سالهاست
گٍردِ
رؤیاهای سرخ باغچهی خویش پر می زنم وُ
هنوز غربت
تلخ همیشه را،
مزه می کنم.
من خسته ام
و هیچ حاجتی
به تأیید هیچ پروانه ای نیست
کافی ست دگمهی
پیراهنِ پریروزم را باز کنی
تا پاره پاره
هایِ عریانِ عمرِ هزار پروانه را،
به سوگ
بنشینی.
من خیسِ
خستگی ام
بیا شانه
هایت را
بالش خیلِ
خستگی هایم کن
شاید شبی
زخمهایم را
زمین بگذارم...
"بهمن قره داغی"
چقدر زیبا منو توصیف کرده....
ببخشید بهمن قره داغی!
سپاس
سلام دوست عزیز.
این نوشته بسیار زیباست.
نام نویسنده اش (بهمن قره باغی است)
برقرار باشید.
انتخاب شعر ها فوق العاده بود
به معنیه واقعیه کلمه
ایستاده کف میزنم...
سپاس
و درود بر شما
سلام..این نوشتهایی که عنوانش دفتر عشق هست رو خودتون مینویسید؟؟؟
خیر. نوشته های خودم نیست.
فکر کنم معمولا زیرش نام نویسنده و یا منبع رو می نویسم.
اگر جایی ننوشتم کوتاهی از بنده بوده.
برقرار باشید
سپاس از تو زحمات ناب دل انگیزت برای این عشقستان...
تقدیم به تو:
بوسه هات مزه اردی بهشت می دهد...
می بوسم ات
لبخندم خجالتی می شود
بهار مثل یک عطرِ سپید
می پیچد توی کوچه مان
و میان نگاه فضول آدم ها
گم می شویم
می بوسم ات
چشم هایت را می گذارم توی جیب
خنکای نسیم
بوی گل های پیراهنت را
از دور می اورد
و تو حتمن کیلومتر ها آنطرف تر
وقتی پشت پنجره ایستاده ای،
طعم دوستت دارم را
حس خواهی کرد
حالا من می بوسم ات
و هوا اُردی بهشت می شود