کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

عطر حضور تو را حس می‌کنم...

بازترین پنجره‌های شهر در حسرت عبور ردّ پاهای تو به جاده چشم دوخته‌اند. باران که می‌بارد، بوی حضور تو در فضا پراکنده می‌شود. در انتظار تو سروهای خیابان به آسمان پیوسته‌اند. آبی‌ترین لحظه‌ها بی‌گمان لحظه آمدن توست.
روزی که تو بیایی دست‌های من شکوفاتر خواهد شد. دست‌هایی که روزگاری از انتظار نوشت، از آمدن تو خواهد نوشت. آسمان زیباتر از هر بار خواهد بارید و تو آمیخته با عطر باران سرود ماندن را برایم خواهی خواند. لبخند، چهره‌‌ام را زینت خواهد بخشید و آینه‌ها شفاف‌تر از گذشته با من هم‌ کلام خواهند شد. نام جاده که می‌آید یاد تو می‌افتم. به پنجره که نگاه می‌کنم یاد تو می‌‌افتم. باران که می‌بارد بوی عطر حضور تو را حس می‌کنم. ... روزها می‌گذرد یکی پس از دیگری. تقویم‌ها بی‌حضور تو روزهای ساکت و یکسان خویش را می‌گذرانند... روزهای خورشید پشت ابر را! روزهای بی‌حضور تو یکی پس از دیگری می‌گذرد و من هر روز که می‌گذرد خوشحال‌ می‌شوم... خوشحال می‌شوم که یک روز به دیدارت نزدیک شده‌ام.

تقویم‌ها بیشتر از من عجله دارند و من دوست دارم تا انتهای این نوشته فقط بنویسم: بیا... بیا...


منبع: اینترنت


نظرات 30 + ارسال نظر
خیلی گند بود یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 02:05 ب.ظ

:

مرتضی کنعانی جمعه 7 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 09:27 ب.ظ

/°من امشب شعر می‌گویم°/
من امشب شعر می‌گویم
زمرداب دل خونم امشب شعر میگویم
من امشب تا سحر مهمان عشقم
هوا تاریک و بس سرد،تَنور دلم گرم است
غباری خفته در غوغا،صدایی نیست اینجا
آه،،،،،بیا اینجا که من بی تو تنهایم
بیا که امشب زنجیر رهایی نیست!
من امشب شعر میگویم
من امشب واژه ی عشق را،کنارتو می جویم
اما،
مبادا بشکند شعرم که من بی تو میمیرم
من امشب شعر میگویم
آه،خسته ام بازهم شعر میگویم
قلم باز به دست اویخته!
آری،
امشب تا سحر شعر میگویم.........!

ن:م-کنعانی
95/8/1شنب

خانه ای برای زندگی شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:52 ب.ظ http://samfoniezendegi.blogfa.com/

تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه ؟

تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب ؟



تو آیا قاصدک‌های رها را دیده‌ای هرگز ،
که از شرم نبود شاد‌ پیغامی ،
میان کوچه‌ها سرگشته می‌چرخند ؟
نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی می‌کند
چیزی نمی‌خواهد ؟

عطر حضور یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:17 ب.ظ http://barayeyareghaeb.blogfa.com

با الها!
اجلم را تو به تاخیر انداز چند روزی است دلم تنگ محرم شده است...[ناراحت]

سلام وبلاگ قشنگی داری به منمسر بزن منتظرتم
دیر نیایا![چشمک]

رویا سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 ب.ظ http://delneveshtehayeman4u.blogfa.com/

سلام. احوال شما؟ خوبی ؟ رسیدن به خیر..نیستی ؟

بله قشنگه ولی مریم خانوم ما کاراش حرف نداره.

نرگس سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:23 ق.ظ http://151349.blogfa.com

هرکس به طریقی دل ما میشکند
ما هم به طریقی دلشان میشکنیم !

نگان سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:22 ق.ظ http://zandiroz.mihanblog.com

گاهی وقتا به جای خاموشی در جواب ابلهان ،
باید یه مشت بخوابونی زیر چشمش!
چون آدمی که ابله باشه ،
معنی اون سکوت رو هم نمیفهمه !


نگان سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ق.ظ http://zandiroz.mihanblog.com

و امشب را فقط امشب

برای خاطر آن لحظه های درد
کنار بستر تاریک من ، شب زنده داری کن
که من امشب برای حرمت عشقی
که ویران شد
برایت قصه ها دارم ...

نرگس سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:19 ق.ظ http://151349.blogfa.com

باد با چراغ خاموش کاری ندارد اگر در سختی هستی‌ ،

بدان که روشنی...!

مهری یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:44 ب.ظ http://vagoyehaye-del.blogfa.com/

سلام.ازحضورتون ممنونم .مطلب فوق العاده زیبا

وخواندنی بود.

نگان یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 ب.ظ http://zandiroz.mihanblog.com

روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم
در لباس فقر کار اهل دولت می کنم
تا کی اندر دام وصل آرم تذر وی خوش خرام
در کمینم و انتظار وقت فرصت می کنم

یک پیرو از جنس احساس یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ق.ظ http://nothingonlylove.blogfa.com

درودی سبز
حضور سبزت در خانه غبار گرفته ام غنیمتی از امید است که هنوز از یاد نرفته ام.
دلنوشته هایم اگر درخور خانه پر مهرت باشد خوشحال می شوم.
در پناه دادار پایدار
بدرود

حدیث یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:05 ق.ظ

سلام نیمایی صبح پاییزیت بخیر

رویا(کارت پستال درخواستی تو) یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:49 ق.ظ http://www.cartpostaleto.blogfa.com

دلــ ــم،
یک بـ ـغـ ــل شعــ ــر می خواهد
یک مشت آغــ ــوش آبـ ـی آستانت..
بـ ــ ــاران بـ ـبـ ــارد،
لبـخنــ ـد بــزنــ ـی..
نــ ــفــــ ــس بکشم
زیــر چــتــ ـر تــــ ــو!!...

فریبا شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:04 ب.ظ

ممنون می خوانیم

نگان شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ق.ظ http://zandiroz.mihanblog.com

هر روز دلواپسی هایم بیشتر می شوند
پشت این پنجره
صدای پای تو نمی آید
مگر با باد نسبتی داری
میروی رها و آزاد
و هیچ خبری از تو نیست .

زهره جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:20 ق.ظ http://nightqunoot.blogfa.com/

نان را از من بگیر ، اگر می خواهی
هوا را از من بگیر ، اما
خنده ات را نه ...
عشق من ، خنده ی تو
در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
و اگر دیدی، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری است
بخند...
زیرا خنده ی تو
برای دستان من
شمشیری است آخته...

خنده ی تو، در پاییز
در کناره ی دریا
موج کف آلودش را
باید برفرازد
ودر بهاران ، عشق من
خنده ات را می خواهم
چون گلی که در انتظارش بودم

بخند بر شب
برروز ، برماه
بخند بر پیچاپیچِ خیابان های جزیره
بر این پسربچه ی کم رو
که دوستت دارد
اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم ،
آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند
نان را ،
هوا را
روشنی را
بهار را
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم

" پابلو نرودا "

فرشته جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:13 ق.ظ http://just-fo0or-god.blogfa.com/

دیروز چک باطله است

فردا چک وعده ای است

امروز است که تنها نقدینه شماست

آن را عاقلانه هزینه کنید . . .

مریم چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:10 ب.ظ http://aknoonejavdane.blogfa.com

خواستم نگذارم گیسوانت بلند تر شود و از شانه هایت فرو ریزد
و حصار اندوهی شود
بر زندگیم
اما موهایت آرزویم را درهم ریخت
و همچنان بلند ماند ...
نزار قبانی

زهره چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:30 ب.ظ

سلام ای ساکن کوچه های تنهایی بن بست !...
منم غریبه ترین آشنا ، یادت هست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

زهره چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:29 ب.ظ

باران می بارد
به حرمت کداممان ؟! نمی دانم !
من همین قدر می دانم ،باران
صدای پای اجابت است
خدا با همه جبروتش ،
دارد ناز می خرد
نیاز کن....

رویا چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:06 ب.ظ http://delneveshtehayeman4u.blogfa.com/

سلام. روز به کام!

نگان چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:42 ق.ظ http://zandiroz.mihanblog.com

دیروز در راهروی خاطراتم صدای پای تو بیداد می کرد
افسوس که جز قلبم هیچ حس دیگری نمی توانست آن را درک کند . ..... چرا پاهایت چرا امروز نمی آید؟؟؟؟؟؟؟

لیلا مومن پور چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ق.ظ http://delekaghazee.blogfa.com

سلام نیمای مهربان
سپاس که در میوه ممنوعه مرا بارها مورد لطف قرار دادی
وبلاگت را هر چه فکر کردم به خاطرم نیامد
نمی دانم من دچار نسیان پیری زودرسم یا وبلاگ شما تغیر کرده
کاش آشنایی بیشتر ی می دادی که بشناسد این کم حافظه ی روزگار
به دل کاغذی دعوتی وبلاگ دیگرم
و ضیافت استاد هوشنگ ابتهاج

رویا سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ب.ظ http://www.romantick.blogfa.comw.romant

در شبستان خیال؛
عطر یاد تو چه آرام آمد؛
گشت زد در عطش باغ و گل و پروانه،
و چه آرام مرا پیدا کرد،
و چه آرام مرا عاشق کرد،
و چه آرام مرا رسوا کرد

[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:52 ب.ظ

خیال دوست که از حال من خبر گیرد
دلم که بال زنان تا ستاره پرگیرد
...
سلام نیمایی ...

نرگس سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:45 ب.ظ http://151349.blogfa.com

همه تردید های دنیا را بگذار روی طاقچه ، تو برای ما بودن باید با ما باشی لبخند هایت را از طاقچه بردار ، تردیدت را بگذار ، تا ما همیشه برای ما بودن کم نداشته باشیم تو را . . .

نرگس سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:39 ب.ظ http://151349.blogfa.com

آنچه میخواهیم نیستیم و آنچه هستیم نمیخواهیم ٬ آنچه دوست داریم نداریم

و آنچه داریم دوست نداریم ٬ و عجیب است هنوز امیدوار به فردائی روشن هستیم . . .

.

نگان سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:34 ب.ظ http://zandiroz.mihanblog.com

دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است چاره کن درد کسى کز همه ناچارتر است من بدین طالع برگشته چه خواهم کردن که ز مژگان سیاه تو نگون سارتر است گر تواش وعده دیدار ندادى امشب پس چرا دیده من از همه بیدارتر است؟ هر گرفتار که در بند تو می نالد زار مى برد حسرت صیدى که گرفتارتر است عقل پرسید که دشوارتر از مردن چیست عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است

رویا دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:57 ب.ظ http://www.romantick.blogfa.com

کاش ...


تو بودیُ باران بود

من می دویدم

بی هوا ...

به شانه ات می خوردم


و بی تامّل

تو را ...


در آغوش می گرفتم

که به چشم هایت بگویم

دوستت دارم !
؛پرویز صادقی؛

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد