تو نیستی که ببینی
چگونه در هوای تو پر می زنم.
کلمات نابینا
بر کاغذهای سفید
دست می سایند و
گرد نام تو جمع می شوند
ثانیه های مُتمرّد
به زخم عقربه ها فرو می ریزند
و نام تو را
تکرار می کنند
تو نیستی که ببینی
چگونه پیلهء سنگ می شکافد
و پروانهء مجروح
با بال شکسته
ابریشم شعر
جارو می کند.
"شمس لنگرودی"
از کتاب: حکایت دریاست زندگی (گزینه اشعار) / نشر نیماژ / چاپ اول: 1392
(به کوشش مریم اسحاقی)
فقط می روم سرکار وُ
سر راه
به رفتگر سلام می کنم
برای راننده تاکسی لبخند می زنم وُ
برای مَردُم
هزار تا اَدایِ خوب در می آورم
تا نفهمند
یکی دارد در خواب راه می رود
یکی از رویای ِ قشنگِ تو ؛ هنوز
بر نگشته است!
هادی قنبرزاده
زیر این آسمان ابری
به معنای نامش فکر می کند
گل آفتابگردان.
- گروس عبدالملکیان