کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

حسرت دیدار - سیمین بهبهانی

بگذار که در حسرت دیدار بمیرم

در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم

 

دشوار بود مردن و روی تو ندیدن

بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم

 

بگذار که چون نالهٔ مرغان شباهنگ

در وحشت و اندوه شب تار بمیرم

 

بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب

در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم

 

می میرم از این درد که جان دگرم نیست

تا از غم عشق تو دگربار بمیرم

 

تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم

بگذار بدانگونه وفادار بمیرم.

 

"سیمین بهبهانی"

دردی از حسرت دیدار تو دارم - سعدی

دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب

عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست

گر تو را هست شکیب از من و امکان فراغ

به وصالت که مرا طاقت هجران تو نیست

"سعدی"

متن کامل شعر در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

دلتنگ توام جانا هردم که روم جایی - فاطمه صالحی

دلتنگ توام جانا هردم که روم جایی

با خود به سفر بردم یاد تو و تنهایی


"فاطمه صالحی"



متن کامل شعر در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

جان می دهم از حسرت دیدار تو چون صبح

جان می دهم از حسرت دیدار تو چون صبح

باشد که چو خورشید درخشان به در آیی.

 

"حافظ"

--------------------------------------------------

 

متن کامل شعر:

 

ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی

هر جا که روی زود پشیمان به درآیی

 

هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش

آدم صفت از روضه رضوان به درآیی

 

شاید که به آبی فلکت دست نگیرد

گر تشنه لب از چشمه حیوان به درآیی

 

جان می‌دهم از حسرت دیدار تو چون صبح

باشد که چو خورشید درخشان به درآیی

 

چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت

کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی

 

در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد

وقت است که همچون مه تابان به درآیی

 

بر رهگذرت بسته‌ام از دیده دو صد جوی

تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی

 

حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو

بازآید و از کلبه احزان به درآیی.

 

"حافظ"


تو کجا نالی از این خار که در پای منست

تو کجا نالی از این خار که در پای منست

یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست

دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب

عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست.

 

"سعدی"


سفر

دلتـنگ توام جانا هردم که روم جـایی

با خود به سفر بردم یاد تو و تنـهایی

 

رفتم که سفر شاید درمان دلم گـردد

رفتن نبُود چاره وقتی که تو اینـجایی

 

از کوی تو رفتم من تا دل بشود آرام

بیهوده سفرکردم وقتی که تو مـاوایی

 

با یک غزل ساده از عشق تو مـیـگویم

آخرچه شود حاصل جزغصه و رسـوایی

 

در حسرت دیدارت بی خوابم و بـیدارم

یاد دل من هستی؟ای مظهر زیـبـایی

 

تلخ ست همه ی عمرم از شدت دلتـنگی

یا سوی تو باز آیم؛یا اینکه تو مـی آیی!

 

"فاطمه صالحی"

 

منبع: صفحه شاعر در سایت "شعر نو"

 

پ.ن: این شعر را برخی از سایتها به مولانا منسوب دانسته اند، که اشتباه است!


همیشه منتظرت هستم

همیشه منتظرت هستم

خیال می کنم پشت در ایستاده ای و در میزنی
اینقدر این در کهنه را باز و بسته کرده ام که لولایش شکسته است
لولای شکسته در را عوض میکنم
انگار کسی در میزند
در را باز می کنم و در خیالم تو را می بینم که پشت در ایستاده ای
می گویم :
بانو خوش آمدی
ولی تو نیستی
پشت در تنهاییست
در را می بندم و باز دوباره باز میکنم
ولی هنوز هم نیستی
اینقدر باز میکنم و می بندم که لولای در دوباره می شکند
کاش می آمدی
می دانم چشم خسته ام بسته خواهد شد
قلبم خسته ام خواهد ایستاد
ولی تو نخواهی آمد
بانو
بانو
بانو جان
تا آخر عمر فقط همین خواهد بود
من و در و لولای شکسته
و حسرت دیدار تو
فقط همین


از: کیکاووس یاکیده

--------------------------------------------------------------


+ اشعار کیکاووس یاکیده

+ زندگی نامه کیکاووس یاکیده