کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

مارتای بانی اثر خلیل جبران

نگاهی اجمالی بر داستان "مارُتای بانی" اثر خلیل جبران:

 

"مارُتای بانی" ماجرای زندگانی‌ و مرگ‌ زنی است که به واسطه شرایط دشوار زیـست و بـی‌رحمی مردمان و غفلت خود به ورطه‌ فساد‌ می‌افتد و بیمار می‌شود و می‌میرد. پدر و مادر‌ او‌، زمانی کـه‌ وی کـودکی‌ بیش نیست می‌میرند و همسایه‌ای‌ عیالوار و فقیر، سرپرستی او را به عهده می‌گیرد. او ناچار است هر روز در پی‌ گـاوهای‌ شـیرده به صحرا برود و غروب آنها‌ را‌ به‌ ده‌ بازگرداند‌ و تکه نانی بخورد‌ و بـر‌ بـستری از عـلف خشک بخوابد. کسی به او مهری نمی‌ورزد و کاری به کارش ندارد. نیمه گرسنه‌، مغموم‌، آشفته‌ و تـنهاست تـا ایـن که به سن شانزده‌ سالگی‌ می‌رسد‌ و دختر‌ زیبایی‌ از‌ آب درمی‌آید. وجودش مانند آیـنه‌ای اسـت که زیبایی دشت را بازمی‌تاباند. روزی مردی سوار بر اسب نزد او که کنار چشمه‌ای نشسته است می‌آید و بـا حـرف‌های فریبنده‌ او را می‌فریبد و به همراه خود می‌برد. این مرد نابکار ثروتمند است و مـشغله او کـامجویی است.

مارتا مدتی در قصر مرد می‌گذراند درحـالی کـه بـاز احساس تنهایی و ناایمنی با اوست‌. سپس‌ مـرد او را از خـانه‌اش بیرون می‌کند و او با تنها پسرش «فوءاد» آواره شهرها و خیابان‌ها می‌شود. زمانی که نویسنده (خلیل جبران) در سـال 1900 پس از گـذراندن تعطیلات تابستانی به بیروت‌ بـازمی‌گردد‌ پسـرکی ژنده‌پوش مـی‌بیند کـه گـل‌های پلاسیده می‌فروشد. نویسنده از کس و کار او مـی‌پرسد و کـاشف به عمل می‌آید که وی پسر «مارتا»ست و مادرش‌ در‌ خرابه‌ای در بستر بیماری افـتاده‌ اسـت‌. نویسنده حساس و نیکوکار- که راوی داستان نـیز هست- به قصد کـمک بـه زن بیمار به راهنمایی «فوءاد» بـه خـرابه مسکن آنها می‌رود زن بیمار‌ گمان‌ می‌برد که راوی داستان‌ برای‌ کامجویی به نزد او آمـده اسـت اما مرد می‌گوید

:

«مارتا! تـو گـلی هـستی که به زیـر گـام‌های حیوانی در لباس انسان پایـمال شـده‌ای. گام‌های او، بی‌رحمانه ترا لگدکوب کرده اما‌ رایحه‌ ترا که با ناله‌های بیوه‌زنان و فریاد یـتیمان و آه جـانسوز تهی‌دستان به سوی آسمان (جایگاه رحـمت و داد) فـرامی‌رود، هرگز نـکاسته اسـت. دل خـوش دار که تو گل پایمال شـده‌ای نه گام پایمال‌کننده‌.»

 

مارتا‌ در میان‌ گریه و هق‌وهق‌های بیمارانه ماجرای زندگانیش را برای راوی بازگو می‌کند. او احساس مـی‌کند اجـلش فرارسیده و معشوقه‌اش مرگ‌ پس از دوری طولانی آمده اسـت تـا او را بـه بـستری‌ گـرم‌ و نرم‌ رهنمون شـود. بـعد آمرزش گناهان خود را از خدا می‌خواهد و می‌میرد. صبح فردا پیکر او را در ‌‌تابوتی‌ چوبین می‌برند تا در بیابان بیرون شـهر بـه خـاک بسپارند چرا که راهبان‌ اجازه‌ نداده‌اند‌ بـر او نـماز خـوانند و او را در گـورستان عـمومی دفـن کنند. در این ماجرا، تنها‌ دو نفر پیکر بی‌جان او را تشییع می‌کنند. فرزندش و جوان راوی که مصیبت‌های‌ روزگار، او را دلسوزی‌ آموخته‌ است.

 

منبع: کیهان فرهنگی / 1385

http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4508/34/text

------------------------------------------------------

+ دانلود کتاب "عروسان دشت" از جبران خلیل جبران  ترجمه حیدر شجاعی

که شامل چهار داستان ذیل است:

- خاکستر نسلها و آتش جاوید
- مرتا اهل بان (مارتای بانی)
- یوحنای دیوانه
- صلبان

نظرات 3 + ارسال نظر
مزه ی اشک - اشعار اهل بیت علیهم السلام چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:56 ب.ظ http://mazehashk.blogfa.com

سلام.
از شما دعوت میکنم تا از وبلاگ مزه ی اشک - اشعار اهل بیت علیهم السلام بازدید کنید و اگر مایل به تبادل لینک بودید، از طریق نظرات اعلام کنید.
در پناه حق.

محمد شیرین زاده چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1394 ساعت 03:03 ق.ظ http://m-bibak.blogfa.com

من همانم که سکوتم را فریاد زده ام

در باران عاشق شده ام - و در باران تنها گشته ام

من از دورترین خاطره گذر کرده ام

من غمگین ترین ترانه را شنیده ام

من شب های زیادی را

در کنار پنجره

با ماه

شراب سرخ نوشیده ام

من همانم که عطر موهایت را

از بوته های یاس

نفس کشیده ام

من همانم که برای آخرین آرزو

دیدار در باران را

طلب کرده ام

آری مرا بخوان

من همانم که سکوتم را فریاد زده ام ...



((محمد شیرین زاده))

نازنین . ی سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1394 ساعت 04:56 ب.ظ http://aramgah-92.blogfa.com

خوندم قبلا...
قشنگ بود (:

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد