از
دست های من
تا موهای تو چقدر فاصله است
این درد را
همین جا به دریا خواهم گفت:
به شالی کاران پیر
به صیادان جوان
به تونل های بین راه
به گردنه ها خواهم گفت:
که ماهی کوچکی در چشم هایت شناور است
و خواهم گفت:
که ما همدیگر را سیر ندیدیم.
"منبع: نت"
----------------------------------
دفتر عشق:
تصویر
مرا قاب کن
تا میان چهار چوب بمانم... تا همیشه
و بیاموزم
که مرز برای گذر نیست
برای نرفتن است
.
"منبع: نت"
وقتی خیلی خیلی خیلی دلگیری باید یه وب باحالتر از خودت پیدا کنی با شعرهاش حال کنی
سلام نیما .نبودن های ما رو ببخش ..بذار به حساب بی ادبی ب لا گ فا
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام وب زیبایی دارید.
مطالبتون به دل می شینه.
موفق باشید.
سلام. بسیار زیبا بود
تصویر مرا قاب کن
در میان پنجره ی خاطراتت
هر از گاهی ، غبار از چشم هایم بشوی
دستی بر لبانم بکش و
واژه ی " دوستت دارم " را لب خوانی کن
شاید ...
شاید رفتنم را چاره باشد
نزدیکتر ایستاده ای به من , اما من
هر چقدر
دستم را دراز می کنم
به تو نمی رسد...
آه از این دیوارهای ِ شیشه ای سر به فلک کشیده ی بلندِ غرور
که جز به دوری مان رضا نمی دهند !!!
روزنه ای باید
برایِ لمس ِ دستانت
روزنه ای هر چند کوچک
هر چند , سخت
باید بگردم
پیدا کنم
شاید هنوز هم بشود دستت را گرفت ...
فصل به فصل شعرهایم
مست از اقاقی های سپید لبخند توست
حتی وقتی برگهای خزان رنگ اندوه
ردیف میشوند بر واژه ها..
سلام
دلتنگ دفتر عشقت بودم....
مریم جون و مهسا جون خوبن ؟
بعدشم خودت خوبی ؟
به به...
سلام نیما.خوبی؟ دیروز نمی تونستم هیچ وبی رو باز کنم.توی پستم هم نوشته بودم..ببخشید خلاصه!
مرسی نیمای عزیز اینجا واقعا یه خونست تا ادم وقتی خیلی خیلی خیلی خسته ست با خوندن یه حس یه روح لطیف اروم بشه
شبی غمگین شبی بارانی و سرد
مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من می گفت تنهایی غریب است
ببین با غربتش با من چه ها کرد
تمام هستیم بود و ندانست
که در قلبم چه اشوبی به پا کرد
واو هرگز شکستم را نفهمید
اگر چه تا ته دنیا صدا کرد