وقتی تو را دوست می دارم
بارانی سبز می بارم
بارانی آبی
بارانی سرخ
بارانی از همه رنگ
از مژگانم گندم می روید
انگور
انجیر
ریحان و لیمو
وقتی تو را دوست می دارم
ماه از من طلوع می کند
و تابستانی زاده می شود
گنجشکان مهاجر باز می آیند
وچشمه ها سرشار می شوند
وقتی به قهوه خانه می روم
دوستانم
گمان می کنند که بوستانم ...
از: نزار قبانی
برگرفته از کتاب: بلقیس و عاشقانه های دیگر
ترجمه: موسی بیدج ، نشر ثالث ، چاپ چهارم 1390
شعرهای عاشقانه ام
بافته
انگشتان توست
و ملیله دوزی
زیبایی ات.
پس
هرگاه
مردم شعر
تازه ای از من بخوانند
تو را سپاس
می گویند.
*
تمام گل هایم
محصول باغ تو
باده ام
ارمغان تاک
تو
انگشتری هایم
از کان طلای
توست
و شعرهایم
امضای تو را
در پای خود دارد.
*
ای که قامتت
از بادبان
بالاتر
و فضای
چشمانت
گسترده تر از
آزادیست
تو زیباتری
از کتاب های
نوشته و نانوشته من
و سروده های
آمده و نیامده ام.
*
نمی توانم
زنده بمانم
بی هوایی که
نفس می کشی
بی کتابی که
می خوانی
بی قهوه ای
که می نوشی
بی آهنگی که
می شنوی.
*
عشق
این است که
جغرافیایی نداشته باشد
و تو
تاریخی
نداشته باشی
عشق این است
که تو
با صدای من
سخن بگویی
با چشمان من
ببینی
و هستی را
با انگشتان
من
کشف کنی.
از: نزار قبانی
برگرفته از کتاب: بلقیس و عاشقانه های دیگر
ترجمه: موسی بیدج ، نشر ثالث ، چاپ چهارم 1390
---------------------------------------------------------
شعر کامل در ادامه مطلب
من اندوه دلم را با شادی مردم هرگز عوض نمی کنم.
و نمی خواهم اشکهایی که غم ها را از چشم هایم سرازیر می کنند به خنده درآیند.
آرزومندم زندگی به شکل
اشکی و لبخندی باقی بماند.
اشکی که قلبم را تطهیر می کند و اسرار پنهان
زندگی را به من می فهماند.
"جبران خلیل جبران "
برگرفته از کتاب: اشک و لبخند
برخی از شما می گویید: «شادمانی برتر از اندوه است»
دیگران می گویند: «نه اندوه بهتر است»
اما من به شما می گویم که این دو از یکدیگر جدا نیستند
آنها با هم می آ یند و هنگامی که یکی از آنها با شما تنها سر سفره تان می نشیند،
یادتان با شد که آن دیگری در بسترتان خفته است.
"جبران خلیل جبران "
برگرفته از کتاب: اشک و لبخند
که هر کجا که می نویسمت
شکوفه میدهی؟
"کامران رسول زاده"
از کتاب: «فکر کنم باران دیشب مرا شسته, امروز توام»
من با باد از سرزمین تو رفتهام،
اینجا که موهای تونیست
می پیچم به خودم...
"کامران رسول زاده"
از کتاب: «فکر کنم باران دیشب مرا شسته, امروز توام»
من از جاذبه چشمهای توست
که نمیافتم...
"کامران رسول زاده"
از کتاب: «فکر کنم باران دیشب مرا شسته, امروز توام»
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت
تا بیایند عزیزان به مبارکبادم
من که در هیچ مقامی نزدم خیمهی اُنس
پیش تو رَخت بیفکندم و دل بنهادم
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم؟ هیچ!
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم
به وفای تو کزآن روز که دلبند منی
دل نبستم به وفای کس و در نگشادم
تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
گر خلایق همه سَروَند، چو سرو آزادم
به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی
وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم
دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک
حاصل آنست که چون طبل تهی پربادم
مینماید که جفایِ فَلَک از دامنِ من
دستْ کوته نکند تا نَکَند بنیادم
ظاهر آنست که با سابقهی حُکم اَزَل
جَهد سودی نکند، تن به قضا دردادم
ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم؟
داوری نیست که از وی بستاند دادم
دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
وقت آنست که پُرسی خبر از بغدادم
هیچ شک نیست که فریاد من آن جا برسد
عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم
سعدیا! حب وطن گر چه حدیثیست صحیح
نتوان مُرد به سختی که من این جا زادم
"غزل از: سعدی"
--------------------------------------------------------------
+ اول اردیبهشت هر سال در تقویم ایرانی روز بزرگداشت شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی، شاعر و نویسنده پارسی گوی ایران زمین، نام گرفته است. این روز را گرامی میداریم.
سیبی
هستی آویزان
از شاخهای
در آسمان
باور کن
عابد نیستم
عاشقی
ناگزیرم
که چنین دستهایم
را
به چیدن تو
بلند کردهام .
"ابوالقاسم تقوایی"
-------------------------------------------------------
دفتر عشق:
خدا
اول از همه
چشمان تو را آفرید
بعد بنده ها را
و این
بهانهی خوبی است
برای تماشای خدا و
شکر نگاهت...
"منبع: نت"
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد
گل از تو گلگون تر
امید از تو شیرین تر
نمی شود پاییز
فضای نمناک جنگلی اش
برگ های خسته ی زردش
غمگین تر از نگاه تو باشد
نمی شود که تو باشی، من عاشق تو نباشم
...
نمی شود که شب هنگام
عطر نگاه تو باشد
"محبوبه های شب" هم باشند.
نمی شود که تو باشی, من عاشق تو نباشم
نمی شود که تو باشی
درست همین طور که هستی
و من, هزار بار خوبتر از این باشم
و باز، هزار بار، عاشق تو نباشم.
نمی شود، می دانم
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد...
از: نادر ابراهیمی
برگرفته از کتاب: یک عاشقانه آرام
(متن کامل در ادامه مطلب)
ادامه مطلب ...جهان پیشینم را انکار میکنم،
جهان تازهام
را دوست نمیدارم،
پس گریزگاه
کجاست!؟
اگر چشمانت
سرنوشت من نباشد؟
"غاده السمان"
(ترجمه ی عبدالحسین فرزاد)
از کتاب: ابدیت، لحظه عشق / نشر چشمه
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
"سعدی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
زیر پنجرهی اتاقم
«مــرا
ببوس» را میخواند
آواز خوان کوچههای شب.
میبوسمت
و طرح لبهایم میماند
روی غبار سرد شیشه!
"رضا کاظمی"
و این همه دلتنگی؟!
نه،
شاید فرشته ای
فصلها را به اشتباه
ورق زده باشد.
" رضا کاظمی"
شاید
تقدیر روی پیشانیام
نوشته باشد
"همیشه فاصله ای هست"
ولی تو فقط گاهی برایم بخند
آنوقت تقدیرم را می بوسم
و کنار می گذارم
تو که می خندی
خدا تازه می فهمد
اگر تنها عشق
اعجاز رسولانش بود
دنیای جهنمی
بهشت موعود می شد...
عشق همیشه
معجزه ای تازه دارد...
تو فقط گاهی برایم بخند.
"گیلدا ایازی"
و یاد اخبار هواشناسی افتادم
که لذت باران های بی هنگام را می برد
گفتی می آیی
و یاد تمام روزهایی افتادم
که بیهوده چتر برداشته بودم!
"لیلا کردبچه"
از مجموعه: "صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر" / انتشارات دفتر شعر جوان
--------------------------------------------------
پی نوشت:
شاعر این شعر را آقای "سینا علیمحمدی" نیز گفته اند! کدام درست است، نمی دانم!
یکی از منابع معتبر:
وبلاگ خانم مهدیه لطیفی، پست اسفند 1388
خوابی
شیرین
که در انتظار
تعبیرش نبودی،
بارانی
که دانه دانه
تمیز میشود
و روی گونهی
من مینشیند،
کاسهیی از
صدف که فرشتگانش پاک کردهاند
تا از لبخندت
پر شود.
این جایی تو
در آتش دستهای
من
و تشنه و بیامان
میباری
میباری
و تسکینم میدهی.
"شمس لنگرودی"
وقتی که
تخیلِ صندلی از جای تو خالی نیست
معنیِ سادهاش
این است
که من شاعرم
هنوز!
از: سید علی صالحی
می خواستم چشم های تو را ببوسم
تو نبودی، باران بود
رو به آسمان بلند پر گفت و گو گفتم:
ـ تو ندیدیش...؟!
و چیزی، صدایی...
صدایی شبیه صدای آدمی آمد،
گفت: نامش را بگو تا جست و جو کنیم!
نفهمیدم چه شد که باز
یک هو و بی هوا، هوای تو کردم،
دیدم دارد ترانه ای به یادم می آید.
گفتم: شوخی کردم به خدا!
می خواستم صورتم از لمس لذیذ باران
فقط خیس گریه شود،
ورنه کدام چشم
کدام بوسه
کدام گفت و گو...؟!
من هرگز هیچ میلی
به پنهان کردن کلمات بی رویا نداشته ام!
از: سید علی صالحی