کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

زیبایی ِ تو

دستم را

به زیبایی تو نزدیک می کنم

و خواب از سرم می پرد

حتما که نباید

فنجان را سر کشید

گاهی قهوه از چشم ها

در جان می چکد.

 

"یاور مهدی پور"



دنیای من

وقتی دنیایم

مقیاس عجیبی یافت

فهمیدم

عاشق شده ام

اکنون سالهاست در

عکس سه در چهار تو

زندگی می کنم.

 

"بهمن زارع"


تمنای تو ...

از تو برکندن دل

ممکن اگر بود مرا
به تمنای تو...

کی اینهمه جان می‌کندم؟

"ثنایی هروی"


برگرفته از کانال:

@baran_e_del

تو را در تاریکی می بوسم

تو را

در تاریکی می بوسم

بی آنکه

بدنم بدنت را لمس کند

پرده را آنچنان می کشم

که حتی مه

نتواند وارد اتاق شود

که در مرگ حتمی همه چیز

 دنیایی تازه رخ بنماید

دنیای بوسه ی من

 

"خوان رامون خیمنس"

(ترجمه: اعظم کمالی)

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del

بی قرار

ای که گفتی بی‌قراری‌های من بازیگری‌ست
بیقرارم کرده‌ای اما دلت با دیگری‌ست


"حسین دهلوی"


+ با تشکر از خانم هدی برای ارسال شعر.

از نبودنت حالم خوب نیست

چرا فلسفه ببافم؟
ساده بگویم:

از نبودنت حالم خوب نیست..!

 

"نگین رزاقی"



موهایم را کوتاه کرده ام

موهایم را کوتاه کرده ام؛

می‌دانی؟

زیبا ترم کرده است:

گونه های رنگ پریده

موی آشفته

و چشمانی که دیگر برای تو نخواهند گریست.

 

نگران چه هستی؟

دنیا به آخر نرسیده است عزیزم.

پس از من

باز هم به زمستان های تازه ای

که از راه می رسند عادت خواهی کرد.

به لبخند همسایه ات،

موشی که در دیوار خانه ات لانه کرده،

پس از من

به عطر تمام زنانی

که همبسترت می شوند عادت خواهی کرد.

کافی است برف ببارد

و تو

چتری در دست داشته باشی.

 

ما هر دو

از دو فصل دور به هم رسیده بودیم

نه شوق علف های تازه از پاهای برهنه ی من رفت

نه ابرهای سیاه از آسمان تاریک تو.

نشنیدن آوازت

زیباترم کرده است این روزها...

 

"شکریه عرفانی"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del

نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی

نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی

چه شود کز دلم امروز گره بگشایی

ور تو آیی نشود چارهٔ تنهایی من

که من از خوبش روم چون‌ تو ز در بازآیی

 

"قاآنی"

 

 برگرفته از کانال:

@baran_e_del

--------------------------------

+ میرزا حبیب الله شیرازی متخلص به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن، از شعرای نامدار عهد قاجار است

ای در میان جان‌ها

ای در میان جان‌ها، از ما کنار تا کی؟

مستان شراب نوشند، ما در خمار تا کی؟

ما کشتگان عشقیم، بر خاک ره فتاده

ما را چنین گذاری، در رهگذار تا کی؟

 

"شاه نعمت الله ولی"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del


تا بر لب تو زمزمه ی عاشقانه هاست

تا بر لب تو زمزمه ی عاشقانه هاست
با من هوای غرق شدن در ترانه هاست

عاشق شدن چه حال غریبی ست،خوب من!
لرزیدنِ نگاه و دل و دست و شانه هاست!

 

" یدالله گودرزی"

 

منبع:

http://hamghafiebabaran.ir/


+ با تشکر از خانم صندوقی برای ارسال شعر


خیال تو ...

دلتنگم

و خیال تو

پونه ای خشک است

در دستانم

که هر چه بیشتر خُردش می کنم

عطرش بیشتر زندگی را بر می دارد... 


"رسول پیره"


دلم با توست

از گندمزارها که می گذرم

دست ام به خوشه هاست

دلم با تو

از خیابان که می گذرم

یاد تو با من است

چشم ام به چراغ راهنما

راه که می روم با منی

کندتر از من قدم برمی داری

زودتر از من 

به خانه می رسی.


"آرزو نوری"


تنها

تنها در خلوت اتاق

با هر چیزی می شود حرف زد

با میز

با دفتر تلفن

با گل های شمعدانی

با هر چه که هست...

اما من دیوانه ام

میان این همه هست

با تو حرف می زنم که نیستی ...


"مهتاب یغما"


دوست

یک دوست؛

کسی است که 

همه چیز را 

درباره شما می داند 

و هنوز 

به شما عشق می ورزد...

 

"آلبرت هوبارد"


گران باش

گران باش 

بُگذار تا بَهایت را پرداخت کنند 

آدمها

چیزهای مُفت را 

مُفت از دست می دهند...


"فردریش نیچه"


یاد تو

یاد تو حس قشنگی ست

که در دل دارم

تو چه باشی چه نباشی

نگهش می دارم.


"فرشته اقتداری"


تنهایی

همیشه فکر می کردم بدترین چیزِ زندگی این است که در تنهایی تمام شود.

اما بدترین چیز، تمام شدن زندگی در میان مردمی است که به تو احساس تنهایی می دهند.


"رابین ویلیامز"


بدترین چیز زندگی - رابین ویلیامز

همیشه فکر میکردم بدترین چیزِ زندگی این است که در تنهایی تمام شود.

امابدترین چیز، تمام شدن زندگی در میان مردمی است که به تو احساس تنهایی می دهند.


"رابین ویلیامز"

ترسم این است نیایی نفسم تنگ شود

ترسم این است نیایی نفسم تنگ شود

نقش رویایی تو هی کم و کم رنگ شود

 

ثانیه گُم بشود عقربه ها گیج شوند

دل خوش باورم آواره و دلتنگ شود

 

ترسم این است از این خانه دلت قهر کند

قصّه ها کَم بشود فاصله فرسنگ شود

 

نکند بوسه بمیرد خبرش گم بشود

دل شکستن نکند مایه ی فرهنگ شود

 

نکند فاحشه گی معنی لبخند دهد

بوسه ای گُل بدهد ترجمه اش ننگ شود

 

نکند شاخه ی لرزان بشود شانه ی من

هق هق گریه ی بندآمده آهنگ شود

 

تلخی قهوه ی لب های تو زجرم بدهد

لب بچیند دل و با گریه هماهنگ شود

 

وای اگر در دل مرداد زمستان بشود

قلب بی عاطفه ات یک سره از سنگ شود

 

سینه را آه! دل سنگ تو آزار دهد

وای اگر سادگی ام..مایه ی نیرنگ شود

 

"علی نیاکوئی لنگرودی"

۱۳۹۴/۰۴/۲۱


می شود معجزه با چشم تو آغاز شود

می شود معجزه با چشم تو آغاز شود

کنج دیوار دلم پنجره ای باز شود

 

می شود حادثه ات حال مرا خوب کند

تلخی شعر مرا تلخی مطلوب کند

 

می شود باز بیایی و دچارم بکنی

 زخمی حادثه ی عشق و شکارم بکنی

 

بگذاری نفسم با نفست گرم شود

سختی عاطفه ات با قلمم نرم شود

 

حلقه ی دست تو در گردن من تنگ شود

رنگم از لمس نفس های تو پررنگ شود

 

می شود شانه ات آرام به دادم برسد

مثل آرامش حوّا که به آدم برسد

 

 تو بیا قصه ی ما قصه ی جاوید شود

قصه ی آنکه دلش را به تو بخشید شود

  

"علی نیاکوئی لنگرودی"

۱۳۹۴/۰۵/۱۱

 

متن کامل شعر:

http://aliniakooee.blogfa.com/post/108