کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

آتش و آهن!

تو همواره اسرارآمیزی و غافلگیر کننده

و با هر روزی که می گذرد
مرا بیشتر اسیر خودت می کنی
اما ای دوست جدی من
احساس من به تو
نبرد آتش و آهن است .

"آنا آخماتووا"

فاصله...

درختان کوچه
نمی‌توانند یکدیگر را بغل کنند
دست‌های آنها را همیشه قطع می‌کنند
مثل دست‌های من
که بیهوده کشیده شده است در فاصله
و در این سکوت
که هیزم‌شکن بین من و توست!


"ادوارد حق وردیان"

آغوش تو را می خواهم

خسته‌تر از آنم

که لیوانی چای

آرامم کند

آغوش گرم ترا می‌خواهم

در جنگلی ناشناس

وقتی که آسمان

از لا‌به‌لای شاخه‌ها

سرک می‌کشد ...

 

"فریبا عرب نیا"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://shahrehbaran.blogfa.com/

 

چیدمان

مبل‌ها را چیدم

پرده‌ها را کنار پنجره

قاب‌ها را به دیوار آویختم

بعد

دو فنجان چای ریختم

و فکر کردم به 365 روزِ دیگر

که می‌توانم با چیدمانی دیگر

دوستت بدارم...

 

"لیلا کردبچه"

دوستی

دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن چای کیسه‌ ایست

هول هولکی و دم دستی، برای رفع تکلیف
اما خستگی‌ات را رفع نمی‌کنند
دل آدم را باز نمی‌کند. خاطره نمی‌شود! 


دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است

پر از رنگ و بو
این دوستی‌ها جان می دهند برای خاطره‌های دمِ دستی
این چای خارجی را می‌ریزی در فنجان،
می‌نشینی با شکلات فندقی می‌خوری و فکر می‌کنی خوشحال‌ترین آدم روی زمینی

فقط نمی‌دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دو ساعت می‌شود رنگ قیر... سیاه ... 


دوستی با بعضی آدم‌ها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است.

باید نرم دم بکشد

باید انتظارش را بکشی
باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی

باید صبر کنی
آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی

باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک

خوب نگاهش کنی...

عطر ملایمش را احساس کنی

و آهسته، جرعه جرعه بنوشی‌اش و زندگی کنی...


"سروش صحت"



---------------------------------------------------------


 + تقدیم به همه آنهایی که هنوز قلبشان برای دوستیهای واقعی و بی ریا می تپد... تقدیم به همه دوستان نازنینم.

-----------------------------------------------------------


پیشنهاد موسیقی:

دانلود آهنگ "روز برفی" با صدای محمد رضا گلزار و مرتضی پاشایی عزیزززززززز

از دلتنگیت کجا فرار کنم؟

از دلتنگیت کجا فرار کنم؟

معمار هیجان

کجا بروم که صدای آمدنت را بشنوم ؟

کجا بایستم که راه رفتنت را ببینم ؟

کجا بخوابم که صدای نفس‌هات بیاید؟

کجا بچرخم که در آغوش تو پیدا شوم؟

کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوی؟

کجایی ؟

کجایی که هیچ چیزی قشنگ‌تر از تماشای تو نیست؟

کجا بمیرم

که با بوسه‌های تو چشم باز کنم؟

کجایی؟؟


"عباس معروفی"

یادگار

تنها یادگار تو 
دستهایم هستند 
که هنوز هم 
بوی تنت را می دهند...!

"مهدی ج.و"


http://mehdi-jv.blogfa.com/

شاخه جدامانده

تنها

هنگامی که خاطره ات را می بوسم
درمی یابم دیری است که مرده ام
چرا که لبان خود را از پیشانی خاطره ی تو سردتر می یابم
از پیشانی خاطره ی تو
ای یار
ای شاخه ی جدامانده ی من...

"احمد شاملو"

 

از مجموعه: هوای تازه / غزل بزرگ

-----------------------------------------------------------------

 

+ با تشکر از بهار عزیز

آنهمه جوهر

می‌خواهم خدا

بین مرگِ من و بوسه‌های تو گیج شود!
آنهمه شراب یادت رفت
قلبم را مشت ‌کنی
قطره قطره بچکانی
در جامی که دستت بود؟

می‌خواهم تو را جوری پرستش کنم
که خدا خودش را از اول خلق کند
آنهمه رنگ‌ یادت رفت
یکیش را تنت کنی
دنبال دگمه نگردد دستم؟

می‌خواهم خدا را توی بغلت پرپر کنم
آنهمه خدا یادت رفت
یک آدم هست برای ستایش تو؟

می‌خواهم موهام را شانه نزنم
انگشت‌هات گیر بیفتد لای موهام
آنهمه بوی جنگل یادت رفت
در موهات گم شوم
نترسی یک وقت؟

می‌خواهم کاری کنم
که خدا مرا ببرد توی لباس‌های تو
و تو
توی لباس‌های پاره پاره‌ی من
دنبال خودت بگردی

آنهمه جوهر

چرا یادم رفت
دست‌های جوهری‌ام را
به زندگی‌ات بکشم!؟

 

"عباس معروفی"

تو را می جویم

تو را

در پیرهنم می جویم

در خونم

در آتش باغ هایم

که درختانش قلم

مه و بارانش کاغذند.

 

تو را

در صبحانه موسیقی می جویم

وقتی که به نت های چکیدن آب در لیوانت

خیره است

در لرزش طیاره ها

وقتی به نام تو برخورد می کنند.

 

و تو را نمی یابم

مگر هنگامی که در آینه ها خیره ام

در گردبادی تیره از حنجره ها، سربازان، حاکمان

و سکوت دستش را باز می کند

تا آبی بنوشم که تو تقدیسش کرده یی.

 

"شمس لنگرودی"

 

از کتاب: "و عجیب که شمس ام می خوانند" (63 ترانه عاشقانه)

---------------------------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

دوباره سیب بچین حوا

من خسته ام

بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند.

"ناشناس"

(منبع: نت)

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ...

ﺧﺴﺮﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ:

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ،
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ!
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﻱ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻱ!
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ می دﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ!
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ!
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ!
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ می کنند ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ
...


باران

بارانی که سال‌ها پشت چشم‌هایم انبار شده بود

عاقبت از نگاه آسمان بارید

من ایستاده در صف زندگی بودم

به خاطر چیزی که خدا می‌خواست

 

و یکی از روی صندلی بلند شد و گفت:

جای خالی ... بفرمایید بنشینید

و کسی دیگر به من یک چتر تعارف کرد

چه غمگنانه بود...

 

یک روز که باران می‌بارد

مرا به دهکده‌ای دور می‌برند

چتری روی سرم نگیرید

بگذارید خیس باران شوم

 

مگر می‌شود باران ببارد...

من خیس باران نشوم

و شعری نگویم...

 

"شهره روحبانی"

مه

این مه

که دور درختان راه می رود

این مه می داند

که چقدر دوستت دارم

این مه

که منم

و دور از تو

تاب تنم را ندارم.

 

"شمس لنگرودی"

 

از کتاب: "و عجیب که شمس ام می خوانند" (63 ترانه عاشقانه) / صفحه 6

موسسه انتشارات نگاه / چاپ اول 1392



+ پیشنهاد موسیقی:

این آهنگ چند سال پیش اومده بود. اما قشنگه. به شنیدن دوباره اش هم فکر کنم می ارزه:

دانلود آهنگ "عشق اول" ، با صدای نیما

باران ببار

باران بهانه بود تا تو را بیابم و عاشقانه‌هایم را در زیر چترت رها کنم

چه باران زیبایی می‌بارد، امروز که چترت خانه‌ام شده

و دست‌های گرمت همراه همیشگی‌ام

باران ببار... زیباتر از همشه ببار ... چترمان باز است

صدای قدم زدنمان زیر باران شنیدنی‌ ست

ما با هم ریزش برگ‌های زرد را تماشا می‌کنیم

صدای خش خش برگ‌ها را می‌شنویم

ما با هم زمستان را تجربه می‌کنیم

تا با هم به بهار برسیم

باران، چترمان باز است... ببار

 

"شهره روحبانی"

 

آغازگر ستمگرتر است!

آن‌گاه که با من چون شبح رفتار می‌کنی

شبح می‌شوم

و غم‌های تو از من عبور می‌کنند

همچون اتومبیلی که از سایه می‌گذرد

آن را می‌درد و ترکش می‌کند

بی‌آنکه ردّی بر جای بگذارد

یا خاطره‌ای..

پایان‌ها اینچنین خویشتن را می‌نویسند

در قصه‌های عشق من

 

دل من میخی بر دیوار نیست

که کاغذپاره‌های عشق را بر آن بیاویزی

و چون دلت خواست آن را جدا کنی

ای دوست! خاطره در برابر خاطره

نسیان در برابر نسیان

و آغازگر ستمگرترست

این است حکمت جغد.

 

"غادة السمان"

رقص با جغد / از تعالیم جغد

رویاهایت را دنبال کن

زندگی نسبت به کسی که رویای خود را دنبال کند بخشنده است.

 

"پائولو کوئیلو"

من به خیانت عادت ندارم

می خندم.
تو مست میشوی.
حتی با یک فنجان قهوه
که از خطوط ته آن خبر نداری.
می خندم
با اینکه می دانم
تمام خطوط موازی از ته فنجان من می گذرند.
تو، سرخی جا مانده بر لب فنجانم را می بوسی.
احساس می کنم
آن اتفاق ناگزیر
افتاده است.
پیش از آن که تو شمع روشن کنی
عود بسوزانی
یک دنیا بوسه حرامم کنی
با چشمانی که بین عسل و فروردین مردد است؛
برایم فال فروغ بگیری

من به خیانت عادت ندارم
اما مگر می شود به این لحظه گفت: نه؟

"نیلوفر لاری پور"


مرهم

آمده‌ام پشتِ پنجره‌ی نیمه بازِ اتاقم.

آیینه‌ی دلم را روبروی صورتِ ماهت گرفته‌ام

تا ببینی هلالِ خمیده ی نازکت، گهواره یِ آرامشِ این روزهایم شده.

تا ببینی با همین هلالِ خمیده ی نازکت،

تمام زخم های دلم را، مرهم شده ای

مرهم شده ای زخم هایی را که هیچ قرصِ کاملِ ماهی،

التیام بخشش نبود،

باور کن ماه شده ای، ماهِ من... باور کن...


همپایِ بی همتایِ من!

این روزها، 

وزشِ هیچ نسیمی از دنیای زمینی ام،

عکسِ رخِ ماهِ تــو را در دلم آشفته نمی کند

و من،

آرمیده ام در زیر سایه یِ ماهی که،

هوایِ عطر آگینِ بهشتی اش،

تار و پود وجودم را به آغوش کشیده است

 

مهربانترین با من!

این روزها،

انگار دلم را به مسلخِ عشق آورده ام

انگار واژه هایم را به قربانگاهِ تــو آورده ام

واژه هایم را... نگارندگانِ حافظه ی احساسم را،

در پای نگاهِ مهربان تــو، به سجده آورده ام

و مُهرِ نامِ تــو بر پیشانی ام،

دنیایِ کوچکِ تنهاییم را نورانی کرده است

این روزها،

سحرگاه،

به هوای رایحه ی دل انگیزت،

به عشقِ طلوعِ دوباره ام با تــو،

تسبیحِ اشکهایم را،

یک به یک از میانِ نخِ احساسم عبور می دهم

تـو بزرگتری از هر آنچه می پندارم... تــو بزرگتری... تــو بزرگتری...

 و این روزها،

 این قاصدکِ پیغام هایِ عاشقانه ی توست که

دست در دستِ نسیم،

راهِ خانه ی دلم را، به فرشتگانت نشان می دهد

و صدای بالهای فرشتگانِ درگاهت،

نوایِ موسیقیِ روحانیِ لحظه هایم شده...

 

"شهره روحبانی"

بوسه

راه هایی است

برای گفتن دوستت دارم

که هیچ ربطی به واژه ها ندارند

مثل حالا

که در پایان شعرم

من تو را می بوسم...

 

"پرویز صادقی"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://royaymah.blogfa.com/