کاش دلتنگی نیز نام کوچکی میداشت
تا به جانش میخواندی:
نام کوچکی
تا به مهر آوازش میدادی،
همچون مرگ
که نام کوچکِ زندگیست.
...
"احمد شاملو"
9 مرداد 68
به تو دست می سایم و جهان را در می یابم
به تو می اندیشم
و زمان را لمس می کنم
معلق و بی انتها
عریان.
می وزم، می بارم، می تابم
آسمانم
ستارگان و زمین
و گندم عطر آگینی که دانه می بندد
رقصان
در جان سبز خویش.
از تو عبور می کنم
چنان که تندری از شب.-
می درخشم
و فرو می ریزم.
"احمد شاملو"
از دفتر: ترانه های کوچک غربت
کتاب: گزینه اشعار/احمد شاملو ، انتشارات مروارید ، چاپ دهم 1388
نه
در خیال، که رویاروی میبینم
سالیانی
بارآور را که آغاز خواهم کرد.
خاطرهام
که آبستنِ عشقی سرشار است
…
□
خانهیی
آرام و
اشتیاقِ
پُرصداقتِ تو
تا
نخستین خوانندهی هر سرودِ تازه باشی
چنان
چون پدری که چشم به راهِ میلادِ نخستین فرزندِ خویش است؛
چرا
که هر ترانه
فرزندیست
که از نوازشِ دستهای گرمِ تو
نطفه
بسته است...
میزی
و چراغی،
کاغذهای
سپید و مدادهای تراشیده و از پیش آماده،
و
بوسهیی
صلهی
هر سرودهی نو.
□
و
تو ای جاذبهی لطیفِ عطش که دشتِ خشک را دریا میکنی،
حقیقتی
فریبندهتر از دروغ،
با
زیباییات ــ باکرهتر از فریب ــ که اندیشهی مرا
از
تمامیِ آفرینشها بارور میکند!
در
کنارِ تو خود را
من
کودکانه
در جامهی نودوزِ نوروزیِ خویش مییابم
در
آن سالیانِ گم، که زشتاند
چرا
که خطوطِ اندامِ تو را به یاد ندارند!
□
خانهیی
آرام و
انتظارِ
پُراشتیاقِ تو تا نخستین خوانندهی هر سرودِ نو باشی.
خانهیی
که در آن
سعادت
پاداشِ
اعتماد است
و
چشمهها و نسیم
در
آن میرویند.
بامش
بوسه و سایه است
و
پنجرهاش به کوچه نمیگشاید
و
عینکها و پستیها را در آن راه نیست.
...
□
تو
را و مرا
بیمن
و تو
بنبستِ
خلوتی بس!
که
حکایتِ من و آنان غمنامهی دردی مکرر است
...
□
تو
و اشتیاقِ پُرصداقتِ تو
من
و خانهمان
میزی
و چراغی...
آری
در
مرگآورترین لحظهی انتظار
زندگی
را در رؤیاهای خویش دنبال میگیرم.
در
رؤیاها و
در
امیدهایم!
"احمد
شاملو"
۲۴ اردیبهشتِ ۱۳۴۲
از
مجموعه: آیدا در آینه
شعر:
سرودِ آن کس که از کوچه به خانه باز میگردد
برگرفته
از کتاب: گزینه اشعار احمد شاملو
انتشارات
مروارید / چاپ دهم، 1388
)متن کامل شعر در ادامه مطلب(
ادامه مطلب ...
می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم
خیال گونه
در نسیمی کوتاه
که به تردید می گذرد
خواب اقاقیاها را بمیرم.
می خواهم نفس سنگین اطلسی ها را پرواز گیرم.
در باغچه های تابستان
خیس و گرم
به نخستین ساعات عصر
نفس اطلسی ها را پرواز گیرم.
حتا اگر
زنبقِ کبود کارد
بر سینه ام گل دهد-
می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم
در آخرین فرصت گل،
و عبور سنگین اطلسی ها باشم
بر تالار ارسی
به ساعت هفت عصر.
"احمد شاملو"
آذر 51
از دفتر: ابراهیم در آتش
کتاب: گزینه اشعار/احمد شاملو ، انتشارات مروارید ، چاپ دهم 1388
------------------------------------------
عکس: گل اقاقیا - تهران، پارک چیتگر، 9 اردیبهشت 1391
پ.ن: دیشب برای دوچرخه سواری رفته بودم پارک محل. یکی دو هفته ای میشد که به این پارک سر نزده بودم. قسمتهایی از پارک پر شده بود از رایحه خوش اقاقیها. نیم ساعتی رو روی یک نیمکت نشستم ... و ترانه های ماندگار شهیار قنبری ...
اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد شعر زیبای شاملو بود. تقدیم به شما خوبان.
همه
لرزش دست و دلم
از آن بود
که عشق پناهی گردد
پروازی نه، گریز گاهی گردد
آی عشق آی عشق
چهره آبیات پیدا نیست.
و خنکای مرهمی بر
شعله زخمی
نه شور شعله بر سرمای درون
آی عشق آی عشق
چهره ی سرخت پیدا نیست.
غبار تیره تسکینی بر حضور ِ وهن
و دنج ِ رهایی بر گریز ِ حضور،
سیاهی بر آرامش آبی
و سبزه ی برگچه بر ارغوان
آی عشق آی عشق
رنگ آشنایت پیدا نیست.
"احمد شاملو"
1351
از دفتر: ابراهیم در آتش
کتاب: گزینه اشعار/احمد شاملو ، انتشارات مروارید ، چاپ دهم 1388