کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کتاب‌هایم را بر هم می نهم

کتاب‌هایم را بر هم می نهم

تا از آنها تخت‌گاهی بیافرینم

و در این پست آباد، بر آن بایستم

تا تو

ـتنها تو!ـ

مرا ببینی!

ور نه شعر

جز خودزنی نامتناهی تازیانه نیست

در محکمه ای که قاضی و محکوم هر دو منم

و پُتککِ حکمم را

جز به مجازات خویش

بر میز نمی کوفم!

کتاب‌هایم را بر هم می نهم

تا بر تخت‌گاه خودساخته ام بایستم

و تو را

در مهتابی بالادست

بوسه ای بفرستم!

 

"یغما گلرویی"

 

از مجموعه: اینجا ایران است و من تو را دوست می دارم

دفتر اول: من وارث تمام برده‌گان جهانم! / ترانه 27


نظرات 8 + ارسال نظر
مهدی فر زه پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 03:35 ب.ظ http://http://jametajali.blogfa.com/post-1265.aspx

سلام.

سلام و درود

تنها چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 01:35 ب.ظ

مرا ببوس
نه یک بار،که هزار بار...
بگذار آوازه ی عشق بازیمان
چنان در شهر بپیچد
که روسیاه شوند
آنها که بر سر جدایی مان
شرط بسته اند...

تنها چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 01:34 ب.ظ

دلم کمی تو را…
دروغ چرا؟؟!!
خیلی تو را می خواهد…

گاهی خیالت آنقدر واقعیت دارد که …
داغ می شود پیشانی ام !
از داغی لبانت !

قشنگ بود. مرسی

تنها چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 01:33 ب.ظ

ﻣـــــن ﺍﺯ ﺣـــــﻮﻝ ِ ﺁﻏــﻮﺷـــــﺘــــــ
ﺍﺯ ﺑﻘﻴــــﻪ ی ﺩﻧـــﻴـــــــــﺎ ﺍﻧﺼﺮﺍﻓـــــ ـ ﺩﺍﺩﻡ …
معشــــــوقـــــه ی مــــن قــــســــم به نامــت
آنــــــقدر عاشـــــقانه هایـ ــم را
روی این دیـــــوار مجــــــازی جــــــااااار میــــــزنم
که هر کـــــسی بــــرای ابـراز علاقــــه بهـ معشـــــوقش
مجبــــــور شـــود از کلمــات مــــن اســـــتـــفاده کنــــــد …

محمد شیرین زاده سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 05:38 ب.ظ http://m-bibak.blogfa.com

عزیزم حق بده

وقتی دستت را میگیرم

و با تو قدم می زنم

درختان حسودیشان شود

چرا که آن ها نمی توانند

دست یکدیگر را بگیرند

و با هم قدم بزنند

عزیزم حق بده

وقتی سرت را

روی شانه هایم می گذاری

و به خواب می روی

گنجشک ها حسودیشان شود

چرا که هیچگاه نتوانسته اند

سر بر شانه هم بگذارند و به خواب روند

عزیزم حق بده

وقتی با دستانم

موهایت را نوازش می دهم

باد حسودیش شود

چرا که هیچگاه نتوانسته

آزادانه موهایت را نوازش کند

عزیزم حق بده

وقتی با تو صحبت می کنم

خورشید حسودیش شود

چرا که هیچگاه نتوانسته

با ماه صحبت کند

عزیزم بیا از اینجا برویم

در این شهر

که درخت ها ، گنجشگ ها ، باد و خورشیدش

چشم دیدن ما را ندارند

می ترسم ،

می ترسم از آدمهایش ...



((محمد شیرین زاده))

بهار سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 01:23 ب.ظ http://losiyan89.blogfa.com

نوشته هاتون زیباست
موفق باشید

ل.م سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 10:07 ق.ظ

واااااای!! ...درود.

ل.م سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:46 ق.ظ

مرسسسی...شعر. ذوقم سیراب شد.
میدونی نیما...شعرهای گلرویی یک رنگ و لعابی از اشعار شاملو داره. هرچند به لطافت مونالیزا نیست اما شکوه و محکمی آثار میکل آنژ رو داره. میشه یک رابطه ی ریاضی دلچسب رو تو ساختارش پیدا کرد و فهمید. ممنون.

موافقم.
من اگر بگم قلم یغما رو در کل بیشتر از شاملو دوست دارم دروغ نگفتم.
یعنی اگر مثلا 50 تا شعر ناب از شاملو خوانده باشم در عوض از یغما 100 تا خواندم و قلمش برام ملموس تر هست.
البته تعداد کتاب ها و اشعار یغما چندین برابر شاملو هست و قیاس این دو از حیث تعداد شعرهای زیبا قیاس درستی نیست.
اما در کل کارش درسته.
و درود بر شرفش که مثل شاملو همیشه نان بازوش رو خورده و مثل بعضی ها! نان به نرخ روز خور نبوده و نیست.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد