هلیا، بازگشت ما پایان همه چیز بود، می توان به سوی رهایی گریخت اما بازگشتِ به اسارت نابخشودنی است.
افسوس هلیا که نمی دانستی امکان بر همه چیز دست می یابد. امکان فرمانروای نیرومند ترین سپاهیانی است که پیروزی را بالای کلاه خودهای خود چون آسمان احساس می کرده اند. هر مغلوبی تنها به امکان می اندیشد و آنرا نفرین می کند. هر فاتحی در درون خویش ستایشگر بی ریای امکان است. دروازه های هر امکان، انتخاب را محدود کرده است بسا که "خواستن" از تمامِ امکانات گدایی کند؛ اما من آنرا دوست می دارم که به التماس نیالوده باشد.
"نادر ابراهیمی"
از کتاب: بار دیگر شهری که دوست می داشتم / ص 45
چاپ اول 1345 - چاپ سی ام نوروز 95
مرا نمک گیر عشق کردی
تمام مرا
و حالا هر شب
دستم را میگیری و میبری ام به اول فصل خودت
به اوج لذت اغوش
میبری ام درست
اول ان عصر دوست داشتنی!!!
و من هر نیمه شب
از پس یک تلاطم شوریده به بسترم میخزم
اری!
من از ارتکاب دوست داشتن در تهی ترین سکانس زندگی
از دود کردن سیگار بهمن در راه کشیدگی خاطرات
از پر و خالی کردن جامهایی که,,, جز محنتم نمیفزایند,,,
از اینهمه تکرر درد بر بالین انتظار میایم
یک اغوش و اینهمه چشم به راهی!!
اینهمه واماندگی در بغض!!
اینهمه همه های درهم گره خورده در لوار این روزها !!
یک اغوش و اینهمه غریبگی با دنیا!!
همین ها را نشان کن و تا ته این عاشقانه مرا مرور کن...
من...
زنی که درد را مینویسد
عشق را شاعر میشود
انتظار را به پنجره می اویزد
و در نبود تو
سلول انفرادی اش را به تمام دنیا ترجیح میدهد
که در ان
عمیق ترین بغض ها را گریسته است
و عزیزترینشان را...
اری عزیزکم...
تمام من همین است...
فرزانه صادق پور
سلام دوست گرامی
وبلاگ بسیار پرباری دارید
خوشحال میشم در خدمتتون باشم