«بهترین شعرهایی که خواندهام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-
درباره من
نام: نیما، .....................................................
متولد: 9 اسفند 54، ........................................
محل سکونت: تهران، .......................................
وضعیت تاهل: متاهل .......................................
ایمیل: nima_m406[at]yahoo[dot]com
...................................................................
در میان باور همه که کوچه های عشق خالی از تک درخت های عاشق است، من درختی یافته ام که هر روز بر روی پیکره اش مشق عشق با نوک مهر می زنم، در میان باور همه که می گویند اگر از عشق بگویی سکوتی مبهم تو را قورت خواهد داد، ولی من با فریاد عشق در میان این کوچه باغ پر هیاهو فریاد زدم، فریاد زدم که دوستت دارم ای ستاره همیشه مهتابی من، چرا که در این کوچه ها تنها پروانه ها قدم می گذارند که رقص شاپرکها را به وادی عشق تنها به عشق هایی مثل تو تقدیم کنند. و به راستی که عجب رنگارنگ شدن از طبیعت عشق قشنگ است...
...................................................................
ادامه...
zahrafouladi
دوشنبه 17 خردادماه سال 1395 ساعت 12:22 ق.ظ
سلام من نه شاعرم نه نویسنده نه حتی رشته تحصیلیم به ادبیات مربوط میشه من یه عاشقم!دلنوشته هایی دارم که مربوط به زندگی شخصیم میشن و تاالان جسارت پخششون رو تو هیچ جایی نداشتم!گاه گاهی واسه نزدیکام میخونم و دلخوشم!واستون یه موردشو مینویسم که اگه دوست داشتین و خوب بود از نوشته های منم استفاده کنین تا بعد ها شاید معشوق فهمید از دوری ذوق هنریم گل کرده آری!!من یک انسان بی ستاره هستم! بی ستاره بودن عار نیست! ولی درد چرا! روزهای زیادی گذشته از آخرین باری که ستاره ی من در آسمان دل من دیده شده و من با اوراز ونیاز میکردم! حالا من شدم بی ستاره ای که صبح ها بی ستاره از خواب برمیخیزم بی ستاره میرم بی ستاره می آیم حتی بی ستاره درپارک قدم میزنم ستاره ی من در دوردست ها بود دوردست تر از همه ی ستاره ها ستاره من کوچک بود مانند همه! اما دوردست بودنش عجیب مغرورش کرده بود آن قدر مغروز که هر شب عقب تر میرفت و من باید هرشب یک قدم نزدیک تر میرفتم و زحمت بیشتری میکشیدم برای دیدنش ستاره ی من نه فقط روزهای ابری وبارانی بلکه روزهای صاف و آفتابی هم نبود گاه بود و نبود گاه نبود ولی از دور برایم چشمک میزد ستاره ی من عجیب بود گاه بهانه میگرفت از همه ی ستاره ها گاه هم خودش یکی مثل آن ها میشد اعتراف میکنم شاید برای هزارمین بار که دلم برای ستاره ی مغرورم تنگ شده بی ستاره بودن بسی سخت است
چقدرمسخره بود ستاره ستاره
فکرکنم این شعرقشنگ ازشمس لنگرودی هست
):
سلام من نه شاعرم نه نویسنده
نه حتی رشته تحصیلیم به ادبیات مربوط میشه
من یه عاشقم!دلنوشته هایی دارم که مربوط به زندگی شخصیم میشن
و تاالان جسارت پخششون رو تو هیچ جایی نداشتم!گاه گاهی واسه نزدیکام میخونم و دلخوشم!واستون یه موردشو مینویسم که اگه دوست داشتین و خوب بود
از نوشته های منم استفاده کنین
تا بعد ها شاید معشوق فهمید از دوری ذوق هنریم گل کرده
آری!!من یک انسان بی ستاره هستم!
بی ستاره بودن عار نیست!
ولی درد چرا!
روزهای زیادی گذشته از آخرین باری که ستاره ی من در آسمان دل من دیده شده
و من با اوراز ونیاز میکردم!
حالا من شدم بی ستاره ای که
صبح ها بی ستاره از خواب برمیخیزم
بی ستاره میرم
بی ستاره می آیم
حتی بی ستاره درپارک قدم میزنم
ستاره ی من در دوردست ها بود
دوردست تر از همه ی ستاره ها
ستاره من کوچک بود مانند همه!
اما دوردست بودنش عجیب مغرورش کرده بود
آن قدر مغروز که هر شب عقب تر میرفت
و من باید هرشب یک قدم نزدیک تر میرفتم
و زحمت بیشتری میکشیدم برای دیدنش
ستاره ی من نه فقط روزهای ابری وبارانی
بلکه روزهای صاف و آفتابی هم نبود
گاه بود و نبود
گاه نبود ولی از دور برایم چشمک میزد
ستاره ی من عجیب بود
گاه بهانه میگرفت از همه ی ستاره ها
گاه هم خودش یکی مثل آن ها میشد
اعتراف میکنم
شاید برای هزارمین بار
که دلم برای ستاره ی مغرورم تنگ شده
بی ستاره بودن بسی سخت است
سلام ببخشید این مال شمس نیست؟
خیر
چقدر زیبا واقعن ...... لایک . مث همیشه عالی