بر لبه ی پرتگاهی ایستاده ام
که در بی نهایتش ... صدایم می زنی
مثل همیشه ... با همان نوای آرامش بخش
که آنرا با دنیا عوض نمی کنم ..
باد، بوی عطرت را برایم به ارمغان می آورد
خاطرات با تو بودن رژه می روند
مقابل چشمانم
و چه زیباست:
سقوط آزاد... در آغوش تو!
"هلیا"
خیلی ممنون اقا نیما