کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

بعد از رفتن تو


بعد رفتنت
رودخانه ای از این اتاق گذشت
و من
نه سیبی سرخ بودم
که به دست های کسی برسم
نه برگی خشک
که جایی گیر کنم
قایقی کاغذی بودم
پر از کلماتی از تو.


حالا سال هاست
ماهیانی با حافظه طولانی
داستان غرق شدنم را
دور پاهایت
تعریف می کنند.

"محسن حسینخانی"

سه شعر کوتاه از محسن حسینخانی

سه شعر کوتاه از محسن حسینخانی / مجموعه در دست چاپ:

 

1)

می گویند

ماه نو را که دیدی

آرزویی کن..

هرشب می بینمت

و هرشب آرزویت می کنم.

 

 

2)

قهرت را می توانم تحمل کنم

بهانه ات را..

لج بازی ات را..

اما دامن آبی چین دارت را نه!

ماهی کوچکی می شوم

که بعد از عمری

دریا را دیده!

 

3)

یک عمر روبروی هم بودیم و

بهم نمی رسیدیم!

اما نگاهمان عاشقانه در هم بود

ما دو شکوفه سیب بودیم..

کاش هیچ وقت

به رسیدن فکر نمی کردیم.

 

"محسن حسینخانی"


از کتاب: باران، بعد رفتنت بند نمی آید / نشر فحوا 1394 


دستان تو

سروده ای جدید از محسن حسینخانی:


دستان تو صبح هستند

وقتی آب را به صورتت می پاشند

تا آینه مثل هر روز

از تو معذرت خواهی کند

وقتی کاسه شیر را روی اجاق می گذارند

تا شعله از گرمی آن ها اجازه بگیرد

وقتی پرده ها را کنار می زند

تا حریر و لطافتش

چروک و کهنگی را دور کند

وقتی پنجره را باز می کند

تا خورشید انتظار نکشد..

دستان تو

صبح هستند.

 

"محسن حسینخانی"


 

قلب من انداره‌ی مشت توست

سروده ای جدید از محسن حسینخانی:

 

خودم گفتم

تو با تمام زن ها فرق داری

خودم گفتم

گل های پیراهنت هیچ وقت پژمرده نمی شوند

اما تو هیچ وقت نفهمیدی

عشق برای من چه رنگی‌ست!

روبه رویت بارها از باران های

مانده در گلویم گفتم

از خیال قبل ِ از آمدنت

که این همه شعر را

در پاکت دلم گذاشت.

 

صحبت ِ گلایه نیست عزیزکم!

اما فکر می کردم تنها کسی هستم

که قلبش اندازه ی مشت توست!

بارها این قلب شکست و اندازه اش را نفهمیدی!

امروز چیزی نمانده بود برای همیشه

قهر کند و بایستد!

 

این شعر را ننوشتم که دلت را بسوزانم

دلم کمی هوای گریه ی بی دلیل کرده بود

تو به خودت نگیر!

قلب من انداره ی مشت توست

شکست هم فدای سرت!

 

"محسن حسینخانی"

------------------------------------------------------

به ترتیب از راست به چپ: محسن حسینخانی، رضا کاظمی و افشین صالحی در  بیست و هشمین نمایشکاه کتاب، اردیبهشت 94.

دلتنگی هایم برای تو

شعری جدید از محسن حسینخانی:


دلتنگی هایم برای تو

تمامی ندارد...

عزیزم!

آن روز که روسری گلدارت را

سرت کردی

فکر بی تابی پروانه ها نبودی!؟

---------------------------------------------------------------


پی نوشت:

دیدار با آقای حسینخانی در نمایشگاه کتاب:

18 تا 20 اردیبشهت - راهرو ۷ - غرفه ۲۴ - انتشارات اقلیما


ده شعر از محسن حسینخانی

1)

به تو نزدیکم
چون تنی برهنه به چاقو
چون درختی دست نخورده
به یادگاری
قلبی در من است که فقط
تو آن را می بینی.

2)

رسیدنت را
برای ماندنت دوست دارم
انگور شیرین است
اما شراب چیز دیگری‌ست.

3)

بعد رفتنت
روخانه ای از این اتاق گذشت
و من
نه سیبی سرخ بودم
که به دست های کسی برسم
نه برگی خشک
که جایی گیر کنم
قایقی کاغذی بودم
پر از کلماتی از تو
حالا سال هاست
ماهی هایی با حافظه طولانی
داستان غرق شدنم را
دور پاهایت
تعریف می کنند.

 

4)

برایت دست هایم را
باز نگه می دارم
آنقدر که نزدیک خانه تان
مزرعه ای سبز شود
پدرت به من افتخار کند که کلاغ ها را
دور می کنم
مادرت از سر لطف
برایم کلاه حصیری ببافد و من
به روزی فکر کنم
که تو
در آغوشم بگیری.

 

5)

چگونه دوستت نداشته باشم!؟
راه که می روی
با صدای قدم هایت
شاخه های درختان به رقص می افتند
پشت سرت
گنجشک ها به پرواز در می آیند
و کنار پایت
گربه ها خودشان را لوس می کنند
چگونه دوستت نداشته باشم!؟
چگونه؟!

 

6)

خودت می دانی
من اهل پارک و کافه و سینما نیستم
قرارمان همان کوچه قدیمی
تو نذری بیاور
من در را باز می کنم
تو لبخند بزن
من
م م ن
م م ...
بشقاب شکست!

 

7)

تو دنبال سرنوشتی رویایی بودی
و من نمی توانستم دست هایت را
رها کنم
چاره ای جز دروغ نبود!
فالگیری که عاشق مشتری اش شده
چه باید بکند!؟

 


و سه عاشقانه جنگ:

 

1)

شهر را
با زیبایی ات تنها گذاشتم
و با بلیطی که بوی باروت می داد
حرکت کردم
سال ها گذشت
انتظارت شهر را
زیباتر کرد
اما سرباز دشمن
از من عاشق‌تر بود!

 

2)

جنگ تو را به من نزدیک‌تر کرد
شب ها
با هر منوری که رد می شد
برایت آروزویی می کردم
و روزها
پشت دوستت دارم هایت
سنگر می گرفتم
جنگ
تو را به من نزدیکتر کرد
آنقدر که
برایت کشته شدم!

3)

جنگ تمام شده
نخل های سوخته سبز شده اند
ویرانه ها آباد
اما علم پیشرفت نکرده!
هنوز هیچ‌کس نتوانسته
دستی شبیه دست های تو را
به من پیوند بزند.


"محسن حسینخانی"


از مجموعه: این عاشقانه‌های کوچک یک روز بزرگ می‌شوند.

یواشکی ...

یواشکی صورتم را می گذارم روی صورتت
می دانم دیوارها حرفت را نمی فهمند
می دانم حق با توست
اما نه به اندزه ی دلتنگی من
آه عزیزکم...
صورتت خیس شده!
ابرهای بهانه ات
راه چشمانم را خوب یاد گرفته اند...
حالا برت می دارم
می گذارمت سر جات
کنار قرآن.

 

"محسن حسینخانی"


 

بعضی چیزها نیاز به دل ندارند

بعضی چیزها نیاز به دل ندارند
مثل همین تک درخت دود گرفته ی کنار پیاده رو
که می خواهد یک تنه برای این خیابان شلوغ
اکسیژن بسازد.

...

"محسن حسینخانی"

از مجموعه: این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند


مجموعه شعر آقای محسن حسینخانی در نمایشگاه کتاب / اردیبهشت 94 / غرفه نشر اقلیما


+ بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران ، 16 تا 26 اردیبهشت ماه 1394 ، در محل مصلای تهران برگزار می‌شود.



می ترسم چشم بردارم

چقدر صدای دویدنت از کوچه دور شده

می ترسم چشم بردارم و

تلافی تمام قایم باشک های گذشته را

سرم در آورده باشی

می ترسم این زمانه لعنتی

آنقدر بزرگت کرده باشد

که دیگر زیر چادر مادرت جا نشوی

می ترسم دور شده باشی

آنقدر که خودت را

پشت مردی غریبه پنهان کرده باشی

نه! چشم بر نمی دارم

می خواهم تمام ده، بیست، سی، چهل های عالم را

به توان دوستت دارم هایم برسانم

تا خودت را برایم پیدا کنی.


"محسن حسینخانی"


از مجموعه: این عاشقانه‌های کوچک یک روز بزرگ می شوند.

شعبده باز

عجیب نیست
در آوردن
خرگوش یا کبوتر
از کلاه یک شعبده باز
وقتی تو
از لای موهایت
بهار را
بیرون می آوری!

 

"محسن حسینخانی"

از مجموعه: این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند

--------------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺼﺎﺣﺒﺖ ﻧﻤﯽ ﺟﻨﮕﻢ!
ﺍﺣﺎﻃﻪ ﺍﺕ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺷﻮﯼ!

...
ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﻧﻮﺷﻪ:

ﻋﺸﻖ ﺗﻤﻠﮏ ﻧﯿﺴﺖ،
ﺗﻌﻠﻖ ﺍﺳﺖ!
ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﻭ ﺑﻤﺎﻧﯽ،
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪﻥ،
ﺑﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺟﻨﮕﻢ!

"ناشناس"


زمستان

زمستان
گرمترین فصل سال است
وقتی درخت ها
لباس هایشان را
در می آورند
و تو
برای اولین بار
دستم را
می گیری.

 

 

"محسن حسینخانی"


از مجموعه: این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند

بادبادک

می روی که خوشبخت شوی
و من
حال کودکی را دارم
که نخ بادبادکش پاره شده...
مانده
برای اوج گرفتنش
ذوق کند
یا برای از دست دادنش
گریه...!

 

"محسن حسینخانی"

 

از مجموعه: این عاشقانه‌های کوچک یک روز بزرگ می‌شوند

--------------------------------------------------------------------------


+ بدست مریزاد آقای حسینخانی عزیز


خط های روی پیشانی ام

خط های روی پیشانی ام
ربطی به سنم ندارد
دارم
روزهای بعدِ رفتنت را می شمارم...

 

"محسن حسینخانی"


از مجموعه: این عاشقانه‌های کوچک یک روز بزرگ می‌شوند

-----------------------------------------------------------------

      

 

درباره شاعر:

محسن حسینخانی متولد 1367 کرمانشاه است. شعر را از سال 86 به صورت حرفه ای شروع کرده و سال 89 در موسسه کارنامه زیر نظر استاد حافظ موسوی به اندوخته‌هایش افزود. سال 92 اولین مجموعه شعرش را با نام "کودکی ام را پس بدهید" توسط نشر اقلیما روانه بازار کرد. دومین مجموعه شعر وی "این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند" نام دارد که سال 94 توسط نشر اقلیما به چاپ رسیده است. به نظر بنده هر دو مجموعه خوب هستند اما در مجموعه دوم، اشعار از پختگی و ساختار محکم تری برخوردار بوده و به مراتب اشعار زیباتری در این مجموعه می‌خوانیم.