کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

رویای قاصدک

درست است 
که بعضی وقت‌ها هنوز 
دستم به دامن ماه و 
سرشاخه‌های روشن ستاره می‌رسد، 
یا گاهی خیال می‌کنم 
اهل همین هوای بوسه و لبخند آینه‌ام، 
اما یادم نمی‌رود 
چطور از شکستن آن همه بغض بی‌سوال 
به نم‌نم همین گریه‌های گلوگیر رسیده‌ام
...
من خوب می‌دانم 
که چه وقت 
می‌توان از سرشاخه‌های روشنِ ستاره بالا رفت 
به باغ‌های همآغوش آینه رسید 
و از طعم عجیب میوه‌ی توبا... ترانه چید، 
شاید به همین دلیل است که ماه 
بی‌جهت به خواب هر کسی از این کوچه نمی‌آید.

می‌گویند ستاره‌ای که گاه 
بالای بام خانه‌ی ما می‌آید 
روح غمگین همان قاصدکی‌ست 
که شبی از ترس باد 
پشت به جنوب و رو به جایی دور 
گذاشت و رفت و دیگر 
به خواب هیچ بوته‌ای باز نیامد!

...

"سید علی صالحی"

از کتاب: رویاهای قاصدک غمگینی که از جنوب آمده بود / شعر 6

 

(شعر کامل در ادامه مطلب)

    

متن کامل شعر:

 

درست است 
که بعضی وقت‌ها هنوز 
دستم به دامن ماه و 
سرشاخه‌های روشن ستاره می‌رسد، 
یا گاهی خیال می‌کنم 
اهل همین هوای بوسه و لبخند آینه‌ام، 
اما یادم نمی‌رود 
چطور از شکستن آن همه بغض بی‌سوال 
به نم‌نم همین گریه‌های گلوگیر رسیده‌ام

من خوب می‌دانم 
که چه وقت 
می‌توان از سرشاخه‌های روشنِ ستاره بالا رفت 
به باغ‌های همآغوش آینه رسید 
و از طعم عجیب میوه‌ی توبا ... ترانه چید، 
شاید به همین دلیل است که ماه 
بی‌جهت به خواب هر کسی از این کوچه نمی‌آید
می‌گویند هر کسی که رویا نبیند 
باد می‌آید و یک طوری 
اسمش را خط می‌زند 
خوابهایش را خط می‌زند 
بعد هم به او نمی‌گوید که اهلِ هوای بوسه را 
کجا باید جُست

می‌گویند ستاره‌ای که گاه 
بالای بامِ خانه‌ی ما می‌آید 
روحِ غمگینِ همان قاصدکی‌ست 
که شبی از ترسِ باد 
پشت به جنوب و رو به جایی دور 
گذاشت و رفت و دیگر 
به خواب هیچ بوته‌ای باز نیامد!

حالا هر شبِ خدا 
هر کجای این منزلِ بی‌ماه وُ 
این کوچه‌ی بی‌ستاره که باشم، 
باز تا به یاد می‌آورم 
که باد با خوابِ ماه و اسم ستاره چه کرد، 
هی رو به همین چراغِ شکسته گریه می‌کنم 
ترانه می‌خوانم 
خواب می‌بینم 
دروغ می‌گویم

دروغ می‌گویم که هوایِ آنجا 
جورِ دیگری خوش بود، 
یا شبِ آنجا که عجیب علاقه 
عجیبِ شوق و عجیبِ تماشا

چه علاقه‌ای، چه شوقی، کدام تماشا!؟ 

هی کتک خورده‌ی خواب‌دیده، دریانویس گنگ
اصلا به تو چه که خوابِ ماه کدام و 
اسم ستاره چیست؟ 

تو کی دستت به ماه و ستاره می‌رسید 
که حالا به خاطرِ این همه چراغ شکسته، خوابت نمی‌آید
پس چه دارد دریا که هنوز ...؟ 

حالا برو دمی در برابرِ باد بایست 
گوش کن ببین کی باران خواهد آمد.

 

"سید علی صالحی"

از کتاب: رویاهای قاصدک غمگینی که از جنوب آمده بود / شعر 6

نظرات 4 + ارسال نظر
غزال غ پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 03:03 ق.ظ

سید على صالحى تکرار نشدنیه

بهار یکشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:37 ق.ظ http://baharmano2.blogfa.com/

سلام
همه شعرهای سید علی صالحی را دوست دارم
ممنون از انتخاب شعرهاشون

گل دوشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:11 ق.ظ

عالی عالی ... خیلی قشنگ بود ... ممنون

سارای جمعه 25 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:43 ب.ظ

همیشه با شعرهای صالحی، درگیره آرامش می شم! بسیار آرام و لطیف می نگارد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد