کلماتم را
در جوی سحر میشویم
لحظههایم را
در روشنی بارانها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بیدغدغه، بیابهام
سخنانم را در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بیپرده بگویم
که تو را
دوست میدارم تا مرز جنون.
"محمدرضا شفیعی کدکنی"
برگرفته از کتاب: "در کوچه باغ شعر نو" / به کوشش پروانه طاهری
انتشارات محراب دانش / چاپ دوم 1388
-------------------------------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
همیشه دلتنگی به خاطر نبودن شخصی نیست .
گاهی به علت حضور کسی در کنارت است
که حواسش به تو نیست..!
"ناشناس"
{منبع:نت}
چه بگویم که دل افسردگی ات
از میان برخیزد
نفس گرم گوزن کوهی
چه تواند کردن
سردی برف شبانگاهان را
که پر افشانده به دشت و دامن...
" شفیعی کدکنی "
شعرای شفیعی کدکنی رو بی اندازه دوست دارم .