خوب حرف زدن بلد نیستم
آدم ِ جالبی هم نیستم
اما جوری دوستت دارم
که وقتی نیستی گریه می کنم...
" سعید شجاعی"
برگرفته از وبلاگ: ردی از تو
من هیچ کس را
آن سوی دیوارها نداشته باشم شاید
اما در این غروب کسالت بار
هیچ چیز به
اندازه ی تلفنی از زندان
خوشحالم نمی
کند
و مردی که
اعتراف کند
گاهی
به جای آزادی
به من می
اندیشد .
"رویا شاه حسین زاده"
از کتاب: صدای زنگ در آمد
«زن ها نمی
روند
تنها از هر
آنچه که هست
دست می کشند!»
سه سطر شروع
این شعر را من نگفته ام
گاه اما
مات می مانم
از اینکه
چطور مردانی هم هستند
که اینهمه
زنانه می فهمند!
مثلا همین
ایلهان برک*
و تو چه بی
اندازه فقط مردی!
آنقدر مرد
که نمی بینی
چقدر "زنانه مرد بودن" می خواهد
ترکیبی را به
دوش کشیدن:
از نگرانی
های مادرانه ام
که چه می
خوری؟
کِی می
خوابی؟
هوا سرد است؟
از بی قراری
های زنانه ام
که بی
بازوانت شب ها سر نمی شوند
که با زن
دیگری نباشی یکوقت
که اصلا
دوستم داری؟
داشتی...؟!
و از بی تابی
دخترانه ام
که برای کی
لوس شوم حالا؟!!
تو آنقدر
زنانه نمی فهمی
که نمی بینی
چقدر مرد بودن می خواهد
مادری را
زنی را
دختربچه ای
را
هر سه را با
هم در رحم ات بزرگ کنی
و اخم نکنی
و خم نشوی
و اتاق را که
مرتب میکنی
میز را که می
چینی
زل بزنی به
گوشی ات...
زل بزنی به
گوشی ات...
زل بزنی...
بزنی...
و هنوز دوستش
داشته باشی
و دست بکشی!
عزیزم
خودآزاری
ندارم
مردانه زنم!
"مهدیه لطیفی"
بهمن ماه 1392
من می دونم که تو خوبی
اما می دونم که خیلی خوب نیستی
می دونم که دوست دارم
اما مطمئنم که خیلی دوست ندارم
می دونم که خیلی قشنگی
اما باور دارم که خوشکل تر از تو زیاد هست
می دونم که عاشقتم
ولی اگه یکی پیدا بشه می تونم دوباره عاشق بشم
اما تو نمی دونی که من گاهی...
بیشتر وقت ها...
همیشه ....
دلم واست تنگ می شه.
"شل سیلور استاین"
عشق
همین خنده
های ساده توست
وقتی
با تمام غصه
هایت
می خندی
تا از تمام
غصه هایم
رها شوم.
"کیکاووس یاکیده"
پی نوشت (24 آبان 93):
این شعر قبلا اینجا به نام خانم "صبا میراسماعیلی" ثبت شده بود که ظاهرا اشتباه بود و اصلاح شد.
سپاس از دوست عزیزی که اطلاع رسانی فرمودند.
باید تمام
این جنگ را یک نفس بدوم
اینجا تمام
تانک ها شبیه تو اند
تمام خاکریز
ها
مسلسل ها
هواپیما ها
...
باید فرار
کنم
می ترسم درنگ
کنم
اسیر شوم!
وقتی با هر
شلیکِ دشمن
دلت بریزد
وقتی برای
کشیدن هر ماشه
دستت بلرزد
برای جنگیدن
دیر است!
باید
"دوست داشتنت" را بغل بگیرم
و تمام این
جنگ را یک نفس بدوم!...
حتما جایی در
جهان خواهد بود
که هیچ چیزش
شبیه تو نباشد
که هیچ چیزش
بوی بوسه و باروت ندهد!
"مهدیه لطیفی"
از کتاب: برف روی خط استوا
درست است
که بعضی وقتها
هنوز
دستم به دامن
ماه و
سرشاخههای
روشن ستاره میرسد،
یا گاهی خیال
میکنم
اهل همین
هوای بوسه و لبخند آینهام،
اما یادم نمیرود
چطور از
شکستن آن همه بغض بیسوال
به نمنم
همین گریههای گلوگیر رسیدهام.
...
من خوب میدانم
که چه وقت
میتوان از
سرشاخههای روشنِ ستاره بالا رفت
به باغهای
همآغوش آینه رسید
و از طعم
عجیب میوهی توبا... ترانه چید،
شاید به همین
دلیل است که ماه
بیجهت به
خواب هر کسی از این کوچه نمیآید.
میگویند
ستارهای که گاه
بالای بام خانهی
ما میآید
روح غمگین
همان قاصدکیست
که شبی از
ترس باد
پشت به جنوب
و رو به جایی دور
گذاشت و رفت
و دیگر
به خواب هیچ
بوتهای باز نیامد!
...
"سید علی صالحی"
از کتاب: رویاهای قاصدک غمگینی که از جنوب آمده بود / شعر 6
(شعر کامل در ادامه مطلب)
مثل یک جعبه جواهر
که در بیابان به دست آدم داده اند
نمی دانم باهات چکار کنم!
"عباس معروفی"
صدایم کن
عزیزم
بگذار صدایت در گوش تنهایی ام ته نشین شود
دستانم را بگیر
اجازه بده بهار
از تلاقی سرانگشتانمان چشم باز کند
کنارم بمان
و نگذار فاصله ها
به خاطره هایمان ریشخند بزنند
دوستم داشته باش
دنیا به کوتاهی یک خواب است
و مرگ با زدن ضربه ای به شانه مان
از خواب بیدارمان می کند!
دوستم داشته باش
دوستم داشته باش
دوستم داشته باش من
از هر دستی که به شانه ام می خورد
می ترسم ...
"مریم توفیقی"
من خواب تو
را می دیدم و
رویایت را به
گردن می آویختم
تو با من می
خوابیدی و
رویا می
ربودی از سینه ام
ما هر دو
شاعر شدیم
من از دردِ
رویاهای ربوده به خود می پیچیدم و
مردم می
گفتند:
عجب شعرهایی!...
تو الهام می
گرفتی از هر انحنا و
به مردم می
گفتی:
ببینید چه
شعرهایی!...
"مهدیه لطیفی"
مرداد ماه 1391
باران که ببارد
می روم و در باغچه ی انگشتانم
نبودنت را می کارم
خیلی وقت است توی گلدان چشم هایم
ندیدنت ریشه دوانده
می خواهم نبودنت را پیوند بزنم به ندیدنت
عجب درخت تنومندی خواهد شد!
میوه هایش را اما
فقط تو گاز بزن...
طعم شکستنم را
تو دوست تر می داشتی.
شعر از خانم شیلا احمدی
http://www.harirghazal.blogfa.com
عشق ایرانی
نرسیدن است
نبودن است
سر به بیابان زدن و
نی زدن است
یار را شمع محفل دیگران دیدن و
سر بر شانه ی ساقی سوختن است
فرانسوی
ایتالیایی
حتی شده هندی
...
سیاه سفید عاشقم باش!
"مهدیه لطیفی"
بهمن ماه 1392
من رد بوی تو را می بوسم
گنجشک های تشنه
مرا بدرقه می کنند.
کودک از پی مادر
مادر از پی کودک.
"کیکاووس یاکیده"
از کتاب: کولی، پیراهن تنگ یک خواب بلند / انتشارات کاروان / 1386
پ.ن: 20 بهمن، سالروز تولد کیکاووس یاکیده عزیز، بر تمام طرفداران و هواداران این شاعر و هنرمند گرانقدر گرامی باد.
هر که را از دور می بینم
گلویم خشک می شود
می ترسم نکند این بار
اشتباه نگرفته باشم
بانو!
من به دنبال تو می آیم
تو هم از من بگریز
بگذار دیرتر بمیرم…
"کیکاووس یاکیده"
از کتاب: بانو و آخرین کولی سایهفروش / انتشارات کاروان / ۱۳۸۱
نیمی از جهانم برای تو
نیمی برای گنجشک ها
نیمی از دوست داشتنم برای تو
نیمی برای باد
تا کوچه ها را بگردد!
نیمی از مهربانیم برای تو
نیمی برای باران
تا بر زمین ببارد!
و ناگهان
مرا به نام کوچکم صدا می کنی
گنجشک هایم به سرزمین تو کوچ می کنند
و من
با این همه بیابان
که هیچ هم بهار نمی شود
فصل ها را گم می کنم.
"فخری برزنده"
از شعبده
باز هم کاری ساخته نیست
گیرم
طناب بکشد از دل من تا دل تو
گیرم
با دست هایی به پهلو باز
که
معلوم نیست برای حفظ تعادل است
یا
برای بغل کردن تو
تمام
طناب را راه بروم و
نیفتم از دهان تو!
گیرم گرم بنوشی ام
گرم بپوشی ام
گرم ببوسی ام
گرم تر...
یا گیرم این لبخندِ گرم ِکج ات
بحث انگیزترین تابلوی نقاشیِ قرن بعد شود
با این ها
چیزی از قدِ تنهایی های من
آب نمی رود
و هنوز
شب ها
روی شعرها
از این پهلو...
به آن پهلو...
...
برای
دوست داشتنت
لبخندهایت را نه
دلت را لازم دارم!
"مهدیه لطیفی"
بمهن ماه 1392
(با برداشت از شعری قدیمی تر)
برگرفته از وبلاگ شاعر:
http://heliya1382.persianblog.ir/
اگر یک روز
از زندگی من
باقی مانده
باشد،
از هر جای
دنیا
چمدان کوچکم
را میبندم
راه میافتم
ایستگاه به
ایستگاه
مرز به مرز،
پیدایت میکنم،
کنارت مینشینم،
روی سینهات
به خواب میروم.
"فخری
برزنده"
از کتاب: «گنجشکی که لانه کرده در گلوی من» / 1380
میخواهم کاری کنم که خدا
مرا ببرد توی لباسهای تو
و تو
توی لباسهای من
دنبال خودت بگردی...
"عباس معروفی"