دیگر صدایمان را پس نمی دهد
کوهی که پناهمان بود
و آن سگ که با شوق دنبالمان می کرد
به قلاده خو کرده است
چه معجزه ای
وقتی بر دهانه ی غارها
بی سببی تار تنیده
و غربت، تخم نهاده.
معجزه "ما" بودیم
خود را اما به خوابی ابدی زده ایم
و از تاریکی
به تاریکی عمیق تری
فرو افتاده ایم.
"محسن حسینخانی"
از کتاب در دست چاپ: کوه صدایم را پس نمی دهد