از
دست های من
تا موهای تو چقدر فاصله است
این درد را
همین جا به دریا خواهم گفت:
به شالی کاران پیر
به صیادان جوان
به تونل های بین راه
به گردنه ها خواهم گفت:
که ماهی کوچکی در چشم هایت شناور است
و خواهم گفت:
که ما همدیگر را سیر ندیدیم.
"منبع: نت"
----------------------------------
دفتر عشق:
تصویر
مرا قاب کن
تا میان چهار چوب بمانم... تا همیشه
و بیاموزم
که مرز برای گذر نیست
برای نرفتن است
.
"منبع: نت"
تو آمدی و ساده ترین سلام را همراه یادگاری هایت کردی و با پاک ترین
لبخند وجودم را به اسارت گرفتی.
تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات بر ساحل قلبم نشاندی
و زیباترین خاطرات را زنده کردی.
تو آمدی و گرمی حضوری خورشید وار را بر طلوع آرزوهایم هک کردی...
و آمدنت همچون قاصدکی بهار را برای هستی خزان زده ام به ارمغان آورد.
اما سرانجام طوفان قاصدک زندگی ام را به یغما برد.
کاش می دانستم کدام بهانه اشتیاق رفتن را در خیالت به تماشا نشست...
تو رفتی و من در سوگ رفتنت در میان فراموشی ها گم شدم...
آری تو فراموش کردی و من هنوز هم با دیدگانی خواب زده چشم به راهت دارم
و هنوز هم مانند پنجره های منتظر باران حسرت دیدارت را با فرو ریختن
اشک هایم به دست غربت می سپارم ...
ای مقدس! من هنوز هم اصالت نگاهت را می خواهم....
"منبع: نت"
امروز حوالی هوای صبح، عطر رازقی ها پرکرده بود همه صحن و سرای خانه را از عطر اردیبهشت. از خیالم گذشت دارند کوچه را آب می زنند... خودم را به اشتیاق کوچه رساندم. اگر تو نبودی پس چرا اینقدر صدای درکوبه شبیه تپش تند قلب من بود. اگر تو نبودی پس چرا اینقدر پلک چشم هایم می زند. چرا اینهمه ولوله دارند ماهی های کشیده انگشتانم روی صفحه کلید؟
من باید جایی میان باغچه خانه چند تا دانه نیلوفر بیندازم تا وقتی آفتاب مرا دور ساقه های خشک نرده می پیچد، کسی مرا یاد بی تابی های تو بیندازد. راستی آن شب لجوج باران هم آمد؟ اول صدای گریه ای بودی انگار دردمندی تمام سال های پیش رو را و بعد جویای آغوشی برای آرامش همه خواب هایت و آخرش هم لبخندی که اردیبهشت هر سال را مهربانانه تر از سال پیش می خندیدی. تا به خودم آمدم دیدم من بارانی ام و تو آفتابی در آغوش من و هاله ای از رنگین کمان دور سرم. من الهه ای بودم همیشه چشم به راه باران و تو بهاری که در آغوش من ریشه داشتی. من از آن روز که بی برگی ام را به باد و باران سپردم چشم به راه تو بودم. همه کوچه را آب پاشیدم و تو نیامدی! اسپند سوختم و خانه تکانی کردم نوروز هرسال و هیچ بهاری ولوله ماهی های سرخ تنگ دلم را فرو ننشاند...
حالا امروز مثل همه روزهایی که ندیده امت، مثل همه روزهایی که دختر باران بودی و بر جان عطشناکم نباریدی... مثل همه دلتنگی های این همه پاییز پاییز پاییز، چشم به انتهای کوچه دوخته ام... فالگیرهای دروازه قرآن گفته بودند روزی فرا می رسی از بلندی های ماه... من تمام شب ها را چشم به لی لی آسمان دوخته ام.... من امروز آغوشم بوی بهار می هد... من باید به فکر چند شاخه شمع و چند خوشه انگور برای سرخوشی امشب باشم... فکر همه چیز را کرده ام... همین که تو بیایی همه چیز شیرین می شود...
منبع: از یک دوست
برای تو می نویسم.
و از اینکه در این هیاهوی بی وقتی به یاد تو مینویسم شادمانم.
صفحات تقویم
را که ورق می زنم روز تولدت را میبینم که پشت مبارکی چند روز بینظیر پایان و آرام گرفته. آرام مثل روز تولد تو... مثل
تولد تو... آرام مثل تو .از اینکه همه
ی تاریخها را به روز تولد تو محاسبه می
کنم شادمانم.
ثانیه ها که
تند و تند می گذرند یادآورم میشوند که در گذشتهای نه چندان
دور تو از
جایی که بودی پایت را گذاشتی به جایی که قرار بود باشیم و من
هنوز در جایی
بودم که هیچ بخاطرش ندارم و این همه را او میدانست، میچید
و به تماشا
نشسته بود و من و تو، ما، نمیدانستیم .امروز من از این همه... من
از تولدت شادمانم.
فکر می کنم
نکند او قصه ی آدم و حوا را نوشت تا امروزمان را بیافریند،
نکند تمام
این بازی ها، این دنیا چیده شده بود که روزی ترا پیدا کنم و مرا پیدا کنی و همه چیز را بخاطر بیاوریم و بسپاریم.
چقدر شادمانم...
"منبع: نت"
**سالروز زمینی شدنت مبارک نازنین مریمم**
به افسانه کهنهای دل بستهام که میگفت:
پارههای ابر ارواح سرگردان آدمیانند
رو به سوی آسمان، حسرتها، دلبستگیهای
ناگفته،
دسته دسته در پرواز
ارواح آدمیان جز این نبوده
آه...
چه باری بر دوش آسمان است
از مرگ نمیهراسم
اگر که پارهای ابر شوم
در دستان مهربان باد
تا همه اشک های وامانده را یک روز بر زمین
فرو ریزم
از جویهای کوچک، برکههای خوابآلود جنگل
و
خاک خیس تازه دیگر بار،
در هیئت ابری برخیزم همراه باد
در بعد از ظهر دلتنگ پاییزی
در خیابانی آرام
اگر آهسته میرفتی و باران بارید،
بارانی آشنا که به اشک های دخترکی میماند
که اندوه جاودانش را یک روز در دستان تو گریست،
مرا به یاد خواهی آورد
آنچنان که غبار را از سنگ قبر کهنهای
بشوید
تا نام فراموش گشته ای بدرخشد از پس سالها
مرا به یاد خواهی آورد.
"منبع: از یک دوست"
آن چنان صبورانه عاشقت شدم
و زیر درگاه
خانهات،
به انتظار
گردش چشمانت نشستهام
که نسیم هم
حسودی میکند!
پیدا که میشوی
سرانگشتانم
مست میشوند
سبز میشوند
من امشب
پروانههایی
را که
از دریچههای
بارانی چشمانت پرواز کردند،
گردهم آوردم
تا ببینند
که من دیوانه
تو هستم
و چشم بسته
کنار خیالت زندگی میکنم
تو در وجودم
میرویی
آن چنانکه
علفهای تازه در لابهلای
سنگفرشهای
مخروبهای میروید
من میآیم تا
تو را بر شانهام بگذارم
و از میان
سایههای غلیظ تنهایی
و لحظه های
عاجز زندگی بدون عشق
و سراب خاطرهها و روزمرگی لرزان
بیرون ببرم
آخر میدانی
جویباریست که
به ابدیت میریزد
همیشه و به
هر شکلی به راه خود خواهد رفت
چیزی توان
توقف آن را ندارد
عشق را میگویم
عشق...
عشق نام دیگر
توست.
"منبع: اینترنت"
------------------------------------
دفتر عشق:
پیراهنت را رو به باد بگذار، این چشمها آفتاب نگاهت را کم دارد...
همهی مداد رنگیها مشغول بودند
به جز مداد سفید
هیچ کسی به او کار نمیداد
همه می گفتند: "تو به هیچ دردی نمیخوری...!"
یک شب که مداد رنگیها توی سیاهی کاغذ گم شده بودند
مداد سفید تا صبح کار کرد
ماه کشید...
مهتاب کشید...
و آنقدر ستاره کشید که کوچک و کوچک و کوچکتر شد
صبح توی جعبهی مداد رنگی جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد.
------------------------------------------------------
دفتر عشق:
شامگاهان تا معبد نگاهت راهی نمانده بود... افسوس زمین باز هم چرخید.
تقویمها بیشتر از من عجله دارند و من دوست دارم تا انتهای این نوشته فقط بنویسم: بیا... بیا...
منبع: اینترنت
ساده نگذر !
نگاهت را کوک
کنـ
شایــد ...
کسے راز دلتـ
را پیدا کــرد٬
و با خیسے
چشمانتــ همـ آغوشے کـــرد.
"منبع: اینترنت"
دلــم آرامــش
می خــواهد
در بـــی دلهـــره تـــرین آغـــوش دنیـــا
...
ادامه مطلب ...
به عطر و
آینه آغشته میکنم
هر روز
چقدر پنجرهات
برای سر زدن
یک نسیم جا دارد؟
"منبع: اینترنت"
جهان چیزی شبیه موهای توست؛
سیاه و سرکش و پیچیده.جهانم آشوب می شود!
منبع: اینترنت"
از همان روز که هنوز یادم نیست
و تو مرا در
لیوان دلت جا دادی
مدت ها می
گذرد
و هنوز بوی
کاهگل های سقف دلت یادم هست
و من آنقدر
از در کوچه ی گل یاس ات گذر کردم
که الآن شده
ایم دوست
و تو لیوان
منی
گرچه نیمه ای
خالی داری
ولی من به تو
گویم که در این دعوا
من و تو
پیروزیم
"منبع: اینترنت"
پروانه ها انقدر کوچکند که جای هیچکس راتنگ نمیکنند... ولی باز هم فروتنانه خود را از میان تا میکنند.
***
در امتداد نگاهت خانه ساخته ام، یادت باشد نگاهت را یک دم برداری خانه خراب میشوم.
***
بُغض ِ این روزهایم - آسمانی - می خواهد به - وُسعَتِ - دَستانِ - تو - برای باریدن . .
***
نه اینکه فقط من باشم؛ بهانه ات را می گیرم ….این ابرها هم که اینگونه می بارند؛ بی تاب تو هستند.
***
لحظه هایی هست که دلم واقعاً برایت تنگ می شود… من اسم این لحظه ها را “همیشه” گذاشته ام.
***
برای پروانه شدن پیلهی دستان تو کافیست ، من را محکم تر در آغوش بگیر ...
***
مـن دچـار زنـدگی کـه هـیـچ دچـار تـو هـم نـیـسـتـم! مـوهـایـت را پـریـشـان کـن.
سرخ میشوم
سبز میشوم
نگاه به
نگاهم که میشوی
هوای باغهای
سیب از سرم میافتد...
جاذبه
قانون چشمهای
تو بود.
"منبع: اینترنت"
گاه می خواهم فرار کنم
از تو، از خودم
اما به کجا؟
هوا هم بوی تو را میدهد
یک، دو، سه...
نفس را در سینه حبس میکنم
چشمانم را میبندم
پلک هایم را محکم میفشارم
تصویر تو لحظه به لحظه پررنگتر میشود
بوی تو در سرم میپیچد
مست میشوم
دستانم را به زاویه نود از بدنم باز میکنم
میچرخم، میچرخم، میچرخم
بر مدار زمین برخلاف عقربههای ساعت
مست میشوم... گیج میخورم
انگار نفس را با تو یکجا بلعیدهام
یک، دو، سه...
آه میکشم
معلق میشود یادت...
و عطرت یکجا در هوا مست میشود
"منبع: اینترنت"
این همه حسود بودم و نمی دانستم؟!؟
به نسیمی که از کنارت موذیانه می گذرد
به چشم های آشنا و پر آزار که بی حیا نگاهت میکنند
به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد
به همه شان حسادت میکنم
من آنقدر عاشقم که به طبیعت بدبینم
طبیعت پر از نفس های آدمهاست
که مرا وادار میکند حسادت کنم
به تو و رویای نداشته ام.......
هر غروب در افق پدیدار میشوی
در دورترین فاصلهها
آنجا که آسمان و زمین به هم میرسند،
من نامت را فریاد میزنم
و آهسته میگویم: “دوستت دارم”
اما واژه هایم در هیاهو گم میشود
و صدایم به تو نمیرسد
نگاهت میکنم
میخواهم چشمانم به تو بگویند “دوستت دارم”
اما نگاهم در غبار گم میشود
و هرگز به تو نمیرسد.
* * *
بر مدار هلالی افق گام بر میداری
سرعت گام هایت با ضربان قلبم یکسان است
آن گاه که هلال افق به بلندا میرود
گام هایت ، ضربان قلبم را آهستهتر مینوازند
و آنگاه که به سراشیب افق میرسی
ضربان قلبم تندتر میشود
و از فراز و نشیب ضربان قلبم
واژه ها زمزمه میکنند:“دوستت دارم”
* * *
دوستت دارم
این ندای یک قلب است
چه اهمیتی دارد که صدایم به تو نمیرسد
و نگاهم در غبار گم میشود.
“دوستت دارم”
این ندای یک قلب است
قلبت ندای قلبم را میشنود
چرا که فاصلهای بین قلبها نیست
---------------
دانلود ترانه زیبای از اینجا AmiTiRata
نمیدونم که خواننده اش کیه و به چه زبانیه اما زیباست.
دلــ ــم،
یک بـ ـغـ
ــل شعــ ــر می خواهد
یک مشت آغــ
ــوش آبـ ـی آستانت..
بـ ــ ــاران
بـ ـبـ ــارد،
لبـخنــ ـد
بــزنــ ـی..
نــ ــفــــ
ــس بکشم
زیــر چــتــ
ـر تــــ ــو!!...
"منبع: اینترنت"