دل می بری آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو می توانم مایه ی ــ گه گاه ــ دلگرمی شوم میل میل ِ توست اما بی تو باور...
-
هوای تو ...
سهشنبه 12 آذرماه سال 1392 15:30
روزها زیبایند خرده تلنگری به شعر نفس در هوای خواستن تو و هر روز، نخستین نشانه حضورت لبخند خواهش، بر لبان ثانیهها مینشاند. عشق و زیستن در هوای تو خوشبختی فریبندهای است زندگی را دوست دارم. از: مینا معمارطلوعی بهار ۸۹ وبلاگ شاعر: http://www.payab14.blogfa.com ---------------------------------------------------- دفتر...
-
خندیدن را تو به من آموختی
سهشنبه 12 آذرماه سال 1392 07:59
هدیهام از تولد ، گریه بود خندیدن را تو به من آموختی سنگ بودهام، تو کوهم کردی برف میشدم، تو آبم کردی آب میشدم، تو خانه دریا را نشانم دادی میدانستم گریه چیست خندیدن را تو به من هدیه کردی. از: شمس لنگرودی منبع وبلاگ: http://sedigh-ghotbi.blogfa.com
-
غیبتت حضور هراس است
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 13:18
به کجا می بری مرا؟ به کجا می بری مرا؟ با توام آی خاتون خوب خواب و خاطره زلال زرد روسری چرا مدام در پس پرده ی گریه نهان می شوی ؟ استخاره می کنی؟ به فال و فریب فراموشی دل خوش کرده ای یا از آوار آواز و توارد ترانه می ترسی؟ به فکر خواب و خستگی چشمهای من نباش امشب هم میهمان همین دفتر و دیوان درد و دریایی یادت هست نوشته...
-
تنهایی تو را میشکند
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 11:38
تنهایی تو را میشکند، در شاخههای من بپیچ باد را غافلگیر کنیم ! از: رضا کاظمی
-
تنهایی
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 11:37
تنهایی، شاخهی درختیست پشتِ پنجرهاَم گاهی لباسِ برگ میپوشد گاهی لباسِ برف اما، همیشه هست! از: رضا کاظمی
-
من وارث تمام عاشقان زمینم
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 11:15
آنگاه که اولین بار کامم با شهد لبخندِ تو شیرین شد تلخ ترین قهوه را نوش کردم! شهره ی شهرم وقتی افق دست بر زلفت می گذارد، تا وسوسه ای نو در جیبت کند از جنس ِ دستبندهای زنگار گرفته ی مادربزرگان ! با من سخن از صبر مگو که آتش عشقت دامنم را سوزانده .. جامه ای از یکرنگی بر تنم کن و مدالی بر سینه ام بگذار؛ من وارث تمام عاشقان...
-
عقابها هرگز نمیمیرند!
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 15:25
حالم خوب است هنوز خواب میبینم ابری میآید و مرا تا سرآغازِ روییدن ... بدرقه میکند . تابستان که بیاید نمیدانم چندساله میشوم اما صدای غریبی مرتب میگویَدَم : - پس تو کی خواهی مُرد!؟ ریرا ...! به کوری چشمِ کلاغ عقابها هرگز نمیمیرند ! مهم نیست تو که آن بیدِ بالِ حوض را به خاطر داری ...! همین امروز غروب برایش دو شعر...
-
وقتی دلتنگ می شوی
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 10:13
وقتی دلتنگ می شوی نه چای دم کرده ی مادر نه هوای گرم اتاق نام ش را می پوشی و تنت جا می ماند در لباسی که اندازه اش نیست شاعر: ناشناس! منبع: وبلاگ غوغای سکوت http://haftominnafar.blogfa.com/
-
ای که چون زمستانی
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 09:31
ای که چون زمستانی و من دوست دارمت دستت را از من مگیر برای بالا پوش پشمینات از بازیهای کودکانهام مترس. همیشه آرزو داشتهام روی برف، شعر بنویسم روی برف، عاشق شوم و دریابم که عاشق چگونه با آتش ِ برف میسوزد! از: نزار قبانی برگرفته از کتاب: بلقیس و عاشقانه های دیگر ترجمه: موسی بیدج ، نشر ثالث ، چاپ چهارم 1390
-
تو آب روان باش و زمزمه کن... من خواهم شنید
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 09:02
نامه سهراب سپهری به دوستش نازی تهران، 6 فروردین 1342 نازی دارم نگاه می کنم و چیزها در من می روید. در این روز ابری چه روشنم. همه رود های جهان به من می ریزد. به من که با هیچ پر می شوم. خاک انباشته از زیبایی است. دیگر چشم های من جا ندارد... چشم های ما کوچک نیست. زیبایی کرانه ندارد . به سایه تابستان بود که تو را دیدم و...
-
بوی باران
شنبه 9 آذرماه سال 1392 13:39
بوی باران.... چشمانم را می بندم... احساس سبکی میکنم... حس پرواز دارم... به یاد تو می افتم... حتما تو هم به یاد من هستی! بارها با هم زیر باران قدم زدیم. دستهای تو سهم من بود و دستهای من سهم تو... چه آرامشی ! چه خاطرات شیرینی! زمانها گذشتند و من هنوز تو را در ذهنم زنده نگاه داشته ام. مثل یک نور. نوری که هیچوقت کور نمی...
-
نفس!
شنبه 9 آذرماه سال 1392 13:14
تا به حال کسی تو را با چشم هاش نفس کشیده؟ آنقدر نگاهت می کنم که نفس هام به شماره بیفتد بانوی زیبای من! جوری که از خودت فرار کنی و جایی جز آغوش من نداشته باشی. "عباس معروفی" برگرفته از وبسایت شاعر ------------------------------------------------------------------------ دانلود ترانه ی زیبای «می توانم کریسمس...
-
عطر تو
شنبه 9 آذرماه سال 1392 13:07
بو کشان تمام حفره های شب را می کاوم بر فطرت خزه ها دست می سایم که به انتشار عطر تو بر سنگ ها پهن شده اند یک وهم با رویاهای سبز در مزرعه میخواند من فکر می کنم آنجا عطر تو دگرگون کننده تر به گوش می رسد " عزیز" راست می گفت شب ها آسمان به مزرعه می آید از: سلمان هراتی
-
دیدار تو کشتزار نور است
شنبه 9 آذرماه سال 1392 13:06
دیدار تو کشتزار نور است آهویى بی قرار که از لب تشنه اش آفتابِ سحر فرو می ریزد، دیدارت سکوت است آبشار پرندگانى که راه سپیده را می جویند، لیوانى عسل در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ می دهد، چایى دم کشیده (درست لحظه یى که از تمام دغدغه ها فارغ می شوى) دیدار تو کشتزار نور است با بزهایى از بلور که به سوى صخره چرا می...
-
گاهی آنقدر واقعیت داری
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1392 13:37
گاهی آنقدر واقعیت داری که پیشانی ام به یک تکه ابر سجده می برد به یک درخت خیره می شوم از سنگ ها توقع دارم مهربانی را باران بر کتفم می بارد دستهایم هوا را در آغوش می گیرد شادی پایین تر از این مرتبه است ک ه بگویم چقدر گاهی آن قدر واقعیت داری که من صدای فروریختن شانه های سنگی شیطان را می شنوم و تعجب نمی کنم اگر ببینم ماه...
-
ماجرای مرا پایانی نبود
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1392 13:24
ماجرای مرا پایانی نبود در تمام اتاقها خیالهای تو پرپر زنان می رفتند و می آمدند و پرندگانی بال های تو را می چیدند و به خود می بستند که فریبم دهند موسی در آتش تکه های عصایش می سوخت بع بع گوسفندانی گریان در فراق شبان گمشده، در اتاقم می پیچید و من تکه تکه فراموش می شدم بوی پیرهنت چون برف بهاری تمام اتاق ها را سفید کرده...
-
مجال ستایش موهایت ندارم
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1392 13:03
... مجال ستایش موهایت ندارم باید برای تک تک آن نغمه ها سر دهم دیگر عاشقان تو را به چشم دیگر می طلبند اما تنها آرزوی من آرایش موهای توست تو و من ، چون سنگِ مزار فرو می افتیم و این گونه ، عشق نافرجام ما چون هستی جاویدانِ خاک ، پایاست دوست می دارم آن وجب خاکی که تو هستی من که در مراتع سبز ِ افلاک ستاره ای ندارم ، این...