کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

مگر می شود...!

خودم را قانع می کنم

که شاید نمی خواند

که شاید به گوشش نمی رسد

که شاید مردمِ شهر خبردارش نمی کنند

از حجمِ دلتنگى ام

مگر می شود

یک نفر جان دادنَت را ببیند

بداند مخاطبِ تمامِ شعرهایش هستى و

سراغَت را نگیرد...؟!

 

"علی قاضی نظام"


باران خیال توست

باران

خیال توست

می آید، شدید می شود،

صورتم را خیس می کند ...

باران؛

آمدن توست

همه را عاشق می کند ...

باران؛

نگاه توست

زیرش که باشی تب می کنی ...

باران؛

پیراهن توست

بویش تا مدت ها همه را دیوانه می کند ...

باران؛

داغ توست

سیگار می خواهد...

باران...

بگذریم ...

باران گریه ی من که نیست

بند می آید...

 

"سجاد شهیدی"


عشق اشتباهی!

اگر عاشقید
ولی حالتان بد است
مطمئن باشید
دچار آدم اشتباهی شدید
این سهم شما از عشق نیست
عاشقی یعنی حال خوش
دو بالی که عشق به شما می دهد
می توانید تا آسمان نهم
تا خود خدا اوج بگیرید
پس از همین راهی که آمدید
دوباره برگردید به اول مسیر
سختی را به جان بخرید
تا در ادامه زندگی آسوده باشید
جلوی ضرر را از هر کجا بگیرید منفعت است
خودتان از تجربه عشق واقعی محروم نکنید
شما لایق بهترینید.


"
سیما امیرخانی"


کائنات وجودی واحد است

کائنات وجودی واحد است. همه کس و همه چیز با نخی نامرئی به هم بسته اند. مبادا آه کسی را در آوری، مبادا دیگری را مخصوصاً اگر از تو ضعیف تر باشد بیازاری. فراموش نکن اندوه آدمی در آن سر دنیا ممکن است همه انسان ها را اندوهگین کند و شادمانی یک تن همه را شاد کند.


"الیف شافاک"

از کتاب: ملت عشق

 

 

+ الیف شافاک یا الیف شفق (به ترکی استانبولی: Elif Şafak) (زاده ۲۵ اکتبر ۱۹۷۱ استراسبورگ فرانسه) یک نویسنده ترک‌تبار است.


گمان نکن تنهایی عذابم داد

گمان نکن تنهایی عذابم داد
به سرزمین دیگری رفتم
به سرزمینی که عاشق نداشت
از زمینش تنها شراب می جوشید
از درختانش سیگار
فکر کرده ای می میرم درنبودنت؟
فکر کرده ای تنها آغوش تو را دارم؟
همان شب سفر کردم به سرزمین دیگری
سرزمینی سفید سفید
در بستری از اشک های زلال
در آغوش فرشته ای رفتم همان شب
چشمانم را بستم که صبح را نبینم در آغوشش
او که مثل تو نبود
مرا با خود برد
و هیچ وقت رهایم نمی کند
فکر کرده ای برمی گردم؟

"ایمان مرسال"

 شاعر مصری
مترجم: بابک شاکر


ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻦ

ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﺷﺐ ﻭ

ﺍﯾﻦ ﺧﻠﻮﺕ ﺁﺭﺍﻡ

ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ

ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺯ ﺗﻮ ﻓﺮﺻﺖ ﻃﻠﺒﯽ ﺭا.

 

"ﺯﻫﺮﺍ ﺷﻌﺒﺎﻧﯽ"


بودنت دلتنگ ترم می کند!

وقتی می‌گویم دیگر به سراغم نیا، فکر نکن که فراموشت کرده‌ام یا دیگر دوستت ندارم، نه!

من فقط فهمیدم وقتی دلت با من نیست، بودنت مشکلی را حل نمی کند تنها دلتنگ ترم می کند!

 

"رومن گاری"

 

برگرفته از کانال:

@kafetanhay

نام تو

نامت را

به تمام پرنده ها یاد داده ام

به آسمان

به ابرها

و به شعرهایم

 

دفترم را باز کن

هر شعری پرواز بلد نباشد

مال من نیست...

 

"رضوان ابوترابی"

 

برگرفته از کانال:

@kafetanhay

عاشق که باشی ...

عاشق که باشی...
چشم هایت را عاشقانه روی دنیا باز می کنی، صدای قار قار کلاغ ها، زیباترین سمفونی دنیا را در ذهنت تداعی می کند. نگاهت مهربان است، آنقدر که دلت می خواهد مادر تمام جوجه گنجشک های دنیا باشی. به آیینه که نگاه می کنی هنوز همان دختر شانزده ساله زیبایی را می بینی که عاشق پوشیدن شلوار پانک و کفش اسپرت سفید است. موهایت را دم اسبی می بندی، خط ها و چروک های صورتت را زیر کرم پودر می پوشانی و ناخن هایت را با وسواس بیشتری لاک می زنی. میان تنهایی و سکوت، میز صبحانه ات را مثل همیشه، دو نفره و با سر و صدا می چینی. با آهنگی ملایم، برای چشم هایی که در قاب به تو خیره اند آرام می رقصی و تمام روز را بر روی صندلی متحرک برای صدمین بار "کلیدر" می خوانی و لذت می بری.
عاشق که باشی دوست داری ماه را مثل برکه در بغل بگیری، تک تک ستاره ها را ببوسی به گربه ی سیاه روی دیوار شب بخیر بگویی و منتظر لالایی جیرجیرک ها شوی. عاشق که باشی دست در گردن بالشی می اندازی که آغشته به عطر فرانسوی مردانه ست، بستر تو نرم ترین آغوش دنیا می شود و خواب هایت شیرین ترین و عاشقانه ترین رویاها...
عاشق که باشی ....

 

"نازی صالحی" (صبور)


تا ابد دوستت دارم...

عزیزم!
گاهی
فقط اندکی از مرا
برای روزهای نداشتنم کنار بگذار
مثلا
دست خطم را
که لای کتاب شعری
آهسته تو را می بوسد
یا صدای غمگینم را
که در یک شب بخیر طولانی
در گوش خواب آلودت می گوید:
"
تا ابد دوستت دارم..."

حق با فروغ بود
روزی من
پرنده ای مرده خواهم بود
که تا بی نهایت
در تو پرواز خواهد کرد...

 

"مهتاب سالاری"


می شود بغلم کنی

می شود بغلم کنی؟؟

محکم،

از آنهایی که سرم چفت شود روی قلبت و

حتی هوا هم بینمان نباشد...!

می شود بغلم کنی؟؟

دلم تنگ است

برای بوی تنت،

برای دستانت که دورم گره شود

و برای حس امنیتی که آغوشت دارد...

میشود بغلم کنی؟؟

هیچ نگویی،

فقط بگذاری گریه کنم...

و آرام در گوشم بگویی:

مگر من نباشم که اینجور گریه کنی 

می شود بغلم کنی؟؟

تمام شهر می دانند، از تو هم پنهان نیست،

همین روزهاست که دلتنگی کاری دستم دهد

و در حسرت لمس دوباره ی آغوشت

برای همیشه بمانم...

می شود بغلم کنی؟؟

 

"فاطمه جوادی"


وقتی دوستم نداری

با هم تعارف که نداریم...!؟
وقتی دوستم نداری
طوری نگاهم نکن که عاشقت شوم
طوری صدایم نکن که دلم بریزد
وقتی خطابت می کنم
بی آنکه صدایت را صاف کنی
یک "بله"ی ساده‌ی خشدار
فارغ از "جانم"های عاشقانه بگو...!

وقتی دوستم نداری
میان کلماتت هیچ قولی نده!
نگو می مانی
نگو مال همیم
چیزی نگو که دلم خوش باشد
مثلا دلم نشکند...
من با دروغ
بیشتر می‌شکنم
بیشتر درد می‌کشم
و بیشتر تو را نمی‌بخشم...!

رفیق جان
باهم تعارف که نداریم
صاف و پوست کنده

حرف دلت را بی اغراق

اقرار کن...!

"سعید امانی"


بهانه ای برای تسکین دلتنگی

چقدر خوب است

همیشه بهانه ای داشته باشم

تا حالت را بپرسم

همین چند ثانیه کافی‌ست

برای تسکین این دلتنگی ام ...

 

"حسین رمضانی"


برگرفته از کانال:

@baran_e_del


ﺭﻭﻳﺎی ﻣﻦ ...

ﻣﻦ ﺭﻭﻳﺎ ﺩﺍﺭﻡ

ﺭﻭﻳﺎی ﻣﻦ ﺑﻮﺳﻪ ﺍی ﺳﺖ

ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺍﺏ

ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﺑﻴﺪﺍﺭی ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻨﺪ

ﺭﻭﻳﺎی ﻣﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﻴﺴﺖ

ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ

ﻳﮏ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﻳﮏ ﭼﺸﻢ

ﭼﻴﺰ ﮐﻤﻲ ﻧﻴﺴﺖ.

 

"مجدی معروف"

(شاعر فلسطینی)


مترجم: بابک شاکر

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del


تو فقط باش...

حال من

به احوال پرسی تو بستگی دارد!

تو اگر حالم را بپرسی

مگر می شود بگویم بدم؟!

اصلا مگر می شود تو باشی

و من خوب نباشم؟!

تو فقط باش...

من اثبات می کنم که بدی

در دنیا وجود ندارد!

 

"محسن دعاوی"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del


دستم را بگیر

دستم را بگیر

مرا بگیر از خودم

مرا ببر با خودت.

یک جای امن...

من در سر رویایی دارم

تو درخت نارنج شوی،

من خاک...

در من ریشه بدوانی

به وقت بهار،

شکوفه‌ها‌مان را

بارور شویم

و خدا

مست شود از عطر باهارنارنجِ ما...

 

"مرتضی فتحی"


برگرفته از کانال:

@baran_e_del


دوست داشتنت زیبا ترین حس دنیاست

دوست داشتنت زیبا ترین حس دنیاست...

برای دوست داشتنت نیازی به اجازه ی پدرم نیست...

و نه حتی تایید مادرم...

برای دوست داشتنت لزومی ندارد...

به نداشته هایت فکر کنم...

به اینکه نمی توانی خواسته هایم را برآورده کنی...

برای دوست داشتنت مقایسه لازم نیست...!

چون نمی خواهم انتخابت کنم...

فقط می خواهم دوستت بدارم...!

برای دوست داشتنت همین که چشمانم را ببندم...

و کنارت راه بروم کافیست...

بدون هیچ لمس و آغوشی...!

برای دوست داشتنت همین که دیر به دیر در کنارت،

هوای بهار را نفس بکشم و

قلبم را گرم کنم کافیست...

همین که کنارت،با فاصله،قدم بزنم و...

شکوفه ها را متر کنم،

ببینم که نگاهم می کنی و میخندی،کافیست...!

برای دوست داشتنت...

چیز زیادی لازم ندارم...!

چون فقط میخواهم دوستت داشته باشم...

مثل همین ارتفاع...!

مثل چراغ های روشنِ بی کسی شهرم...

تو فقط با همه ی نداشتن ها و دور بودن هایت بخند...

تو ساده ترین اتفاق زندگی ام هستی...!

نمی خواهم داشته باشمت...

فقط می خواهم دوستت بدارم...!

تو واقعی ترین انتخاب من بودی...

در تمام سال های منطقی بودنم...

انگار این بهار آمد...

که فقط تو را دوست بدارم...

دوستت دارم...

مثل بارانی که بی وقفه بارید...

مثل بهار و شکوفه هایش...

مثل قدم هایت وقتی از من دور می شدی...

دوستت دارم...!

همین...!

 

"ساینا سلمانی"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://delneveshte-khass.blogfa.com/post/57


اسمش چیست؟

اسمش چیست؟

این حس، این حال؛

همین که وقتی به تو فکر می کنم

از گوشه ی لبهایم لبخند چکه می کند!

 

اسمش چیست؟

این کار، این رفتار؛

که نشسته‌ام و تو را مو به مو مرور می کنم

و عطر موهایت گیجم می کند؟

 

اسمش چیست؟

این رویا، این خیال؛

که تو از دور می‌آیی و انار‌های باغ شعرم

کال کال، سینه چاک می کنند؟

 

اسمش را چه بگذارم

 که تو،

دوستت دارم

معنی‌اش کنی؟

 

"حامد نیازی"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del


مثل دوست داشتن تو ...

دیگه نمى خوام به چیزایى که ندارم

 فکر کنم

مثل نداشتن تو ...

مى خوام

به چیزایى که هنوز دارم فکر کنم

مثل دوست داشتن تو ...

 

"بهرام حمیدیان"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del



نامه نفرین شده

تار گیسوی تو در مشت گره خورده ی باد

خبر از خانه ی ویران شده در مه می داد


من همان نامه ی نفرین شده بودم که مرا

بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد.


"احسان افشاری"

-----------------------------


متن کامل شعر:


تار گیسوی تو در مشت گره خورده ی باد

خبر از خانه ی ویران شده در مه می داد


من همان نامه ی نفرین شده بودم که مرا

بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد


داس بر ساقه ی گندم زدی و بی خبری

آه یک مزرعه در پشت سرت راه افتاد


هر چه فریاد زدم، کوه جوابم می کرد

غار در کوه چه باشد؟ دهنی بی فریاد


داشتم خواب شفایی ابدی می دیدم

که تو از راه رسیدی مرض مادرزاد


بغض من گریه شد و راه تماشا را بست

از تو جز منظره ایی تار ندارم در یاد…


"احسان افشاری"