کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

بال پروازم را بگشا...

دلم گرفته تر از پیله کرم ابریشم کوچکی‌ست

که به تاری آویزان است
بر تک درخت تنهایی...
نور می خواهد،
دستان گرم تو را
تا بشکافد ازدحام دهشتزای بی کسی را
بال پروازم را بگشا...

 

از: زهره طغیانی

اولین بار ...

اولین بار
که بخواهم بگویم دوستت دارم خیلی سخت است
تب می کنم، عرق می کنم، می لرزم
جان می دهم هزار بار
می میرم و زنده می شوم پیش چشم های تو
تا بگویم دوستت دارم
اولین بار که بخواهم بگویم دوستت دارم
خیلی سخت است
اما آخرین بار آن از همیشه سخت تر است
و امروز می خواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم

و بـعد راهم را بگیرم و بروم

چون تازه فهمیدم

تو هرگز دوستم نداشتی !

 

"شل سیلور استاین"

شب است و دلتنگ توام

شب است و دلتنگ توام ...

باید منتظر صبح بمانم

صبح شود برای ابرها تعریف خواهم کرد

دیشب بر من چه گذشت

راستی تو این را هم نمی دانی

ابرهای اینجا برای سازهای ناهماهنگ دل من می رقصند

من از خود فارغ می شوم

نگاه می کنم... نگاه می کنم

آرزو های تکراری

ای کاش بر روی آنها خانه ایی داشتم

از آن به تو نگاه می کردم و تنها به تو

تنها به تو ...

 

"شاعر: ناشناس"

هیچ کس، شبیه تو نیست!

همین چند روز پیش

فکر می کردم

می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم

از همین چند روز پیش

هیچ کس، شبیه تو نیست!

 

"کامران رسول زاده"


از کتاب: «فکر کنم باران دیشب مرا شسته, امروز توام»

دانه می دهم ...

دانه می دهم گنجشک های صبحگاهی را

پشت پنجره ام

از خرده شعرهایی که شب

از دست های تو

می ریزد بر بی خوابی ها

و بالش لبریز از امیدم


از: سید علی صالحی

چون عشق را در دفترم نوشتم

چون عشق را در دفترم نوشتم

دیگر نتوانستم آن را پاک کنم، نشد.
سه نکته را در قالب سه درس آموختم:

درس اول:
بیهوده عشق را روی کاغذ اسیر نکن و به صلابه نکش که اسیرت می کند و به صلابه ات می کشد...
درس دوم:
چون عشق را در گوشه ای نوشتی سعی بر پاک کردن آن مکن که نمی توانی.

پس اسیری‌ات مبارک...
درس سوم:
چون که اسیر شدی و به قفس افتادی نمیر، بمان و دنیا را از درون قفس تماشا کن.

دنیا از دید یک زندانی ابدی تماشاییست...

 

از: سید علی صالحی

سراغ گریه‌های شبانه‌ام را از تو می گیرم

سراغ گریه‌های شبانه‌ام را از تو می گیرم

از تو که روزی صلابتم را به نرمی خریدی

از تو که احساس در من نهادی

از تو که در من مهربانی دمیدی

سراغ شبهای گمشده در تنهایی را

با فریاد در کوچه‌های شب

از تو می خواهم

از تو که بی کران

و بی نشان

و بی انتهایی،

من از صبح می ترسم

چرا که از شبهای غرق شده در تو

رهایم می کند،

من دل را به سکوت سپرده‌ام

من با سکوت زنده‌ام ...

 

"شاعر: ناشناس"

-------------------------------------------------------


دفتر عشق:

تو بی رحمانه به بند رخت آویزانی

با یک گیره ی محکم

حالا هرچقدر می خواهد باد بیاید

من آن روبرو می نشینم و

عاشقانه تر از همه ی روزهای بارانی نگاهت می کنم ...!

منبع: وبلاگ هذیان های نخ نما

با چشم هایت حرف دارم

با چشم هایت حرف دارم
می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم
از بهار،
از بغض های نبودنت،
از نامه های چشمانم...که همیشه بی جواب ماند
باور نمی کنی!؟
تمام این روزها
با لبخندت آفتابی بود
اما
دلتنگی آغوشت... رهایم نمی کند،
به راستی...
عشق بزرگترین آرامش جهان است.

از: سید علی صالحی

از گوشه‌ی چشم نگاهی کن

ری‌را ...!

همگان به جستجوی خانه می‌گردند،
من کوچه‌ی خلوتی را می‌خواهم
بی ‌انتها برای رفتن
بی ‌واژه برای سرودن ...

و یادهای سالی غریب
که از درخت گفتن
هزار بوسه‌ی پاسخ می‌طلبید!

بگذریم ... ری‌را!
از گوشه‌ی چشم نگاهی کن:
دو قناریِ خسته بر سیمِ تلگراف
دوردستِ بی‌رویایِ مرا می‌نگرند،
درست مثل منند
تبعید ترانه‌ای ناخوانا
که زمزمه‌اش ...
سرآغاز رفتن به شیراز است!
اگر فکر می‌کنی دروغ می‌گویم
همین امشب از فال سربسته‌ی چراغ
یا آهسته از خود حضرت حافظ ... بپرس

 

از: سید علی صالحی

مجموعه: آخرین عاشقانه‌های ری‌را / نامه هفتم

تو آخرین سرزمینی

تو آخرین سرزمینی
باقی مانده در جغرافیای آزادی !
تو آخرین وطنی هستی که از ترس و گرسنگی ایمنم می کند !
و میهن های دیگر مثل کاریکاتورند
شبیه انیمیشن های والت دیسنی
و یا پلیسی اند
مثل نگاشته های آگاتا کریستی.
تو واپسین خوشه
و واپسین ماه
واپسین کبوتر،
واپسین ابر
و واپسین مرکبی هستی که به آن پیوسته ام
پیش از هجوم تاتار !
*
تو واپسین شکوفه ای هستی که بوییده ام
پیش از پایانِ دورانِ گل
و واپسین کتابی که خوانده ام
پیش از کتاب‌سوزان،
آخرین واژه ای که نوشته ام
پیش از رسیدن زائرانِ سپیده
و واپسین عشقی که به زنی ابراز داشته ام
پیش از انقضای زنانگی !
واژه ای هستی که با ذره بین ها
در لغت نامه ها به دنبالش می گردم


"نزار قبانی"

ترجمه: یدالله گودرزی

 

+ با تشکر از شهاب عزیز برای ارسال این شعر زیبا

تنهایی!

تنهایی در اتوبوس چهل و چهار نفر است
تنهایی در قطار
هزار نفر.
به تو فکر می‌کنم
در چشم‌های بسته آفتاب بیشتری هست
به تو فکر می‌کنم
و هر روز
به تعداد تمام دندان‌هایم سیگار می‌کشم.
ما چون بارانی هستیم
که همدیگر را خیس می‌کنیم.

 

"غلامرضا بروسان"

ساده زندگی کردم

ساده زندگی کردم

اما مرگم مشکوک به نظر خواهد رسید

پیدایم می کنید

با ناخن هایم، با موهایم و استخوان دلم

که گودالی تاریک را روشن کرده است.

 

"غلامرضا بروسان"

موطن آدمی

موطن آدمی را بر هیج نقشه ای

نشانی نیست.

موطن آدمی تنها در قلب کسانی است که

دوستش می دارند.

 

"مارگوت بیکل"

ترجمه: احمد شاملو

جویای راه خویش باش

جویای راه خویش باش
از این سان که منم
در تکاپوی انسان شدن
در میان راه
دیدار می کنیم
حقیقت را
آزادی را
خود را
در میان راه
می بالد و به بار می نشیند
دوستی یی که توانمان می دهد
تا برای دیگران
مأمنی باشیم و

یاوری
این است راه ما
راه تو
و من

 

"مارگوت بیکل"

ترجمه: احمد شاملو

این عادلانه نیست

این عادلانه نیست،

گاهی در شعرهام مجبورم

زیبایی ِ تو را

در آغوش بیگانه ای تصور کنم،

افسوس که تو همچنان زیبایی،

حتی وقتی

سهم من نیستی ...

 

"کامران رسول زاده"


از کتاب: «فکر کنم باران دیشب مرا شسته, امروز توام

آغوش

آغوش

ترکیب پیچیده ای ست

از من و خیال تو

که هر شب

مثل سایه

روی دیوار خانه می افتد...

 

"کامران رسول زاده"


از کتاب: «فکر کنم باران دیشب مرا شسته, امروز توام»

زردها بیهوده قرمز نشدند

زردها بیهوده قرمز نشدند

قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
گرده روشنی مرده برفی . همه کارش آشوب
بر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرار
زردها بیهوده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
گرده روشنی مرده برفی . همه کارش آشوب
بر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرار
من دلم سخت گرفته است از این
میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک
من دلم سخت گرفته است از این
میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته . انداخته است
چند تن خواب آلود . چند تن ناهموار
چند تن نا هشیار که به جان هم نشناخته . انداخته است
چند تن خواب آلود . مشتی ناهموار
چند تن نا هشیار . چند تن خواب آلود

 

"نیما یوشیج"

----------------------------------------------------------

 

+ دانلود ترانه ماندگار "زردها بیهوده قرمز نشدند" با صدای فرهاد


آهنگ ساز: فرهاد، تنظیم: آندریانیک، نام آلبوم: برف

(زنده یاد فرهاد این آلبوم را سال 1376 در ایالات متحده آمریکا ضبط  و منتشر کرد)

این ترانه بنظرم یکی از زیباترین کارهای فرهاد هست.

هر بوسه­ تو تشنه­ ترم می ­کند

باز از نهانه­ های طلب می­ لرزم
یک بوسه از میان دهانت
میل مرا به سوی تو آواز کرده است،
اما وقتی هر بوسه­ تو تشنه­ ترم می ­کند
شاید علاج تشنگی من،
تنها نوشیدن تمامی آن چشمه است
که از دهان کوچک تو

سر باز کرده است...

 

"حسین منزوی"

------------------------------------------------------------


زندگی نامه حسین منزوی:

حسین منزوی (یک مهر ۱۳۲۵ - اردیبهشت ۱۳۸۳) شاعر ایرانی است. او که بیشتر به عنوان شاعری غزل‌سرا شناخته شده است، در سرودن شعر نیمایی و شعر سپید هم تبحر داشت.

منزوی در سال ۱۳۸۳ بر اثر آمبولی ریوی و سرطان در تهران درگذشت و در کنار آرامگاه پدرش در زنجان به خاک سپرده شد.

می خواهم تو را به نام بخوانم

امروز همه نیاز من این است که تو را به نام بخوانم

و مشتاق حرف حرف نام تو باشم

مثل کودکی که مشتاق تکه ای حلواست

مدت هاست نامت

بر روی نامه هام نیست

از گرمی آن گرم نمی شوم

اما امروز در هجوم اسفند

پنجره‌ها در محاصره

می خواهم تو را به نام بخوانم

آتش کوچکی روشن کنم

چیزی بپوشم

و تو را ای ردای بافته از گل پرتقال

و شکوفه‌های شب بو احضار کنم

 

نمیتوانم نامت را در دهانم

و تو را در درونم پنهان کنم

گل با بوی خود چه میکند؟

گندم زار با خوشه؟

با تو سر به کجا گذارم؟

کجا پنهانت کنم؟

وقتی مردم تو را

در حرکت دستهام

موسیقی صدام

توازن گام هایم می بینند

تو که قطره بارانی بر پیرهنم

دکمه طلایی برآستینم

کتاب کوچکی در دستانم

و زخم کهنه ای بر گوشه لبم

با این همه فکر میکنی پنهانی و به چشم نمی آیی؟

 

مردم از عطر لباسم می فهمند

معشوق من تویی

از عطر تنم می فهمند

با من بوده ای

از بازوی به خواب رفته ام می فهمند که زیر سر تو بوده

دیگر نمی توانم پنهانت کنم

از درخشش نوشته هام می فهمند به تو می نویسم

از شادی قدم هایم، شوق دیدن تو را

از انبوه گل بر لبم بوسهٔ تو را

چه طور می خواهی قصهٔ عاشقانه مان را

از حافظهٔ گنجشکان پاک کنی؟

و قانع شان کنی که خاطرات شان را منتشر نکنند؟

 

"نزار قبانی"

بگذار کمی از هم جدا شویم

بگذار کمی از هم جدا شویم

برای نیکداشت این عشق، ای معشوق من

و نیکداشت خودمان

بگذار کمی فاصله بگیریم

چون می خواهم عشقم را بپرورانی

چون می خواهم کمی هم از من متنفر باشی

تو را قسم به آنچه داریم

از خاطره هایی که برای هر دویمان با ارزش بود

قسم به عشقی آسمانی

که هنوز بر لبهایمان نقش بسته است

و بر دستهایمان کنده ...

قسم به نامه هایی که برای من نوشته ای

و صورت چون گلت که در درون من کاشته شده

و مهری که بر گیسوانم و بر سر انگشتانم از تو به یادگار مانده

قسم به هر آنچه در یاد داریم

و اشکها و لبخندهای زیبایمان

و عشقی که از سخن فراتر

و از لبهایمان بزرگتر شده

قسم به زیباترین داستان عاشقانه زندگیمان

برو!


عاشقانه

بگذار از هم جدا شویم

چون پرندگانی که در هر فصل، از دشتها و تپه‌ها کوچ میکنند

و چون خورشید ای معشوق من

که به هنگام غروب، تلاش می‌کند که زیباتر باشد

در زندگیم چون شک و رنج باقی بمان

یکبار اسطوره و

یکبار سراب باش

و پرسشی بر لبانم باش

که در پی پاسخ سرگردان است

از بهر عشقی آسمانی

که در دل و بر مژگان ما آرمیده است

و از بهر آنکه همواره زیبا بمانم

و از بهر آنکه همواره به من نزدیکتر باشی

برو!

 

بگذار چون دو عاشق از هم جدا گردیم

بگذار به رغم آنچه از عشق و مهر برای هم داریم از هم جدا گردیم

می خواهم از میان حلقه‌های اشک

به من بنگری

و از میان آتش و دود

به من بنگری

پس بگذار بسوزیم تا بخندیم

چون نعمت گریه را سالهاست

که فراموش کرده ایم

جدا شویم

تا عشق ما به روز مرگی

و شوق ما به خاکستر نشینی

دچار نشود

و غنچه‌ها در گلدان نپژمرد


دل خوش دار ای کوچک من

که عشق تو چشم و دلم را آکنده است

و همچنان تحت تأثیر عشق بزرگ توأم

و همچنان در رویای اینم که از آن من باشی

ای تکسوار و ای شاهزاده من

اما ... من

از مهر خود بیمناکم

از احساس خود نیز

که روزی از دلبستگی هایمان آزرده شویم

از وصال و از در آغوش هم بودنمان بیمناکم

پس بنام عشقی آسمانی

که چون بهار در وجودمان به گل نشست

و چون خورشید در چشمانمان درخشید

و بنام زیباترین داستان عاشقانه روزگارمان

برو!

تا عشق ما پایدار بماند

و تا زندگانیش دراز باشد

برو!

 

"نزار قبانی"