کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست

تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست

تا بندهٔ تو شده‌ست تابنده شده‌ست

زان روی که از شعاع نور رخ تو

خورشید، منیر و ماه تابنده شده‌ست.

 

"حافظ"

نقدی بر وبلاگ

دوست عزیزی نظر شان را در مورد وبلاگ و اشعار گزینش شده در چند کامنت عنوان کردند. کامنت ها و پاسخ بنده به آنها را به صورت پست اینجا می گذارم تا دیگر دوستان هم ببیند و بخوانند و اگر نظر یا انتقادی بود همینجا عنوان فرمایند. سپاس.


کامنت اول:

برای پست: http://n-poems.blogsky.com/1392/02/01/post-580/

دوست‏ ‏عزیز‏ ‏شما‏ ‏متاسفاه‏ ‏اطلاعات‏ ‏کمی‏ ‏از‏ ‏به‏ ‏اصلاخ‏ ‏شاعران‏ ‏دارید،‏ ‏به‏ ‏نظر‏ ‏بنده‏ ‏اولین‏ ‏اصل‏ ‏در‏ ‏انتشار‏ ‏یک‏ ‏مطلب‏ ‏اطمینان‏ ‏از‏ ‏منبع‏ ‏صحیح‏ ‏آن‏ ‏است‏ ‏وگرنه‏ ‏نشر‏ ‏ما‏ ‏دست‏ ‏کمی‏ ‏از‏ ‏دزدی‏ ‏ندارد...
البته‏ ‏قصد‏ ‏جسارت‏ ‏به‏ ‏شما‏ ‏را‏ ‏ندارم‏ ‏ولی‏ ‏بهتر‏ ‏است‏ ‏دقت‏ ‏بیشتری‏ ‏بفرمایید‏ ‏نیمای‏ ‏عزیزک‏ ‏خانم‏ ‏کردبچه‏ ‏متاسفانه‏ ‏بسیاری‏ ‏از‏ ‏استعارات‏ ‏و‏ ‏نقطه‏ ‏قوت‏ ‏شعر‏ ‏شاعران‏ ‏دیگر‏ ‏را‏ ‏در‏ ‏شعر‏ ‏خود‏ ‏کپی‏ ‏کرده‏ ‏اند‏ ‏و‏ ‏این‏ ‏جریان‏ ‏در‏ ‏زمان‏ ‏خود‏ ‏سر‏ ‏و‏ ‏صدای‏ ‏زیادی‏ ‏پیدا‏ ‏کرد.‏ ‏بهتر‏ ‏نیس‏ت‏ ‏اگر‏ ‏شعر‏ ‏شاعران‏ ‏متعهد‏ ‏را‏ ‏انتشار‏ ‏دهیم‏ ‏و‏ ‏از‏ ‏نظر‏ ‏ساختار‏ ‏و‏ ‏قوت‏ ‏تنها‏ ‏تکیه‏ ‏به‏ ‏نام‏ ‏ها‏ ‏نکنیم؟

پاسخ:

سلام
بله خب اطلاعات بنده از شعر و شاعران محدود است و در حد بضاعت ...
در مورد خانم کردبچه، بله بنده هم مطلعم که حرف و حدیث هایی بوده و البته دفاعیه ایشان را نیز بر این انتقادات خوانده ام.
اما در پی کشف حقیقت و یا قضاوت بر نیامدم.
به هر حال خانم کرد بچه از شاعران مورد علاقه بنده هستند و ترجیح میدهم که اشعارشان در این وبلاگ باشد بدون قضاوت!
مگر اینکه روزی دادگاهی مصلح و یا مجمعی منصف، رای بر علیه ایشان صادر کنند و من هم قبول میکنم.

--------------------------------

 در ادامه مطلب بیشتر بخوانید

ادامه مطلب ...

ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﻨﺸﯿﻦ

ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻟﺐ ﻫﺎﺕ

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩﻩ؟

ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ

ﺩﻟﺘﻨﮓ "ﺗـــﻮ" ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ

ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ؟

یک‌بار ﺑﺨﻮﺍﺏ،

ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﻨﺸﯿﻦ ﻭ

ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺁﺭﺍﻣﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ...

 

"ﻋﺒﺎﺱ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ"

-----------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

...

گاهی اگر از خواب می‌پرم

و به تو خیره می‌شوم
یعنی صبح به این زودی
در حد مرگ دوستت دارم.

"آرش شفاهی"


نام تو ...

 

نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از شراب

بهتر از تمام شعرهای ناب...!

 

"فریدون مشیری"

بعضی ها را بدرقه کنید

بعضی ها را بدرقه کنید حتی اگر لایق بدرقه نباشند.. بدون کنار زدن پنجره.. بدون سربرگرداندن به عقب.. بعضی ها را بدرقه کنید و بگذارید به قلب هایی بروند در اندازه ی خودشان.. حتی اگر مطمئن باشید روزی با چشمانی وحشت زده و بی پناه بر خواهند گشت.. زخم های خاطراتشان را ببندید.. بودن های ناروایشان را بشویید.. غرور و دروغ و قضاوتشان را در چمدانشان بگذارید و بگذارید به هر کجا که باید بروند، بروند.. بگذارید در گذشته به جایی که به آن تعلق دارند آرام بگیرند.. برایشان گریه کنید.. سوگواری کنید.. و بدانید این از دست دادنی ضروری ست برای به دست آوردنی گران بها...

 

"ناشناس"

تنها تو اهمیت داری

غمگین،

میان درختان نشسته ای ..

این عکس باید

در جنگل های شمال گرفته شده باشد

اما شمال و جنوب نقشه اهمیتی ندارد

و فرقی نمی کند

چه روز و چه ماه و چه سالی بوده ...

تنها تو اهمیت داری

و چشمان ابری ات

که گویی

سوختن جنگلی را می نگریسته اند !

تنها تو اهمیت داری !

سفیدبرفی رفته با شهزاده ی قصه

که من

یکی از هفت کوتوله زندگی ات بودم ...

کاش درختی می شدم

که به آن تکیه داده ای !

 

" یغما گلرویی "

از کتاب: باران برای تو می بارد / پرتره-دو

-----------------------------------

 

+ تولد مبارک یغمای عزیز

دست هایت خوشه های انگور

دست هایت
خوشه های انگورِ گس
شراب می شود
مست می کند

پیاله های پی در پی
ترانه هایی که می ریزد توی رگ هایم
سلول هایم

دست هایت
میخانه ای قدیمی است
دنج و آرام
پناهم می دهد
دیوانه ام می کند
مست می شوم !‌

 

"ناشناس"

ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ ﻭ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﮐﻨﺎﺭ

ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ

ﻭ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﮐﻨﺎﺭ

ﺗﻤﺎﻡ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺭﺍ

ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ،

ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ،

ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ...

ﻋﺎﺩﺕ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺳﺖ

ﭼﺴﺒﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﻣﺸﺎﻥ!

 

"ﻣﻬﺪﯾﻪ ﻟﻄﯿﻔﯽ"

همیشه فردایی نیست

همیشه فردایی نیست تا زندگی

فرصت دیگری برای جبران غفلت ها به ما بدهد
کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش
و بگو چقدر به آنها علاقه و نیاز داری..
مراقبشان باش.

"گابریل گارسیا مارکز"

قدم زدن با تو

با تو قدم زدن را
دوست دارم..
به جای خانه
برایت
جاده خواهم ساخت...

"
احسان پرسا"

----------------------------------------------

 

دفتر عشق:

هر بار می خندی
پاره می شود بند دلم
خنده های تو
رحم و مروت سرشان نمی شود
بیچاره دلم...

"مهدیه لطیفی"

یک نفر باید باشد ...

یک نفر باید باشد که
بدون ترسِ ِ هیچگونه قضاوتی برایش همه چیز را تعریف کنی
تمام حرف هایی که دارد آرام آرام درونت می گندد را به زبان بیاوری
از آن حرف هایی که شب ها موقع خواب به بی رحمانه ترین شکل ممکن به سرت هجوم می آورند
و رسالتشان این است که خواب را از تو بگیرند
حرف هایی که وسط قهقهه هم اگر یادشان بیوفتی لال می شوی!

یک نفر که وقتی تو دهن باز کردی نگوید آره می دانم، اصلا یک نفر باشد که هیچ چیز نداند
یک نفر باشد در این دنیا که نصیحت را بلد نباشد...
یک نفر که وقتی برایش تعریف میکنی که کارم دارد به جاهای باریک می کشد،
پوزخند نزند، به شوخی نگیرد
جدی بگیرد، خیلی هم جدی بگیرد،
آنقدر که یک سیلی جانانه مهمانت کند و با تمام قدرت اش بزند زیر گوشت
یک نفر که تجربه ی هیچ چیز را نداشته باشد،
مثل همه ی آنهایی که خود را علامه دهر می دانند نباشد!
وقتی که برایش تعریف میکنی دستپاچه شود، گوش بدهد،
برایت فتوای ابوموسی اشعری صادر نکند،
راه کار ندهد، فقط گوش کند ..
یک نفر که بداند این چیزهایی که تو تعریف میکنی جواب منطقی ندارد،
اصلا منطق در مقابل این حرف ها بیچاره است

خیلی از آدم ها میخواهند حرف بزنند صرفا برای اینکه دردشان آرام بگیرد
بعضی آدم ها درونشان روی کمربند زلزله است،
گاهی حرف می زنند تا ویرانی زلزله درونشان را به تعویق بیاندازند
حرف زدن گاهی مُسکن است،
آدم ها گاهی حرف می زنند نه برای اینکه چیزی بشنوند، نه اینکه کمک بخواهند
حرف می زنند که ویران نشوند
حرف می زنند که آرام بگیرند
مانند کسی که خود می داند چه روزی قرار است بمیرد، آرام می گیرند.

به قول آن رفیقمان که می گفت :
حرف هایی در دلم هست که حاضرم فقط به کسی بگویمشان که قرار است فردا بمیرد ...
همین.

 

"پویان اوحدی"


+ با تشکر از خانم "نازنین" برای ارسال این متن زیبا

ای زندگی، تن و توانم همه تو

ای زندگی، تن و توانم همه تو
جانی و دلی، ای دل و جانم همه تو

تو هستی من شدی، ازآنی همه من
من نیست شدم در تو، ازآنم همه تو.

 

"مولانا"

آدم های ناب

آدم وقتی یه حس تکرار نشدنی رو با یکی تجربه می کنه،
دیگه نمی تونه اون حس رو با کس دیگه ای تجربه کنه.
بعضی حس ها خاص و ناب هستند؛

مثل بعضی آدم ها !


"
ویسلاوا شیمبورسکا"


پ.ن: دارم فکر می کنم که چقدر درسته این حرف خانم شیمبورسکا!؟

ولی واقعا بعضی آدم‌ها ناااااب هستند و تکرار نشدنی...

دوستم داشته باش..

این شهر

پر است از حرف من و تو

عینک آفتابی ات را

از روی چشم هایت بردار

تا آفتاب مرداد بگوید

چقدر بخاطرت

سیلی توی گوشم زد

تا آدمم کند..

 

بلند شو

گوش کوچه تان را بگیر

تا بگوید

چقدر با قدم هایم

سرش را درد آوردم..

 

شب که شد

پرده پنجره را کنار بزن

به ماه نگاه کن

تا ببیندت

تا بفهمد

هرچه از تو گفتم راست بود

تا ببینی خودش را

از خجالت پشت ابرها پنهان می کند..


حالا باز هم بگو

دوستم نداری!...

 

"محسن حسینخانی"


از مجموعه در دست چاپ: زمین گرفتگی


+ زنده باشی آقا محسن

دلتنگ توام

تمام راه با توام
با تو پرندگان را تماشا می کنم
با تو زیر سایه ی درخت می نشینم
با تو تمام خستگی هایم را از تن بیرون می کنم
حتی بر زانوان تو به خواب می روم
راه که تمام می شود
باز هم دلتنگ توام
دلتنگ تمام آسمان و درخت
دلتنگ تمام پرنده های جهان
دلتنگ بال های خیالی
که تو را به من
که مرا به تو می رساند...

 

"ناشناس"

-----------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

حتما در این دنیا جایی هست

که لحظه ای به دور از هیاهو

من و تو؛

مـــــا شویم

حتما باید چینین جایی باشد ...

 

 


وقتی دنبال ِ عکس تو می گشتم!

امروز،

چرکنویس ِ پاک ِ یکی از نامه های قدیمی را
پیدا کردم!
کاغذش هنوز،
از آواز ِ آن همه واژه بی دریغ
سنگین بود!
از باران ِ آن همه دریا!
از اشتیاق ِ آن همه اشک
چقدر ساده برایت ترانه می خواندم!
چقدر لب های تو
در رعایت ِ تبسم بی ریا بودند!
چقدر جوانه رؤیا
در باغچه ی بیداریمان سبز می شد!
هنوز هم سرحال که باشم،
کسی را پیدا می کنم
و از آن روزهای بی برگشت برایش می گویم!
نمی دانی مرور دیدارهای پشتِ سر، چه کیفی دارد!
به خاطر آوردن ِ خواب های هر دم ِ رؤیا...
همیشه قدم های تو را
تا حوالی همان شمشادهای سبز ِ سر ِ کوچه می شمردم،
بعد بر می گشتم
و به یاد ترانه ی تازه ای می افتادم!
حالا، بعضی از آن ترانه ها،
دیگر همسن و سال ِ سفر کردن ِ تواند!
می بینی؟ عزیز!
برگِ تانخورده ِ آن چرکنویس قدیمی,
دوباره از شکستن ِ شیشه ی پر اشک ِ بغض ِ من تر شد!
می بینی!

 

"یغما گلرویی"

 

از مجموعه: مگر تو با ما بودی !؟

من به همه ی شادی ها بدبینم

من به همه ی شادی ها بدبینم
وقتی میان این ساحل
کمی آن طرف تر از 
تولد ِ لاک پشت های کوچک
نهنگی دارد جان می کند.

 

"حسین غلامی خواه"