و کسی که
تو را دیده باشد
پاییزهای سختی خواهد داشت ...
تقدیم به عشق ...
متن کامل شعر:
ادامه مطلب ...
نمیخواهم نگرانت کنم امّا
هنوز زندهام
و این روزها هربار حواسم را پرت کردهام در خیابان
بوق اولین ماشین، عقبعقبم رانده است
نمیخواهم نگرانت کنم امّا
این شبها هربار
ناامیدی مرا به پشت بامِ خانه رسانده است
با احتیاط پلهها را
یکی
یکی
یکی
پایین آمدهام
با اینکه میدانستم در من
دیگر چیزی برای شکستن نمانده است
این شبها روی پیشانیام
جای روییدنِ شاخ میخارد و
پوستم این شبها زبر و خشن شده است
و تو از شکوه کرگدن شدن چه میدانی؟
و بر این سیارهء خاکی موجوداتی هستند
که سرانجام فهمیدهاند
بیعشق میشود زنده ماند
موجودات عجیبی
که بیآنکه کسی جایی نگرانشان باشد
با احتیاط از خیابان عبور میکنند
پلهها را دستبهنرده پایین میآیند
و صبحها در پارک میدوند
موجودات باشکوهی
که اگر خوب به سختجانی چشمهایشان خیره شوی، میفهمی
هنوز نسل دایناسورها منقرض نشده است -
نمیخواهم نگرانت کنم
نمیخواهم نگرانت کنم امّا
امّا
نداشتنت را بلد شدهام
و مثل کودکی که سرانجام فهمیده است
تمام آنانچه در تاریکیست
همانهاست که در روشناییست،
به خیانتِ دستهای تو فکر میکنم
که تمام این سالها
چراغها را
خاموش نگه داشته بودند.
"لیلا کردبچه"
می خواهی
دلتنگت نباشم
انگار که بخواهی،
شیروانیهایِ "رشت" خیس نباشند.
انگار که بخواهی
زمستانهایِ "الموت" سرد
انگار که بخواهی
پاییزهای روستای چنار "کاشان" زرد.
دنیا اما کاری به خواستنِ هیچکس ندارد.
من هم سالهاست
می خواهم کنارم باشی.
"لیلا کردبچه"
لابد دوستت دارم هنوز
که هنوز
فکر میکنم
از هزار و صد نسخهی این شعر
یک نسخه را
تو به خانه میبری
و تو تنها تو میفهمی
چند جای این شعر،
خط خورده است.
"لیلا کردبچه"
برگرفته از کانال:
@baran_e_del
به خاطر مردم است که می گویم
گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیاور!
دنیا دارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود
و مردم نمی دانند
چگونه می شود بی هیچ واژه ای
کسی را که این همه دور است
این همه دوست داشت...
"لیلا کردبچه"
و دستان تو
بداهه ای گرم و بههنگام بود
که در ذهن گنجشکان زمستان دیده نمیگنجید
آمدی با سخاوت دستانت
و از کنار ناخنهایم، برگهای تازه جوانه زد
بر چند شاخگی موهایم
گنجشکهای جوان لانه ساختند
و آوازهای تازه آموختم
به آینه گفتم فرصت کم است
وقتی برای شمردن بهارهای رفته نمانده است
دستی به موهایم بکش
هرطور شده باید این فصل
زیبا بمانم.
"لیلا کردبچه"
از مجموعه: غمزیستی
صبح خیلی زود
و بیدار شده ام
تا دوست داشتنت را
زودتر از روزهای قبل
شروع کنم.
"لیلا کردبچه"
و فراموش می کنم بارها دوستت داشته ام
کنار پنجره می ایستم
به تماشای کودکانی که عادت دارند
هرصبح، زنی سراغ «کوچه ی خوشبخت» را از آنان بگیرد
و با لبخندهای کوچکشان بگویند:
«تماشای آسمان
چشمان هیچ کس را آبی نخواهد کرد!»
"لیلا کردبچه"
از کتاب: صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر
...
باورش کمی سخت است، می دانم
اما بارها به ماه گفته ام طوری بتابد
که بغض راه گلوی پنجره ای را نبندد
مخصوصا اگر باد
با خاطره ی بلند پیراهن زنی وزیده باشد
بارها گفته ام این شهر بهار ندارد
باغ ندارد
بهار نارنج ندارد
و آدم اگر دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید
که دهانش پیش هر غریبه ای باز نشود؟
"لیلا کردبچه"
از کتاب: صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر"
نشر فصل پنجم / چاپ اول: 1393
(شعر کامل در ادامه مطلب)
ادامه مطلب ...
آدم که دلش بگیرد،
دردش را
به کدام پنجره بگوید
که دهانش
پیش هر غریبه ای باز نشود..!؟
"لیلا کردبچه"
می بینی
ترسِ نبودنت چه به روزم آورده است؟
و وحشت گم کردن دستی گرم
چگونه تا مغز استخوانم نفوذ کرده است ؟
دیگر چگونه بگویم چقدر دلتنگ توأم؟
وقتی دندان هایم از ترس یا سرما
– چه فرق می کند اصلاً ؟ –
واژه هایم را تکه تکه می کنند
و ناچارم
بریده بریده
د و س ت ت د ا ش ت ه ب ا ش م.
…
"لیلا کردبچه"
از کتاب: حرفی بزرگتر از دهان پنجره
مرده شوها چه می دانند
لب های من چقدر قشنگ دوستت دارم را
با چهار هجای کشیده ادا می کردند
و انگشتانم هنگام نوشتن از تو
چگونه لای سطرها ریشه می دادند.
چه می دانند
گونه هایم چگونه عطر بوسه های تو را
در توحش گل های سرخ پنهان می کردند
و موهایم میان انگشتان تو
چگونه باد ها را به مسیر های تازه می بردند.
تو اما می دانی
بهتر از همه می دانی
موهای من چقدر مشکی تر و بلند تر بودند
وقتی انگشتانت را
لای موهای کسی از یاد ببری
و "یادش بخیر"
سهم کوچکم از شبانه هایت می شود.
"لیلا کردبچه"
از کتاب: صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر /
نشر فصل پنجم / 1393
پردهها را کنار پنجره
قابها را به دیوار آویختم
بعد
دو فنجان چای ریختم
و فکر کردم به 365 روزِ دیگر
که میتوانم با چیدمانی دیگر
دوستت بدارم...
"لیلا کردبچه"
که در قصه های تو نبودند می ترسم
از خیابان هایی که پایم را
به راه های نرفته بسته اند
و عشق های کوچکی که دلم را
به پنجره های وامانده ی لعنتی
می ترسم
از روزهایی که با تنور تو روشن نمی شوند
و شب هایی که با هزار و یک روایت گوناگون
چشم های مرا نمی بندند
دلم هوای خانه ی کاگلی ات را کرده
با پستوی تنگ و تاری
که عطر آغوش پدربزرگ را در آن حبس کرده بودی
دلم هوای تو را کرده
که برایم چای بریزی
و دوباره بگویی چگونه صورت من شصت سال پیش
جوانی کُرد را عاشق تو کرد
برایم چای بریز ننه آقا
و اشک هایم را
با گوشه ی گلدار چارقدت پاک کن
خسته ام ،
خسته
و هیچ کس آنقدر زن نیست
که ساعت ها بشود برایش گریست
"لیلا کردبچه"
از کتاب: صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر / ننه آقا
----------------------------------------------------------------
دلنوشت: بیاد مادریزرگ نازنینم...
پیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند
دلتنگِ تو بودم،
انگار
هزار سال منتظر بودم
بیایی پشت پنجرۀ اتوبوس
برایم دست تکان بدهی،
تا این شعر را برایت بنویسم.
"لیلا کردبچه"
برگرفته از وبلاگ:
تو شبیه پرستوها هستی
وقتی با کوچ بیهنگامی بهار را به خانهام میآوری
وقتی با کوچ بیهنگامی بهار را از خانهام میبری
بخوان
با هر زبانی که عاشقانهتر است
آهنگینتر است
و واجهای صمیمیتری دارد
بخوان
حتی اگر شده اندازۀ پنجرهای
که بیش از حوصلۀ بهار بسته ماندهست
آنقدر بسته ماندهست
که اسمش را گذاشتهاند دیوار.
"لیلا کردبچه"
از کتاب: صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر / نشر فصل پنجم / 1393
------------------------------------------------------------
+ سالروز شکفتنت مبارک خانم کردبچه
مرگ
تنها دری است
که تا به تو فکر می کنم باز می شود
هر بار بدم می آید از خانه ای که در آن نیستی
و بعد به هر دری می زنم عزرائیل پشتش است
و بعد
طناب یعنی اتفاقی که نمی افتد را
به کدام سقف بیاویزم
و تیغ
یعنی این تویی که هنوز در رگ هایم جریان داری
مرگ
چیزی شبیه دست های من است
که حتی با ده انگشت نمی توانند
یک ذره از گرمی دست های تو را نگه دارند
و چیزی شبیه صدایم
که هربار دوستت دارم
تارهای صوتی ام را عنکبوت ها تنیده اند
و چه انتظار بزرگی است
این که بدانی
پشت هر «دوستت دارم» چقدر دوستت دارم.
...
"لیلا کردبچه"
از کتاب: حرفی بزرگتر از دهان پنجره
نشر فصل پنجم / چاپ سوم 1392 / صفحه 64
--------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
نسخه قدیمی تر این شعر را می توانید در ادامه مطلب بخوانید.
بنظر می رسد که خانم کردبچه برای چاپ شعر در کتاب، آن را ویرایش کرده و بنظرم این ویرایش کاملا مثبت و رو به جلو بوده است..
به عنوان مثال: توجه کنید به استفاده از "سقف" به جای "درخت" در این بخش از شعر:
«طناب یعنی اتفاقی که نمی افتد را
به کدام سقف بیاویزم»
و سایر تغییرات که بنظرم ساختار شعر را محکم تر و پخته تر کرده است.
برای این تغییرات به جا و این پختگی باید به خانم کردبچه آفرین و تبریک گفت.
این یعنی حرکت رو به جلو...
در کل، شعر جدید کوتاه تر شده و بخش های پایانی حذف شده. در واقع کمی از سیاهی شعر هم کم شده است.
قلمت ماندگار خانم کردبچه عزیز
ادامه مطلب ...
همه چیز از جایی شروع شد
که گفتی دوستم داری
گاهی برای یک عمر بلاتکلیفی
بهانه ای کافیست.
"لیلا کردبچه"