یواشکی
صورتم را می گذارم روی صورتت
می
دانم دیوارها حرفت را نمی فهمند
می
دانم حق با توست
اما
نه به اندزه ی دلتنگی من
آه
عزیزکم...
صورتت
خیس شده!
ابرهای
بهانه ات
راه
چشمانم را خوب یاد گرفته اند...
حالا
برت می دارم
می
گذارمت سر جات
کنار
قرآن.
"محسن حسینخانی"
ﮔﺎﻫﯽ ﻋﮑﺲ ﻫﺎ
ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻋﮑﺲ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ....
ﻟﺐ ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﺸﺎﯾﻨﺪ ...
ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﯾﮏ ﻋﮑﺲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ...
ﯾﺎ ﺩﺭ ﻏﺮﻭﺏ ﭘﺎﯾﯿﺰﺵ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ ....
ﺩﺭ ﻣﻪ ﺟﺎﺩﻩ ﺟﻨﮕﻠﺶ ﮔﻢ ﺷﺪ ....
ﻭ ﯾﺎ
ﺑﺎ ﺣﺲ ﺧﻮﺑﺶ ﺯﻧﺪﮔﯽ ....
ﺳﯿﺪﺣﺴﯿﻦ _ ﺩﺭﯾﺎﻧﯽ
چه حس عجیبی داره این شعر!