گفتی: سالهای سرسبزی ِ صنوبر را،
فدای فصل ِ
سرد ِ فاصله مان نکن!
من سکوت کردم!
گفتی: یک پلک
نزده، پرنده ی پندارم
از بام ِ
خیال تو خواهد پرید!
من سکوت کردم!
گفتی: هیچ
ستاره ای،
دستاویز ِ تو
در این سقوط ِ بی سرانجامم نخواهد شد!
من سکوت کردم!
گفتی: دوری ِ
دستها و همکناری ِ دلها، تنها راه ِ رها شدن است!
من سکوت کردم!
گفتی: قول می
دهم هر از گاهی،
چراغ ِ یاد ِ
تو را در کوچه ی بی چنار و چلچله روشن کنم!
من سکوت کردم!
سکوت کردم ،
اما
دیگر نگو که
هق هق ِ ناغافلم را
از آنسوی
صراحت ِ سیم و ستاره نشنیدی!
"یغما گلرویی"
از مجموعه: مگر تو با ما بودی!؟
برگرفته از وبسایت شاعر:
http://www.yaghma-golrouee.com