...
ای مادر و معشوقهی توأمان
که نظمِ تمام قبلهنماها را بر هم میزنی!
جهان کوچکتر از آن است که تو را گم کنم!
تو پنجرهای رو به مدیترانهای
و ترانهای که هزار جایزهی گِرَمی را درو خواهد کرد!
دیواری هستی میان من و مرگ
و گلی که پاییز از عطرش پا سست میکند...
تو سیبِ گلابی در دستهای بایر من هستی
و من میخواهم دو حبه ترانه شوم
در چای زندهگیات…/
"یغما گلرویی"
(بخشی از شعر بلند "از سرگذشتهها")
از کتاب: باران برای تو می بارد / انتشارات نگاه / چاپ اول 1388
+ قسمتهایی که با رنگ آبی مشخص شده، بخشهایی هستند که در کتاب سانسور شده!
گفتیم که ما و او بهم پیــــر شویــــم / مـا پیر شدیم و او جوان است هنوز "عبید زاکانی"
ولی دارم از این حالم می ترسم!
در این شلوغی مدام
تو
یک مکث عاشقانه ای
ممنون نیما برای انتخاب اشعار. لازم بذکره که من از این متن ها کپی می کنم امیدوارم راضی باشید .
قابل شما رو ندارن