-
دستانم، تاب دوری ات را ندارند
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 14:06
دستانم، تاب دوری ات را ندارند به هر شاخه گلی می آویزند تا عِطر نفس های تو را وام بگیرند... قدم هایم، یارای مقاومت ندارند به هر بوم و برزنی کشیده می شوند تا ردی از تو یابند.... چشمانم، دو دو می زنند، تا مگر میان چهره ی دلبرکان سیمین بر، نام و نشانی از تو یابند.... افسوس! چه دیر فهمیدم قرن هاست که از اینجا کوچیـــده...
-
یلدای عشقت
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 13:34
در شب یلدای عشقت شب نشین باده ام خسته از دلتنگیات با جام ها جان داده ام نیستی هر لحظه اما با منی در شعر من با خیالت مست در آغوش غم افتاده ام ! از: مینا معمارطلوعی یلدای ۱۳۹۱ http://www.payab14.blogfa.com
-
خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 08:49
خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد ناز معشوق دلآزار خریدن دارد فارغ از گله و گرگ است شبانی عاشق چشم سبز تو چه دشتیست! دویدن دارد شاخه ای از سردیوار به بیرون جسته بوسه ات میوه ی سرخسیست که چیدن دارد عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن عاشقی بی سر و پا عزم...
-
آموزه های اوشو - 5
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 08:48
با افراد به عنوان وسیله رفتار نکن، آنها سر منزل خودشان اند. به آنها وصل شو، در عشق، در عزت، هرگز آنها را در تملک نگیر و هرگز در تملکشان قرار نگیر! به آنان وابسته مباش و دیگران را به خود وابسته نکن. "اوشو"
-
سر بگذار بر درد بازوان من
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 08:47
سر بگذار بر درد بازوان من، دست نگاهم را بگیر، مرا دچار حادثه ای کن که با عشق نسبت دارد، من عجیب از روزگار رنجیده ام ! از: نیکی فیروزکوهی
-
کفش، ابتکار پرسه های من بود
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 08:46
کفش، ابتکار پرسه های من بود ! و چتر، ابداع بی سامانی هایم ! هندسه، شطرنج سکوت من بو د! و رنگ، تعبیر دل تنگی هایم ! از: حسین پناهی
-
اولین بار، اولین یار
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 08:46
اولین بار اولین یار اولین دل دل دیدار اولین تب اولین شب سرفه های خشک سیگار زنگ آخر زنگ غیبت وقت خوب سینما بود زنگ نور و زنگ سایه امتحان بوسه ها بود اولین بار اولین بار آخرین فرصت ما بود بهترین جای ترانه بهترین جای صدا بود اولین بار اولین یار کشف طعم بوسه ی تو مثل کشف یخ و آتش کشف بی مرگی و ایثار کشف گستاخی آرش اولین...
-
آموزه های اوشو - 4
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 08:38
من مخالف ازدواج نیستم، من موافق عشق هستم اگر عشق به ازدواج تبدیل شود خوب است ولی امیدوار نباش که ازدواج بتواند عشق بیاورد این غیر ممکن است عشق می تواند به ازدواج تبدیل شود باید بسیار هشیارانه عمل کنی تا بتوانی عشق را به ازدواج بدل کنی ولی مردم معمولاً با ازدواج کردن عشقشان را نابود می سازند ! "اوشو"
-
تو به دستهای من فکر کن
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 08:36
تو به دستهای من فکر کن من به تنت هرجا که باشم دستهام گُر میگیرد شعلهور میشود تو به چشمهای من فکر کن من به راه رفتنت هرجای این دنیا باشی میآیی نارنجی من سراسیمه و خندان میآیی تو به خورشید فکر کن من به ماه زمانی میرسد که هر دو در یک آسمان ایستادهاند روبروی هم به شبی فکر کن که نه ماه دارد ، نه خورشید تو را دارد...
-
نام تو
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 08:34
این جذبة عاشقی نگر تا چند است نامِ تو شنیدم و دلم خرسند است از نامِ تو شاد می شود دل ، آری ، نامِ تو و نامی که بدان مانند است از: شفیعی کدکنی
-
شادی داشتنت
دوشنبه 25 آذرماه سال 1392 12:02
شادی داشتنت شادی بغل کردن سازی ست که درست نمی شناسمش درست می نوازمش نت به نت نفس در نفس تو از همه جا شروع می شوی و من هربار بداهه می نوازمت از هر جای تنت سبز آبی کبود من لم بده، رها کن خودت را آب شو در آغوشم مثل عطر یاس فراگیرم شو بگذار یادت بگیرم. "عباس معروفی" برگرفته از وبلاگ:...
-
تو را ببینم، چهقدر کار دارم
دوشنبه 25 آذرماه سال 1392 11:59
تو را ببینم؛ میبوسم نوازشت میکنم برایِ تو خواب تعریف میکنم تو را ببینم، بغل میکنم تمام رویاهایم را میبینم و به تمام آرزوهایم میرسم تو را ببینم خوب میشوم، آقا میشوم به تو سلام میدهم نماز میخوانم وَ تو را شکر میکنم تو را ببینم خیلی دوستت دارم آخ ! تو را ببینم، چهقدر کار دارم. "افشین صالحی" از کتاب:...
-
آموزه های اوشو - 3
دوشنبه 25 آذرماه سال 1392 11:57
تلاش نکن که زندگی را بفهمی زندگی را زندگی کن ! … تلاش نکن که عشق را بفهمی عاشق شو ..! "اوشو"
-
به من تکیه کن!
دوشنبه 25 آذرماه سال 1392 11:56
این دختر دریا ! ای خواهر پونه کوهی ! ای شناگر ! ای تنت پاک تر از آب چشمه ها ای پرنده ! ای که خونت سرخ تر از سرخ با تو زمین به بر می نشیند با هر نفست چشم هایت با هر اشک رودی می زایند و دست هایت، دانه ها را بارور می کنند تو قلب زمین را تو، دل آب را می شناسی سینه هایت را چونان فیروزگان چون جواهری پرداخت کن تا آنها بزرگ...
-
من سالهاست به دوست داشتن تو آرامم
یکشنبه 24 آذرماه سال 1392 11:12
آرامم ! دارم بهخیالِ تو راه میروم بهحالِ تو قدم میزنم آرامم !... دارم برایِ تو چای میریزم کم رنگ وُ استکان باریک پر رنگ وُ شکسته قلم آرامم ! دارم برایِ تو خواب میبینم خوابی خوب خوابی خوش خوابی پر از چشمهایِ قشنگِ تو ! صدایِ جانَم گفتنِ تووُ برایِ تو مُردنِ، من ! آرامم، بهخوابی پراز خیلی دوستت دارم ! پر از کجا...
-
آموزه های اوشو - 2
یکشنبه 24 آذرماه سال 1392 11:00
عشق نخستین گام به سوی خداست و تسلیم آخرین گام .... و این دو گام کل سفر است . "اوشو"
-
ما عشق را درنمییابیم ریرا
یکشنبه 24 آذرماه سال 1392 10:59
حداقل میدانم اول انسانم بعد هم اندکی شاعر ...! رسمی معمولیست آوردهاند که شِبْلی خود را به بهایی فروخت، و من در پیِ میزانِ آن بهاء خود را به تبسمِ یک فرشته فروختم تو که میفهمی ریرا ما عشق را درنمییابیم همچون گُل... که عطرِ خویش را . از: سید علی صالحی مجموعه: آخرین عاشقانههای ریرا / نامه دوم متن کامل شعر در...
-
قلب ها از زخم ها کوچکترند
یکشنبه 24 آذرماه سال 1392 10:56
هرگز نمی توان گُل زخم های خاطره ای را ز قلب کَند که در این سیاه قرن بی قلب زیستن آسان تر است ز بی زخم زیستن قرنی که قلب هر انسان چندیدن هزار بار کوچکتر است از زخم های مزمن و رنجی که می کشد . از: نصرت رحمانی + با تشکر از خانم سمانه برای ارسال این شعر زیبا
-
آموزه های اوشو - 1
شنبه 23 آذرماه سال 1392 08:58
کسی که بتواند به غریبه ای سلام کند، به یک درخت هم می تواند سلام کند. می تواند برای پرنده ها آواز بخواند. آنها هر روز آواز می خوانند و تو حتی به روی خود هم نیاورده ای که باید روزی چهچهه ی آنها را پاسخ دهی. "اوشو" زندگی نامه اوشو: «راجنیش چاندرا موهان جین» متخلص به «اوشو»، از عرفای هندی و اساتید باطنی است که...
-
جهان چیزی از تو به دل نگرفته
شنبه 23 آذرماه سال 1392 08:49
هر جای تناش که دست میگذارم از تو نمیرنجد جهان چیزی از تو به دل نگرفته جز من که سر میبَرم در سینهام وَ هرشب حرفم را گردن میزنم تا ناگفتههایم به گردنِ تو نباشد بگذار خودم به خودم بَد کرده باشم حرفی نیست به اندازهی چند دقیقهی آهنگی که دوست میداشتی پا به پای صدای واژهها سرم را از چشمانم خالی میکنم تا صبح دیگر...
-
دلم انگار تو را میخواهد
شنبه 23 آذرماه سال 1392 08:48
دلم یک آغوش بی غربت می خواهد یک آغوش پر سلام ، پر نوازش یک آغوش آرام و نجیب ، بی بهانه یک آغوش عاشقانه ، پر ترانه دلم یک بغل خالی از قانون طبیعت یک بغل برای تعبیر خواب من یک آغوش بیرنگ ، بی نیرنگ یک آغوش پر فریاد از عشق من دلم یک دل گرم برای حرفهای من دلم یک کلام حرف برای دل من دلم یک آغوش پر نوازش ؛ دلم...
-
و من از اندامت فهرستی خواهم ساخت
شنبه 23 آذرماه سال 1392 08:46
و من از اندامت فهرستی خواهم ساخت و چون شعری ناب سطر به سطر بند به بندت را از بر خواهم نمود ... از: پابلو نرودا
-
یک عاشقانه ی ساده
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 10:37
می توانم به عکسات نگاه کنم وَ ظرافتِ تنات را در آغوش بگیرم در کادرِ ساکتِ تصویرت زیر بال و پَرم را میگیری بالا میروی بالا میبَری وَ پای نگرانیهایم را از جاذبهی زمین جدا میکنی . " سید محمد مرکبیان" آذر ماه 1392
-
نشانی خانهات کجاست!؟
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 09:46
این صبح، این نسیم، این سفرهی مُهیا شدهی سبز، این من و این تو، همه شاهدند که چگونه دست و دل به هم گره خوردند... یکی شدند و یگانه . تو از آن سو آمدی و او از سوی ما آمد، آمدی و آمدیم . اول فقط یک دلْدل بود. یک هوای نشستن و گفتن . یک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن. یک هنوز باهمِ ساده . رفتیم و نشستیم، خواندیم و گریستیم ....
-
نه فقط از تو اگر دل بکنم میمیرم
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 09:25
نه فقط از تو اگر دل بکنم میمیرم سایهات نیز بیفتد به تنم میمیرم بین جان من و پیراهن من فرقی نیست هر یکی را که برایت بکنم میمیرم برق چشمان تو از دور مرا میگیرد من اگر دست به زلفت بزنم میمیرم بازی ماهی و گربه است نظربازی ما مثل یک تُنگ شبی میشکنم میمیرم روح ِ برخاسته از من، ته این کوچه بایست بیش از این دور شوی از...
-
دوری تو
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 09:09
هر شب فکر می کنم چه کسی فردا صبح با بوسه ای بر پیشانیت به تو «صبح بخیر» خوا اهد گفت ... چه کسی دگمه های پیراهنت را خواهد بست و چه کسی موهایت را که چون نور خورشید دلم را گرم می کند شانه خواهد زد ... و چه کسی آن دو چشم زیبا را خواهد بوسید ... دلم خوش ست به صدقه هایی که برای سلامتیت می گذارم کنار ... و گرنه دوری تو...
-
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1392 10:59
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم حال اگر چه هیچ نذری عهده دار ِ وصل نیست یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم ماجراهایی که با من زیر باران داشتی شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟ ! ساده از «من بی تو می...
-
سر می رود گل از سبد...
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1392 08:09
سر می رود گل از سبد عطر از گل باد از عطر چنان که تصویر از آیینه و زیبایی تو از چشم من. از: عمران صلاحی -------------------------------------------------------------- + تولدت مبارک لیلا ی عزیز
-
کنار تو هیچ چیز آرام نیست
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1392 08:06
کنار تو هیچ چیز آرام نیست این ابرها یک روز پایین می آیند روبه روی پنجره فریاد می زنند این اشک های ریزریز یک روز دریا می شوند و من می نشینم گوشه ی اتاق در خودم غرق می شوم چقدر عاشق بودم و نمی دانستم حرف های تو موریانه های کوچک اند روی دیوارها می نشینند حرف های تو باران تند زمستان اند و من با دامن نارنجی ام یخ می زنم یخ...
-
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 14:52
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند معنی کور شدن را گره ها می فهمند سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا قرن ها بعد در آن...