-
خواستم برایت شعری بنویسم - محسن حسینخانی
سهشنبه 27 مهرماه سال 1400 08:03
خواستم برایت شعری بنویسم آمدی و کنارم نشستی موهایت ریخت روی دفترم خواستم ادامه دهم دیدم لب هایت بوی بوسه گرفته و دکمه های پیراهنم دارند برای بوسیدن سرانگشتانت بی تابی می کنند خواستم ... دفترم را بستم این شعر هیچ وقت مجوز نمی گرفت! "محسن حسینخانی" از کتاب: بهار نارنج خرید اینترنتی کتاب: انتشارات ایهام
-
دوستت دارم و دانم که تویی - عماد خراسانی
دوشنبه 26 مهرماه سال 1400 17:42
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم "عماد خراسانی"
-
تو که یک گوشه چشمت - عماد خراسانی
دوشنبه 26 مهرماه سال 1400 17:41
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد نیست دیگر بخرابات خرابی چون من باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد "عماد خراسانی"
-
یک دل به سر کوی تو - امیر خسرو دهلوی
دوشنبه 26 مهرماه سال 1400 17:34
یک دل به سر کوی تو آباد نیابند یک جان ز خم زلف تو آزاد نیابند از بس که گرفتار غمت شد همه دلها آفاق بگردند و دلی شاد نیابند. "امیر خسرو دهلوی"
-
صدایم کن - محمدرضا عبدالملکیان
دوشنبه 26 مهرماه سال 1400 17:16
دل روشنی دارم ای عشق صدایم کن از هر کجا می توانی صدا کن مرا از صدف های سرشار باران صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازی است؟ بگو با کدامین نفس می توان تا کبوتر سفرکرد؟ بگو با کدامین افق می توان تا شقایق خطر کرد؟ "محمدرضا عبدالملکیان" متن کامل شعر در...
-
دیگر جوان نمی شوم - محمدرضا عبدالملکیان
دوشنبه 26 مهرماه سال 1400 17:04
… دیگر جوان نمی شوم نه به وعده ی عشق و نه به وعده ی چشمان تو و دیگر به شوق نمی آیم نه در بازی باد و نه در رقص گیسوان تو. چه نامرادی تلخی و دریغا، چه تلخ تلخ فرو می ریزم با سنگینی این غربت عمیق در سرزمین اجدادی خویش و دریغا، چه عطشناک و پریشان پیر می شوم در بارش این گستره ی تشویش در خانه ی خورشید ها و خاطره ها … و دیگر...
-
این جهان با تو خوش است - مولانا
دوشنبه 26 مهرماه سال 1400 11:04
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است این جهان بیمن مباش و آن جهان بیمن مرو "مولانا"
-
تو که از صورت حال دل ما - سعدی
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1400 12:32
تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم. "سعدی"
-
هر روز به شیوهای و لطفی دگری - سعدی
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1400 13:24
هر روز به شیوهای و لطفی دگری چندانکه نگه میکنمت خوبتری گفتم که به قاضی برمت تا دل خویش بستانم و ترسم دل قاضی ببری. "سعدی"
-
بسوز ای دل که تا خامی - مولانا
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1400 13:16
بسوز ای دل که تا خامی نیاید بوی دل از تو کجا دیدی که بیآتش کسی را بوی عود آمد. "مولانا"
-
به خاطر تو - پابلو نرودا
یکشنبه 17 مردادماه سال 1400 09:30
به خاطر تو، در باغهایی مملو از گلهای شکفته شده من از شمیم خوش بهاران زجر میکشم!چهرهات را به یاد ندارم، زمان زیادیست که دیگر دستانت در خاطرم نیست؛ چگونه لبانت مرا نوازش میکردند؟! به خاطر تو، تندیسهای سپید خوابیده در پارکها را دوست دارم، تندیسهای سپیدی که نه صدایشان به گوش میرسد و نه چیزی را به نگاه...
-
مرا ببخش - یاسر قنبرلو
یکشنبه 17 مردادماه سال 1400 09:00
مرا ببخش که هم عاشق است هم شاعر که مانده است در این راه ِ بی برو برگرد مرا ببخش که می خواهمت ولی با فقر مرا ببخش که می بوسمت ولی با درد مرا ببخش که من یک عقاب در قفسم پرنده ی خوشبختت پرنده ای عصبی ست مرا ببخش که اشکم امان برید از من که خنده ای هم اگر هست خنده ای عصبی ست زنان ، ستاره ی دنباله دار می خواهند مرا ببخش که...
-
هزار سال میان جنگل ستاره ها - هوشنگ ابتهاج
یکشنبه 17 مردادماه سال 1400 08:48
هزار سال میان جنگل ستاره ها پی تو گشتهام ستارهای نگفت کزاین سرای بی کسی، کسی صدات میکند؟ هنوز دیر نیست هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست عزیز همزبان تو در کدام کهکشان نشستهای؟ "هوشنگ ابتهاج" (آبان ماه 1398) پ.ن: مرا ببخش که اینگونه دلتنگ به تو می اندیشم...
-
سه شعر از فرنگیس شنتیا
یکشنبه 17 مردادماه سال 1400 08:38
1) سرت را بگذار روی سینه های من جز لابلای این باغ پارچه ای دیگر جای امن و امانی برای تو نیست کمی چشم هایت را ببیند و به قصه های زیر تیغ نرفته فکر کن به این که مثلا بیدارشویم و باران همه خون های پاشیده بر صورت تو را شسته باشد به این که آفتاب از لابلای موهای مشکی ات دوباره بتابد به تن بخشنده ی گندم زارها کمی فکر کن به...
-
چشم هایت را ببیند - فرنگیس شنتیا
یکشنبه 17 مردادماه سال 1400 07:38
هیس ! خدا گوشه ای نشسته و دارد گریه می کند این دستمال تمیز را بگیر و اشک هایت را پاک کن ای خدای مظلوم مهربان می خواهی برایت کمی آب بیاورم؟ سرت را بگذار روی سینه های من جز لابلای این باغ پارچه ای دیگر جای امن و امانی برای تو نیست سینه ی ورم کرده ی زمین تاول آبدار چرکی زده است و آن که در گنداب های ولرم لیز لزج فرو می...
-
آن که برگشت و جفا کرد - سعدی
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1400 14:01
آن که برگشت و جفا کرد به هیچم بفروخت به همه عالمش از من نتوانند خرید "سعدی"
-
گاه آرزو می کنم - مارگوت بیکل
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1400 13:40
گاه آرزو می کنم ای کاش برای تو پرتو آفتاب باشم تا دست هایت را گرم کند اشک هایت را بخشکاند و خنده را به لبانت باز آرد پرتو خورشیدی که اعماق تاریک وجودت را روشن کند روزت را غرقه ی نور کند یخ پیرامونت را آب کند . "مارگوت بیکل" ترجمه: احمد شاملو
-
گاه آرزو می کنم - مارگوت بیکل
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1400 13:37
گاه آرزو می کنم ای کاش برای تو پرتو آفتاب باشم تا دست هایت را گرم کند اشک هایت را بخشکاند و خنده را به لبانت باز آرد پرتو خورشیدی که اعماق تاریک وجودت را روشن کند روزت را غرقه ی نور کند یخ پیرامونت را آب کند . "مارگوت بیکل" ترجمه: احمد شاملو
-
...
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1400 16:46
-
عشق به شکل پرواز پرندهست
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1400 16:45
عشق به شکل پرواز پرندهست عشق خواب یک آهوی رمندهست من زائری تشنه زیر باران عشق چشمه آبی اما کشندهست
-
صبر پرید از دلم - مولانا
دوشنبه 3 خردادماه سال 1400 15:39
صبر پرید از دلم عقل گریخت از سرم تا به کجا کشد مرا مستی بیامان تو "مولانا"
-
آن شب که دهی نور - مولانا
دوشنبه 3 خردادماه سال 1400 15:33
آن شب که دهی نور چو مه تا به سحرگاه من در پی ماه تو چو سیاره دوانم وان روز که سر برزنی از شرق چو خورشید ماننده خورشید سراسر همه جانم. "مولانا"
-
آدمها هرگز کسانی را - ارنستو ساباتو
دوشنبه 3 خردادماه سال 1400 08:33
آدمها هرگز کسانی را که دوست دارند فراموش نمی کنند، فقط عادت می کنند که دیگر کنارشان نباشند ! "ارنستو ساباتو" از کتاب: قهرمانان و گورها
-
عجیب است که گاهی - علیرضا اسفندیاری
دوشنبه 3 خردادماه سال 1400 08:14
عجیب است که گاهی رفتن یک نفر را برای چند لحظه تماشا می کنی و بعد از آن یک عمر از تمام آمدن ها بیزار می شوی ! انگار بعضی ها آنقدر قدرت دارند که می توانند با یک بار رفتنشان تمام دنیا را در چمدانی با خودشان ببرند .. "علیرضا اسفندیاری"
-
آرزویم - مارسل پروست
دوشنبه 3 خردادماه سال 1400 07:58
آرزویم نه تنها دستیابی به تن او، بلکه در آغوش گرفتن انسانی بود که درون او می زیست. "مارسل پروست" مارسل پروست (۱۸۷۱ –۱۹۲۲) نویسنده و مقالهنویس فرانسوی بود. او به دلیل نگارش اثر عظیمش با عنوان "در جستجوی زمان ازدسترفته" یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات جهان قلمداد میشود.
-
ای در دل من نشسته بگشاده دری - مولانا
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1400 11:29
ای در دل من نشسته بگشاده دری جز تو دگری نجویم و کو دگری با هرکه ز دل داد زدم دفعی گفت تو دفع مده که نیست از تو گذری "مولانا"
-
دانی که من و تو - سعدی
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1400 13:22
دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟ آنوقت که کس نباشد الا من و تو "سعدی"
-
مثل خزه ای سرگردان - امیرحسین علامیان
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1400 13:51
مثل خزه ای سرگردان سوار بر امواج گاه گیر کرده به قلاب ماهیگیری گاه چسبیده به فانوس دریایی بودم که جزر و مد دریای چشمانت مرا به ساحل آرامش کشاند ساحلی بکر و امن که نامش "آغوش تو" بود. "امیرحسین علامیان"
-
تو را دوست داشتم - غاده السمان
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1400 13:46
تو را دوست داشتم، چنان که گویی تو آخرین عزیزان من بر روی زمینی... و تو رنجم دادی، چنان که گویی من آخرین دشمنان تو بر روی زمینم...! "غاده السمان"
-
ای آرایه ناب - محسن حسینخانی
چهارشنبه 27 اسفندماه سال 1399 15:18
ای آرایه ناب تو نجاتم دادی از خشکی این خانه! هنگامی که می نگرم به پیراهن گلدارت افتاده بر صندلی چوبی و انتظار شیرینی می کشم که طعم گیلاس می دهد هر صبح رد رژ لبت روی لبه ی استکان می بردتم به دشت های کوهرنگ تا لاله های واژگون بچینم و جوراب های سفیدت که از سر بی حوصلگی افتاده بر سر آباژور خرگوش داستان آلیس است که من را...