کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کنار می کشم که رد شوی، نایستی!

دستم را که رها میکنی،

سُر میخورم توی بغل شب،
دو دستی میچسبدم.
بوسهات را بغض میکنم،
نوازشت را میگریم،
و همآغوشیات را
عق میزنم
توی صورت شهر!
لبخند میپاشی
روی بالشم.
چشمت را نمیفهمم،
زبانت را هم،
با اینحال
بهتمامِ لهجههای دنیا،
دوستت دارم!
حتا به لهجهی سکوت
وقتی به نام میخوانیم!
خودم را برایت کنار میگذارم
از خودم کنار میکشم،
تا کنارِ تو باشم،
تا تو در کنارِ خودت باشی.
چقدر میپرسی: آدم شدی؟
خیالت راحت
من خیالِ آدم شدن ندارم!

 

"نسترن وثوقی"


برگرفته از وبلاگ شاعر

http://nvosoughi.blogfa.com/

نداشتن تو

و از میان تمامِ آرزو ها

دردناک ترینش

نخواستن تو در نداشتنِ توست

و کاش

کاش گریزی بود از عمقِ وحشت آورِ این درد

که در تخیلِ عشق

رسیدن چه بروزِ محالی دارد

و در سلوکِ عشق

چه ناعادلانه ‌ست

بودن...

... و غریبانه بودن

و چه غم انگیز

شهوت بی‌ امانِ انگشتانِ من

برای نوازش تلخی‌ دستانِ تو

 

"نیکی‌ فیروزکوهی"

خوشا رسیدن با هم

به غیر از آیینه کس روبروی بستر نیست

و چشم آینه جز ما به سوی دیگر نیست

 

چنان در آینه خورده گره تنم به تنت

که خود تمیز تو و من ز هم میسر نیست

 

هزار بار کتاب تن تو را خواندم

هنوز فصلی از آن کهنه و مکرر نیست

 

برای تو همه از خوبی تو می گوید

اگرچه آینه چون شاعرت سخنور نیست

 

ولی از آینه چیزی مپرس از من پرس 

که او به راز تنت از من آشنا تر نیست

 

تن تو بوی خود افشانده در تمام اتاق

وگرنه هیچ گلی این چنین معطر نیست

 

به انتهای جهان می رسیم در خلائی

که جز نفس نفس آنجا صدای دیگر نیست

 

خوشا رسیدن با هم که حالتی خوشتر 

ز حالت تو در آن لحظه های آخر نیست

 

"حسین منزوی"

از مجموعه: با عشق در حوالی فاجعه، تهران، نشر پاژنگ، 1371

منبع: www.hosseinmonzavi.blogfa.com