کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

بهار دست های توست...

بهار دست های توست

و شکوفه های درختی که مثل لبخند تو
نام اش را نمی دانم.

سرخی گونه هات
دل سیب های هفت سین را برده
و نگاه تو سبز ترین خیال دنیاست
وقتی آفتاب گرم می افتد روی دیوار نگاه
حتمن جایی دورتر از اینجا،
تو داری چشم هات را باز می کنی

چه ساده ایم ما
نمی دانیم این نسیم فروردین 
عطر گیسوهای معشوق است
افتاده به جانِ هوا
حالا این تو و این گنجشک های بی قرار
نشسته بر سپیدار ، سر کوچه
پی بهار می گردند
من که هرچه گفتم‌شان هنوز نیامده ای،
باورشان نشد...

 

"میلاد کاشانی"

http://bahman14.blogfa.com/

عصر سنگی

بزرگ ترین سوال این روزهای اطرافیانم شده ای... 
بیچاره من! هنوز می ترسم بگویم که عاشقت شده ام 
چه رسد به گفتن قصه شکستنم... 
درد نفهمیدن عشقم 
درد نپذیرفتنم 
درد شکستنم به کنار... 
کنایه ها را چه کنم؟ 
تو چه میدانی الان ساعت چند است 
تو چه میدانی با اشک از نرسیدن نوشتن چه دشوار است... 
نمیدانی... 
من می نویسم و تو در خواب بی تفاوتی خود بمان 
من می گریم و تو در عصر سنگی خود بمان 
مبادا به کوه شیشه ای دل من دل ببندی... 
دیگر نمیدانم اشک هایم را چه بگویم 
هرشب می پرسند ما تاوان کدام گناهیم 
دروغ هایم را دگر باور ندارند 
پس چرا ساکتیَ؟ 
گناه من چه بود گلم 
دل دادن به تو.....؟ 
در عصر سنگی خود بمان.

 

"کاووس رشیدی"

 

+ با سپاس از "دوست" عزیز برای معرفی و ارسال این شعر.

برگرد و برایم شعری بخوان

مرگ در برگ ها زرد می شود
در آدم ها سفید
و در من، درست رنگ تو را گرفته

پیش از آنکه مشت های گره کرده ام
از پندار زندگی تهی شوند
برگرد
و برایم شعری بخوان
برگرد
تا صدایت در دستم گلی شود
رو به همه تلخی ها

روزی باز می گردی
تا رنگ های رفته را
به زندگی ام بازگردانی
روزی دیر
آنقدر دیر که می ترسم
در میان سطرهای غبار گرفته
از یاد واژه ها هم رفته باشی.

 

"میلاد خان‌میرزایی"

تو خوابیده ای آرام

تو خوابیده ای آرام

و من پشت پلک تو آنقدر می بارم

تا پنجره را باز کنی ..

دستهات را زیر باران بگیری و

بخندی ...

 

"عباس معروفی"

من یک روستایی هستم

ماه امشب عروس می شود.
نارنج‌زارها پشت معبر سفیدرود دیوانه می کنند شب‌گردهای بهاری را
تخته سنگ یادگاری ها امشب دلش برای تن نوشته هایش کوچک شده.
تن لخت شالیزار تشنه ی دل آوازهای دخترکان خواب، شالی‌ها را چرت می زند.
قورباغه های آوازه خوان ترانه ای مبهم را زمزمه می کنند.
نسیم بهار که میان سبزینه های برگ ها طنازی می کند، رازی در دل دارد.
من هم در بغچه ام رازی دارم.


ابر مهربان بارید و باغ چای پشت پرچین‌ها را سبز کرد.
لیلاکوه لمس‌های عشق ممنوعه را خوب به خاطر دارد!
دلم می خواهد آنقدر قد بکشم تا خدا را که از دیلمان هم بلندتر است لمس کنم.
از مرگ تن نمی هراسم چون پرواز مرغان هوایی را بارها دیده ام.
رویای خیس شبنم بر تجلی نرگس های مادر بزرگ
تجسم جوانی پدر را روی پرده ای از شکوفه های آلوچه نقاشی می کند.
سادگی‌های روستا که باهیچ ثروتی تصاحب نمی شود.
نیلوفر و نیلوفر که درهیچ شعری جا نمی شود.
دلم برای دریا و عطر ماهی‌ها تنگ شده.
شهر برایم چیز بهتری نداشت.
من یک روستایی هستم.
ساده ساده ساده.      

 

"امین آزاد"

منظومه ها

پس این ها همه اسمش زندگی است:

دلتنگی ها، دل خموشی ها، ثانیه ها، دقیقه ها 
حتی اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمی که برایت نوشته ام برسد 
ما زنده ایم، چون بیداریم 
ما زنده ایم، چون می خوابیم 
و رستگار و سعادتمندیم، 
زیرا هنوز بر گستره ویرانه های وجودمان پانشینی 
برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم 
خوشبختیم، زیرا هنوز صبح هامان آذین ملکوتی بانگ خروس هاست 
سرو ها مبلغین بی منت سر سبزی اند 
و شقایق ها پیام آوران آیه های سرخ عطر و آتش
برگچه های پیاز ترانه های طراوتند 
و فکر کن! 
واقعا فکر کن که چه هولنک می شد اگر از میان آواها 
بانگ خروس را بر می داشتند 
و همین طور ریگ ها 
و ماه 
و منظومه ها 
ما نیز باید دوست بداریم ... آری باید 
زیرا دوست داشتن، خالِ بالِ روحِ ماست.

 

"حسین پناهی"

(از مجموعه ستاره)

 

 


پ.ن:

1- تبریک سال نو! امیدوارم که تعطیلات به همه دوستان خوش گذشته باشه.

2- چقدر لذت بخشه که پشت بام خانه پدری رو برای کتابهای درسی جستجو کنی و لابلای کتابهای قدیمی چند کتاب شعر پیدا کنی و چقدر خوبه که یکی از اون کتابها این کتاب باشه: "ستاره"، شعر و صدای حسین پناهی، نشر دارینوش، 1375

بهترین و زیباترین اشعار زنده یاد پناهی رو میشه در این کتاب خوند.

چقدر دوست داشتن تو خوب است

چقدر دوست داشتن تو خوب است.
دوست داشتن تو
 
ماهی قرمز هیچ سفره هفت سینی نیست.
دوست داشتن تو
عین ساعت تحویل سال است.
ــ همیشه منتظرش مانده ایم.ــ
دوست داشتن تو
 
عیدی اول فروردین است.
کاش همیشه عید بود.
کاش همیشه تو را عیدی می گرفتم.
تو را دوست دارم
زمین از چرخیدن می ماند.
و خورشید فراموش می کند که باید غروب کند.
تو را دوست دارم.
سیب ها 
همه ی فصل ها به شکوفه می نشینند.
چلچله ها کوچ نمی کنند.
وقتی تو را دوست دارم
دختر کوچک آسمانم هنوز.

 

"فخری برزنده"

 

+ ممکنه که تا پایان تعطیلات نباشم.

پیشاپیش سال نو رو به تمام دوستان نازنین و همراهان خوبم تبریک میگم. سبز باشید و همیشه در اوج.

پش از آنکه واپسین نفس را برآرم

پش از آنکه واپسین نفس را برآرم
پیش از آنکه پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل
بر آنم که زندگی کنم
بر آنم که عشق بورزم
برآنم که باشم
در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم
تا دریابم ، شگفتی کنم ، باز شناسم
که می توانم باشم ، که می خواهم باشم
تا روزها بی ثمر نماند
ساعت ها جان یابد
لحظه ها گران بار شود
هنگامی که می خندم
هنگامی که می گریم
هنگامی که لب فرو می بندم.

"مارگوت بیکل"

مرد اگر بودم...

مرد اگر بودم
نبودنت را غروب های زمستان
در قهوه خانه ی دوری
سیگار می کشیدم .
نبودنت دود می شد
و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه .
بعد تکیه می دادم به صندلی
چشمهایم را می بستم
و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم
تا بیشتر از یادم بروی 
نامرد اگر بودم

نبودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم
مرد نیستم اما
نامرد هم نیستم
زنم و نبودنت
پیرهنم شده است!

 

"رویا شاه حسین زاده"

-------------------------------------------------------------------------



عکس: تهران، ضلع شمالی پارک چیتگر - پنجشنبه 22 اسفند، ساعت 5 عصر


پ.ن: در یک هوای پاک بارانی-آفتابی، این زیباترین رنگین کمانی بود که به عمرم دیدم. به فاصله نزدیک با طیف کامل رنگها. یک سر رنگین کمان داخل پارک چیتگر بود و سر دیگرش محدوده جنت آباد شمالی.

این همه شعر نوشتم...

این همه شعر نوشتم...

آنچه می خواستم نشد.

زمزمه کردم، ورد خواندم، فریاد کشیدم...

نشد آنچه می خواستم.

پاره کردم، آتش زدم، دوباره نوشتم...

نشد!

 

تو چیز دیگری بودی،

بگو تو را که نوشت

که سرنوشت مرا

کاغذی سیاه کرد!

 

"شهاب مقربین"

از کتاب: سوت زدن در تاریکی / نشز چشمه / چاپ اول بهار 89


دیدار دوباره ما میسر است...

آه که چقدر سرانگشت خسته بر بخار این شیشه کشیدم
چقدر کوچه را تا باور آسمان و کبوتر
تا خواب سر شاخه در شوق نور
تا صحبت پسین و پروانه پائیدم و تو نیامدی!
باز عابران، همان عابران خسته ی همیشگی بودند
باز خانه، همان خانه و کوچه، همان کوچه و شهر همان شهر ساکت سالیان!...
من اما از همان اول باران بی قرار می دانستم
دیدار دوباره ما میسر است...!
مرا نان و آبی، علاقه عریانی، ترانه خردی، توشه قناعتی بس بود
تا برای همیشه با اندکی شادمانی و شبی از خواب تو سر کنم.

"سید علی صالحی"

خسته شدم

خسته شدم 
از بس ادای کوه بودن را درآوردم
 
می خواهم خودم باشم
 
می خواهم فرو بریزم
...!

 

"شاعر: ناشناس!"

 

با تشکر از خانم نسترن

http://yadat-hast-migofti.blogfa.com/

 

چون آمدنم به من نبود روز نخست

چون آمدنم به من نبود روز نخست

وین رفتن بی مراد عزمیست درست

برخیز و میان ببند ای ساقی چُست*

کاندوه جهان به مِی فرو خواهم شست

 

"خیام"

 

* چُست: جَلد و چابک (لغت نامه دهخدا)

بخند کودک همسایه

بخند کودک همسایه ...

من اندوه‌های زیادی را دیدم که سر پیچ همین خیابان

چشم انتظار بزرگ‌سالی تو هستند.

 

رویا شاه حسین‌زاده "

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست

همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

 

کنار چشمه ای بودیم در خواب

تو با جامی ربودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جام گوارا

تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

 

تن بیشه پر از مهتابه امشب

پلنگ کوه ها در خوابه امشب

به هر شاخی دلی سامون گرفته

دل من در تنم بیتابه امشب


"سیاوش کسرایی"

 

-------------------------------------------------------------


+ دانلود تصنیف زیبای این شعر با صدای استاد شجریان

نامه‌های عاشقانه نیما یوشیج -– 4

...

عالیه عزیز!

تاریخ و آثار شعرای بزرگ را بخوان. مسلم خواهد شد که قلب مبدأ همه چیز ها است و هیچ کس مثل آن شعرا نتوانسته است حساسیت به خرج داده باشد. بعد از آلان نظرت را رو به جمعیت پرتاب کن: غالب اشخاص خوش لباس و خوش هیکل را خواهی دید که بد جنس بی محبت و بی وفا هستند. پس به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد. به جایی پا بگذار که زیر پای تو نلغزد.

موج های دریا که در وقت طلوع ماه و خورشید این قدر قشنگ و برازنده است، کی توانسته است به آن اعتماد کند و روی آن بیفتد؟ ولی کوه محکم، اگر چه به ظاهر خشن است، تمام گل ها روی آن قرار گرفته اند.

بیا! بیا! روی قلب من قرار بگیر.

نیما

11 اردیبهشت 1306

 

منبع: سایت آوای آزاد

www.avayeazad.com

 

(متن کامل نامه در ادامه مطلب)

  

ادامه مطلب ...

تو اینجایی‌

جارِ شادمانه‌ی‌ گنجشکان‌ را روشن‌تر می‌شنوم‌،
چرا که‌ تو اینجایی‌ !

شکوه خورشیدُ کف‌کوبی‌ِ برگ‌ها،
پنبه‌های‌ وِلِنگار ابر،
لَن‌ترانی‌ جوباره‌ی‌ فروتن‌
این‌ همه‌ را خوش‌تر از همیشه‌ می‌بینم،
چرا که‌ تو اینجایی‌ !

تو آن‌ اشارتِ روشنی‌
که‌ آدم‌ را
به‌ برچیدن‌ سیب‌ِ سَرترین‌ شاخه‌ دعوت‌ کرد !

بهشت‌ را به‌ نیم‌ نگاه‌ تو فروختم‌
تا با تو
بر گستره‌ی‌ خاموش‌ خاک‌
بهشتی‌ نو بیآفرینم‌!

 

"یغما گلرویی"

از مجموعه: اینجا ایران است و من تو را دوست می دارم

دفتر اول: من وارث تمام برده‌گان جهانم! / ترانه 13

شوق

شوق
یعنی تو که برمی گردی
مدرس
همت
صیاد
من مسیر دیدنت را
به حافظه ی شهر ریخته ام
من
اطمینان را
با انتظار
عوض کرده ام

اطمینان
یعنی تو که برمی گردی
من تفأل زده ام
من مسیر بغل کردنت را
پشت در خانه ات تمرین کرده ام
وقتی خانه نبودی!

معجزه ها ساده رخ نمی دهند
اما حتما رخ می دهند!
تو
رخ می دهی.

 

"مهدیه لطیفی"

بهمن ماه 1392