در اضطراب تو می سوزد
وقتی جهان
میان آشفتگی گاههایمان می نشیند
چایی بریز هم قطار!
تا بار ببندیم و
در شیرینی خواب چشم های تو
فراموش دنیا شویم
فردا صبح
کنار سفره نان و پنیرمان
لبخند ترا می نوشیم
تا خورشید مهربان تر سلام کند.
"محمد بهروزی"
گاهنمامه ادبی "خط سوم"، اسفند 1380
این رو خیلی دوست داشتم.
زیبا به من هم سربزن