کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

ما حتما عاشق همیم...

دستم را زیر سرم می گذارم

و به خواب می روم

من و دستم هر شب خواب تو را می بینیم

عزیزم

ما حتما عاشق همیم

که این همه از هم دوریم.

 

"زنده یاد غلامرضا بروسان"


از کتاب: در آب ها دری باز شد

---------------------------------------------------------------------


دفتر دل:

هرگز اجازه ندهید کسی الویت شما باشد درحالی که شما فقط یکی از انتخابهایش هستید!

 

من فرق کرده ام

...

من فرق کرده ام

باید باشی و ببینی

اختلاف سر و دستم را

دعوای پیشانی مرا با مشت

باید باشی و ببینی

هر دکمه ای که می افتد

سوزنی به فکر پیراهنم فرو می رود.


با این آتشی که به پا کرده ام

از میان من ای کاش ای کاش

رود خانه ای می گذشت.

 

 

"غلامرضا بروسان"


از کتاب: مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است

منم که دوستت دارم

منم که دوستت دارم
نه مردی که دستش را به نرده‌ها گرفته
نه باران پشت پنجره
منم که دوستت دارم
و غم
بشکه‌های سنگینی را
در دلم جابه‌جا می‌کند

"غلامرضا بروسان"

زیبایی

اشک های تو

شانه ام را خیس می کند

و زخم سال های پیش را می سوزاند

در تو کدام رودخانه می گرید

و ماهی در آستین کدام رود

در تو

روشنایی عجیبی

که درختان سیب را بارور می کند

و دریایی که هنوز

در گوش دکمه های تو می خواند

زیبایی تو

همیشه چیزی را از قلم می اندازد

 

"غلامرضا بروسان"

--------------------------------------------------------


+ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﻴﻤﺘﻲ "ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ" ﺑﺎﺵ...
ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﻗﻠﻤﺮﻭ ﺍﺕ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻋﺮﺽ "ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﺖ" ﺑﺎﺷﺪ!

آرام

 دوست داشتنت
پیراهن نازکی ست
که آرام از روی بند
بر می‌دارم.

 

"غلامرضا بروسان"

----------------------------------------------------


دفتر عشق:

حالا که عشق پیله کرده است، بگذار پروانه ات شوم

تنهایی!

تنهایی در اتوبوس چهل و چهار نفر است
تنهایی در قطار
هزار نفر.
به تو فکر می‌کنم
در چشم‌های بسته آفتاب بیشتری هست
به تو فکر می‌کنم
و هر روز
به تعداد تمام دندان‌هایم سیگار می‌کشم.
ما چون بارانی هستیم
که همدیگر را خیس می‌کنیم.

 

"غلامرضا بروسان"

ساده زندگی کردم

ساده زندگی کردم

اما مرگم مشکوک به نظر خواهد رسید

پیدایم می کنید

با ناخن هایم، با موهایم و استخوان دلم

که گودالی تاریک را روشن کرده است.

 

"غلامرضا بروسان"

تو نیستی و هنوز ...

تو نیستی و هنوز مورچه‌ها

شیار گندم را دوست دارند

و چراغ هواپیما در شب دیده می‌شود

عزیزم

هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می‌گیرد

از ریل خارج نمی‌شود.

 

"غلامرضا بروسان"

اگر تو بخواهی ...

اگر تو بخواهی

مورچه ای را از خانه اش دور می کنم
و گرسنگی را به دنیا برمی گردانم
دستم را تا آرنج در دهانم فرو می برم
و خودم را
چون پیراهنی پشت رو می کنم.


اگر تو بخواهی

نامت را بید می گذارم

و در سایه ات

روشن و خاموش می شوم.

 

"غلامرضا بروسان"


از کتاب: مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است


نام تو

نامت

از ساق هایم شروع می شود

از دلم عبور می کند
و دهانم را به آتش می کشد


چطور می تواند مرگ

از تو

تنها گودالی را پر کند!

 

"غلامرضا بروسان"


از کتاب: مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است


بگو چکار کنم؟

بگو چکار کنم؟

با فلفلی که طعم فراق می دهد
با دردی که فصل را نمی شناسد
با خونی که بند نمی آید

بگو چکار کنم؟
وقتی شادی به دم بادبادکی بند است
و غم چو سنگی
مرا در سراشیب یک دره دنبال می کند
دلم شاخه شاتوتی
که باد
خونش را به در و دیوار پاشیده است

 

"غلامرضا بروسان"

بی تو ...

بی تو
خودم را بیابان غریبی احساس می‌کنم
که باد را به وحشت می‌اندازد
جویبار نازکی
که تنها یک پنجم ماه را دیده ‌است
زیباترین درختان کاج را حتا
زنان غمگینی احساس می‌کنم
که بر گوری گمنام مویه می‌کنند
آه
غربت با من همان کار را می‌کند
که موریانه با سقف
که ماه با کتان
که سکته قلبی با ناظم حکمت

گاهی به آخرین پیراهنم فکر می‌کنم
که مرگ در آن رخ می‌دهد
پیراهنم بی تو آه
سرم بی تو آه
دستم بی تو آه
دستم در اندیشۀ دست تو از هوش می‌رود
ساعت ده است
و عقربه‌ها با دو انگشت هفتی را نشان می‌دهند
که به سمت چپ قلب فرو می‌افتد.


"غلامرضا بروسان"


از کتاب: یک بسته سیگار در تبعید


می خواهم گوش باد را بگیرم

می خواهم

گوش باد را بگیرم

که این همه دور موهایت نپیچد

و با زندگی ام بازی نکند!

تو هم کاری بکن

مثلا دکمه پیراهنت را ببند

مثلا دامنت را جمع کن

و فکر کن پیاده رو خیس است.

 

"غلامرضا بروسان"

-------------------------------------------------------------------------


دفتر عشق:

من آنقدر با تو بوده ام

که از بودن کنار دیگران سردم می شود!

"پل الوار "

 

اشک های تو شانه ام را خیس می کند

اشک های تو

شانه ام را خیس می کند

و زخم سال های پیش را می سوزاند

در تو کدام رودخانه می گرید

و ماهی در آستین کدام رود

در تو

روشنایی عجیبی

که درختان سیب را بارور می کند

و دریایی که هنوز

در گوش دکمه های تو می خواند

زیبایی تو

همیشه چیزی را از قلم می اندازد

 

"غلامرضا بروسان"

با من حرف بزن...

با من حرف بزن
مثل یک پیراهن نارنجی با روز
مثل وقتی که ابر
صرف شستن یک سنگ می کند.
مثل وقتی که صرف همین شعر می شود
با من حرف بزن
مثل یک بازی در وسط تابستان
و به چیزی فکر نکن
و به چیزی فکر نکن
می دانم
زمین گرد است
و جاذبه
در پای درختان سیب بیشتر است.

"زنده یاد غلامرضا بروسان"

 

حرف بزن، می خواهم صدایت را بشنوم

حرف که می زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می رود
حرف بزن
 
می خواهم صدایت را بشنوم
 
تو باغبان صدایت بودی
و خنده ات دسته ی کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز می کنند
تو را دوست دارم چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود
تو را دوست دارم چون آخرین بسته سیگاری در تبعید

تو نیستی
و هنوز مورچه ها شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما در شب دیده می شود
عزیزم!
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می گیرد
از ریل خارج نمی شود
و من گوزنی که می خواست
با شاخ هایش قطاری را نگه دارد.


"غلامرضا بروسان"

از کتاب: مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است

---------------------------------------

 

زنده یادان غلامرضا بروسان و الهام اسلامی

 

درباره شاعر:

غلامرضا بروسان فرزند شهید اسماعیل بروسان در سال ۱۳۵۲ در مشهد به دنیا آمد و از ۱۸سالگی به شعر نوشتن رو آورد.

بروسان بارها از سوی محافل ادبی برگزیده شد که جایزه‌ شعر خبرنگاران و همچنین برگزیده دومین دوره شعر نیما از آن جمله است.

جنگ، شهادت و فقدان پدر در برخی از اشعار بروسان به خوبی نمایان و قابل توجه است.

شادروان غلامرضا بروسان،، صبح روز دوشنبه 14 آذر 1390، در حالی که همراه با خانواده از شمال کشور عازم مشهد بودند، در کیلومتر 15 جاده قوچان ـ شیروان دچار حادثه رانندگی شده و جان به جان آفرین تسلیم کردند. در این حادثه دردناک، غلامرضا بروسان و همسر شاعرش الهام اسلامی همراه با دخترشان لیلا، جان به جان آفرین تسلیم کردند، اما پسر خردسالشان به نام مجتبی از این حادثه جان سالم به در برد.

 

آثار منتشر شده:

- احتمال پرنده را گیج می کند ، 1378

- یک بسته سیگار در تبعید ، 1384

- به سمت رودخانه استوکس ، شعر آزاد مشهد- 1385

- عصاره سوما ، 1387

- عاشقانه های یک سرباز ، 1387

- مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است ، 1390

- اسب‌ها روسری نمی‌بندند، 1391 (گزیده‌ی شعر خراسان با انتخاب بروسان)
- در آب‌ها دری باز شد / نشر مروارید / 1392

 

----------------------------------------------------------


گزیده‌ای از هفت مرثیه برای غلامرضا بروسان و الهام اسلامی

به قلم شمس لنگرودی:

 

+ این همه دوستدار هم نباشید

مرگ شما را یک تن می‌بیند

شما را

یک تن می‌برد.


***


شبیه درختانی که سقوط می‌کنند

و باد

در حفره‌های سفیدش،

پی بیهودگی می‌چرخد.

اکنون خفته‌ای

و درخت‌های ایستاده بالای سرت

برگ‌های کتاب‌شان را باز می‌کنند، می‌خوانند:

«مرثیه‌ای برای بروسان

که به پهلو غلتیده است».

 

16 آذر 1390

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی

پ.ن: 25 اردیبهشت سالروز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی، استاد بی همتای شعر و خرد پارسی و بزرگترین حماسه سرای جهان گرامی باد.

 ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++


+ درباره زنده یاد غلامرضا بروسان و الهام اسلامی به قلم آقای رضا محمدی: اینجا


 + تاملی بر نظرات و زندگی "غلامرضا بروسان"، به کوشش رضا احدی (در ادامه مطلب)

ادامه مطلب ...