یک تکه هایی از خودت را بگذار برای من
همان هایی که دوستشان نداری
هیچ کجا همراهت نمیبری
همان هایی که پنهانشان میکنی بین لباسها
آویزان میکنی به چوب رختی
همان هایی که مدتهاست قاب کرده ای به دیوار
کنار ساعت قدیمی پدربزرگ که سالهاست خاک میخورد
همان تکه های ناجور که وصل تنت نمیشود...
همان ها را بگذار برای من
این تکه ها شبیه توست
شبیه کسی که رفتن نمیدانست
این تکه ها نمیروند
میمانند کنار من
تا باهم خستگی دَر کنیم
با یک چای داااغ
وسط زمستان رفتنت...
"عاطفه حاجی"
.....